گنجور

بخش ۱۳۰ - نامه کردن کوش به سوی ضحّاک و دادن خبر مرگ بهک

فرستاد نامه به ضحاک شاه
که چو من بدین جا کشیدم سپاه
به فرّ شهنشاه گیتی خدای
ز دشمن سواری ندیدم به جای
ز دارای ماچین رسید آن گزند
که بر لشکر ما شکن برفگند
نهان سر یکی کرد با دشمنان
به دریا گذر دادشان چون زنان
چو این را به نزدیک ما شد درست
بدو نامه کردم به خوبی نخست
بخواندمش پیشم، نیامد ز راه
ز دریا بدان سر کشیدم سپاه
یله کرد جای و سپه برگرفت
ز کیماک بر راه تبّت برفت
به نزدیک تبّت رسیدم بدوی
براندم ز خون دلیرانش جوی
به دو نیمه او را فگندم به خاک
ز سمّ سمندم تنش گشت چاک
همه دشمن شاه بادا چنین
به فرّ وی آباد روی زمین
سپاهی نشاندم به دریا کنار
که مرغ اندر آن ره نیابد گذار
اگر دشمن آید به زنهار شاه
گر از تنگی و بند یابد پناه
..............................
..............................
وز آن جا سوی شهر خمدان کشید
سپه صد هزار از یلان برگزید
یکی مرد را داد شاور به نام
دلیری هشیوار با رای و کام
به دریا فرستاد و اندرز کرد
مر او را سپهدار آن مرز کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرستاد نامه به ضحاک شاه
که چو من بدین جا کشیدم سپاه
هوش مصنوعی: نامه‌ای به ضحاک شاه فرستاد که من اینجا با سپاهی بزرگ آمده‌ام.
به فرّ شهنشاه گیتی خدای
ز دشمن سواری ندیدم به جای
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و شکوه پادشاه عالم، من از دشمنان هیچ‌گونه سواری ندیدم.
ز دارای ماچین رسید آن گزند
که بر لشکر ما شکن برفگند
هوش مصنوعی: از اموال و دارایی ما آسیب و صدمه‌ای رسید که بر لشکر ما مانند تگرگ فرو ریخت.
نهان سر یکی کرد با دشمنان
به دریا گذر دادشان چون زنان
هوش مصنوعی: کسی که به دشمنان خود اعتماد می‌کند و به آن‌ها اجازه می‌دهد که در دریا به همراه او عبور کنند، مانند زنی است که به طور پنهانی به کارهای خطرناک می‌پردازد.
چو این را به نزدیک ما شد درست
بدو نامه کردم به خوبی نخست
هوش مصنوعی: وقتی او به ما نزدیک شد و همه چیز درست شد، من نامه‌ای به او نوشتم که در آغاز خیلی خوب بود.
بخواندمش پیشم، نیامد ز راه
ز دریا بدان سر کشیدم سپاه
هوش مصنوعی: او را دعوت کردم تا پیش من بیاید، اما او نیامد. به همین خاطر از دریا به سمت او لشکرکشی کردم.
یله کرد جای و سپه برگرفت
ز کیماک بر راه تبّت برفت
هوش مصنوعی: در دل کوه‌ها آرامش برقرار شد و نیروهای نظامی آماده نبرد شدند و از محلی مهم حرکت خود را به سمت تبت آغاز کردند.
به نزدیک تبّت رسیدم بدوی
براندم ز خون دلیرانش جوی
هوش مصنوعی: به نزد تپه‌ای رسیدم و از آنجا جوی آبی را دیدم که از خون دلیران می‌ریزد.
به دو نیمه او را فگندم به خاک
ز سمّ سمندم تنش گشت چاک
هوش مصنوعی: او را در زمین به دو نیم کردم و به خاطر زهر اسبم، بدنش پاره پاره شد.
همه دشمن شاه بادا چنین
به فرّ وی آباد روی زمین
هوش مصنوعی: همه باید به خاطر بزرگی و عظمت شاه، از آن شکوه و جلال او بیاموزند و در زندگی خود به دنبال شکوه و عظمت باشند.
سپاهی نشاندم به دریا کنار
که مرغ اندر آن ره نیابد گذار
هوش مصنوعی: من نیرویی را در کنار دریا قرار دادم تا مرغ نتواند از آنجا عبور کند.
اگر دشمن آید به زنهار شاه
گر از تنگی و بند یابد پناه
هوش مصنوعی: اگر دشمنی بیرون بیاید و پادشاه را در شرایط سختی ببیند، باید به او پناه دهد و او را نجات دهد.
..............................
..............................
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیان می‌کند که عشق و محبت در دل انسان به عجیب‌ترین شکل‌هایی ممکن است ظاهر شود، و این عواطف می‌توانند به شدت عمیق و تاثیرگذار باشند.
وز آن جا سوی شهر خمدان کشید
سپه صد هزار از یلان برگزید
هوش مصنوعی: سپه به سمت شهر خمدان حرکت کرد و از میان دلیران، صد هزار نفر را انتخاب کرد.
یکی مرد را داد شاور به نام
دلیری هشیوار با رای و کام
هوش مصنوعی: یک مرد به خاطر دلیری و هوشمندی‌اش، با فکر و اراده‌اش پاداشی دریافت کرد.
به دریا فرستاد و اندرز کرد
مر او را سپهدار آن مرز کرد
هوش مصنوعی: او را به دریا فرستاد و به او نصیحت کرد سپه‌دار آن سرزمین.