بخش ۱۳۹ - پرسش آتبین از چگونگی برگزیدن فرارنگ
به سرمستی اندر فرع را چه گفت
که بگشای بر من تو راز از نهفت
چه چاره سگالم چه رنگ آورم
که آن نوش لب را بچنگ آورم
اگر من فرارنگ را در کنار
برآرم، شوم در جهان شهریار
فرع گفت کای شاه آزاده خوی
تو نام فرارنگ با کس مگوی
چو طیهور همداستان شد براین
تو آن دختران را یکایک ببین
ز من تو نشان فرارنگ خواه
که هر یک ستاره ست و او همچو ماه
از آیین طیهور بشنو سخن
که چون سازد از دختران انجمن
به هر خانه ای ده ده اندر کند
برایشان بسی زرّ و گوهر کند
از ایشان دهد، آن که نیکوترند
که با خسروان جهان در خورند
....................................
....................................
به یک خانه اندر نشانندشان
به نام بزرگان نخوانندشان
نه جامه بر ایشان، نه زیور نه زر
وز ایشان فرارنگ بی جامه تر
ز هر سی فزونتر به بالا و چهر
فروزنده از چهر او ماه و مهر
میان دو ابرو نشان سیاه
نگهدار شاها، نشانش نگاه
به پهنای کشتی ست و بالای سرو
سرشته رخ از برف و خون تذرو
چو بینی تو دیدار دلبند اوی
دلت خود گراید به پیوند اوی
گرامیتر است او به طیهور بر
که آسایش آرد به رنجور بر
بپرسید از آیین زن خواستن
که چون بایدش ساز و آراستن
..................................
..................................
که یکدیگران را ببینند چهر
اگر هر دو را دل گراید به مهر
یک اسپرغمش سبز باید بلند
زمستان نیابد ز سرما گزند
بهارش همان و خزانش همان
همه ساله در بزم با مردمان
از آن دسته ای با ترنجی به زر
نشانده بر او چند گونه گهر
به دست اندرون دارد آزاده شوی
به دایه دهد تا برد پیش اوی
عروس ار نخواهد، نگیرد فراز
فرستد به خواری سوی مرد باز
وگر خود بود مرد را خواستار
بگیرد، ببوسد، نهد در کنار
بدو شاه گفت اینت کاری شگفت
چو بینند و آن گه بخواهند جفت
فرارنگ ترسم که از من ترنج
نگیرد، خجل بازگردم به رنج
فرع گشت خندان ز گفتار اوی
بدو گفت کای خسرو ماهروی
پریچهره بر شاه مهر آورد
بر او تربیت ماه چهر آورد
بخش ۱۳۸ - خواستگاری آتبین دختر طیهور را: فرع را فرستاد با کامدادبخش ۱۴۰ - برگزیدن آتبین فرارنگ را: فرع را فرستاد نزدیک شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به سرمستی اندر فرع را چه گفت
که بگشای بر من تو راز از نهفت
هوش مصنوعی: در حال مستی و سرخوشی، به فرع (میوه) گفتم که راز پنهانیاش را برای من فاش کند.
چه چاره سگالم چه رنگ آورم
که آن نوش لب را بچنگ آورم
هوش مصنوعی: من چارهای ندارم و نمیدانم چه رنگی باید به خود بزنم تا بتوانم آن لب شیرین را به دست آورم.
اگر من فرارنگ را در کنار
برآرم، شوم در جهان شهریار
هوش مصنوعی: اگر من گلهای زیبا و رنگارنگ را در کنار هم وحدت دهم و به نمایش بگذارم، در دنیا به مقام و جایگاه بلندی دست مییابم.
فرع گفت کای شاه آزاده خوی
تو نام فرارنگ با کس مگوی
هوش مصنوعی: فرع به شاه میگوید: ای پادشاه آزاده، هرگز نام فرارنگ را با هیچکس مطرح نکن.
چو طیهور همداستان شد براین
تو آن دختران را یکایک ببین
هوش مصنوعی: وقتی که پرندگان به توافق رسیدند، تو به آن دختران یک به یک نگاه کن.
ز من تو نشان فرارنگ خواه
که هر یک ستاره ست و او همچو ماه
هوش مصنوعی: از من بخواه که نشانهای از رنگهای مختلف را به تو نشان دهم، چرا که هر کدام از آنها مانند ستارهای درخشان هستند و او مانند ماه میدرخشد.
از آیین طیهور بشنو سخن
که چون سازد از دختران انجمن
هوش مصنوعی: از آداب و رسوم طیهور بشنو که چگونه دختران را به گرد هم میآورد و با هم به گفتگو مینشینند.
به هر خانه ای ده ده اندر کند
برایشان بسی زرّ و گوهر کند
هوش مصنوعی: در هر خانهای، ده خوشبختی و ثروت وارد میشود و برای آنها ثروت و جواهرات زیادی فراهم میکند.
از ایشان دهد، آن که نیکوترند
که با خسروان جهان در خورند
هوش مصنوعی: کسانی که نیکوتر و بهتر هستند، از دیگران به دقت بیشتری بهره میبرند و در کنار بزرگانی مانند پادشاهان زندگی میکنند.
....................................
....................................
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و تجربیات عاطفی فردی میپردازد و ممکن است به موضوعاتی نظیر عشق، غم، یا دلتنگی اشاره داشته باشد. در واقع، پیام اصلی آن بیان حالتی است که شخص در آن گرفتار شده و از درون خود احساساتی عمیق را تجربه میکند.
به یک خانه اندر نشانندشان
به نام بزرگان نخوانندشان
هوش مصنوعی: آنها را در یک خانه قرار میدهند، اما به نام کسانی که بزرگ و مشهور هستند، شناخته نمیشوند.
نه جامه بر ایشان، نه زیور نه زر
وز ایشان فرارنگ بی جامه تر
هوش مصنوعی: نه لباس و زیور و طلا دارند و نه در جایی میتوان آنها را با زرق و برق دید؛ آنها از ظاهری سادهتر و بیپردهتر هستند.
ز هر سی فزونتر به بالا و چهر
فروزنده از چهر او ماه و مهر
هوش مصنوعی: هر چیزی بالاتر از سی چیزی است و چهرهاش درخشان است، بهطوری که از چهره او، ماه و خورشید نور میافشانند.
میان دو ابرو نشان سیاه
نگهدار شاها، نشانش نگاه
هوش مصنوعی: در بین دو ابرو، علامت سیاهی وجود دارد که آن را برای شاه حفظ کن و به آن توجه داشته باش.
به پهنای کشتی ست و بالای سرو
سرشته رخ از برف و خون تذرو
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف چیزی میپردازد که بسیار بزرگ و وسیع است و مانند گنجشکها به هم آمیخته شدهاند. همچنین، به زیبایی و جذابیتی اشاره دارد که میتواند به رنگهای برف و خون نسبت داده شود و نشانهای از لطافت و قدرت در خود دارد.
چو بینی تو دیدار دلبند اوی
دلت خود گراید به پیوند اوی
هوش مصنوعی: وقتی که تو محبوب او را ببینی، دل خود را به پیوند و عشق او میسپاری.
گرامیتر است او به طیهور بر
که آسایش آرد به رنجور بر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که توانایی فراهم کردن آرامش و آسایش برای دیگران را دارد، از کسانی که فقط به دنبال خوشی و لذت خود هستند، ارزش و اهمیت بیشتری دارد. در واقع، کمک به دیگران و راحت کردن شرایط آنها، ارزشمندتر از صرفاً به دنبال خوشی خود بودن است.
بپرسید از آیین زن خواستن
که چون بایدش ساز و آراستن
هوش مصنوعی: از اصول و آداب خواستگاری دختر سوال کرد که چگونه باید او را آماده و زیبا کرد.
..................................
..................................
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی احساس عمیق محبت و ارادت به کسی را بیان میکند. گویا شخصی به عنوان نور زندگی و منبع عشق و امید برای گوینده در نظر گرفته شده است و این عشق باعث تغییری شگرف در او شده است.
که یکدیگران را ببینند چهر
اگر هر دو را دل گراید به مهر
هوش مصنوعی: اگر دیگران چهرهی ما را ببینند و دلشان به محبت ما گرایش پیدا کند.
یک اسپرغمش سبز باید بلند
زمستان نیابد ز سرما گزند
هوش مصنوعی: یک جوانه سبز باید بلند شود تا در زمستان از سرما آسیب نبیند.
بهارش همان و خزانش همان
همه ساله در بزم با مردمان
هوش مصنوعی: هر سال در جشن و شادی با مردم همراه است و تغییرات فصلی برای او تفاوتی ایجاد نمیکند؛ بهار و پاییزش همیشه یکی است.
از آن دسته ای با ترنجی به زر
نشانده بر او چند گونه گهر
هوش مصنوعی: از میان افرادی که دارای زیبایی خاصی هستند، یکی با ترنجی زیبا و درخشان مورد توجه قرار گرفته و بر روی آن انواع زیورآلات ارزشمند قرار داده شده است.
به دست اندرون دارد آزاده شوی
به دایه دهد تا برد پیش اوی
هوش مصنوعی: آزادهای که در دل خود مسئولیت دارد، کودک خود را به دایه میسپارد تا او را نزد خود ببرد.
عروس ار نخواهد، نگیرد فراز
فرستد به خواری سوی مرد باز
هوش مصنوعی: اگر عروس نخواهد، باخت به او نخواهد رسید و از سر خفت و ذلت به سوی مرد باز میگردد.
وگر خود بود مرد را خواستار
بگیرد، ببوسد، نهد در کنار
هوش مصنوعی: اگر مردی بخواهد و خواهان کسی باشد، باید او را ببوسد و در کنار خود قرار دهد.
بدو شاه گفت اینت کاری شگفت
چو بینند و آن گه بخواهند جفت
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: این کار تو بسیار عجیب و شگفت انگیز است. وقتی دیگران آن را ببینند، میخواهند که به همان شکل انجام دهند.
فرارنگ ترسم که از من ترنج
نگیرد، خجل بازگردم به رنج
هوش مصنوعی: میترسم که از من ترنجی بگیرد و من دوباره با خجالت به رنج و ناراحتی برگردم.
فرع گشت خندان ز گفتار اوی
بدو گفت کای خسرو ماهروی
هوش مصنوعی: زن فرزند خندان از سخن او خوشحال شد و به او گفت: ای پادشاه زیباچهر!
پریچهره بر شاه مهر آورد
بر او تربیت ماه چهر آورد
هوش مصنوعی: دختر زیبارویی برای شاه مهر، زیبایی و تربیت آسمانی را به ارمغان آورد.