بخش ۱۲۹ - بد گمان شدن و گریختن بهک و کشته شدنش
بهک بدگمان شد ز کردار کوش
به کار اندرون تیزتر کرد هوش
زن و بچّه و هرچه بودش به کار
سراسر فرستاد سوی حصار
سپه برگرفت و به کیماک شد
از او مرز ماچین و چین پاک شد
تن آسان چو نتوان نشستن به جای
فراخ آفریدهست گیتی، خدای
ز رازش چو آگاهی آمد به کوش
مرتو روی آورد مغرس بجوش
بزد کوس و برداشت لشکر ز جای
به زیر اندرش باد شد بادپای
به دریا گذر کرد سیصد هزار
سواران مرد از در کارزار
همی هر که دید از سپاهش بکشت
جهان گشت با شاه ماچین درشت
ز ماچین به کیماک شد شاه زوش
بترسید مردم ز تاراج، کوش
به دارای کیماک پیغام کرد
که دشمن چرا پیشت آرام کرد
اگر بندهای شاه را بیگمان
ببند آن بداندیش را در زمان
وگر خود ز فرمان من بگذری
ز ما رنج بینی و کیفر بری
فرسته فرستاد و بر پی بتاخت
بدان تاختن کار یکسر بساخت
چو پیغام و نامه به کیماک شد
بقع را دل از بیم او چاک شد
فرستاد پیش بهک مرد راز
که جان را بپرهیز و ره را بساز
که کوش و سپاه اندر آمد به تنگ
نبینم تو را هیچ روی درنگ
نداریم با لشکر کوش پای
هم امشب سر خویش گیر و مپای
بهک چون شب آمد یله کرد شهر
بشد با سپاه و غم و رنج بهر
به کوش آگهی آمد از پس بتاخت
سپاهش همه نیزهها برفراخت
به نزدیک تبّت به دشمن رسید
بلرزید دشمن چو لشکر بدید
سپاهش گریزان به وی درگذشت
بهک را بماندند تنها به دشت
برآویخت، آنگه گرفتار شد
به شمشیر خونریزش افگار شد
چو مرجان شد از خونش چینی پرند
به دو نیم کرد و به خاکش فگند
صد و بیست مرد از مهان سپاه
گرفتار گشتند بر دست شاه
از آن مرز برگشت و آمد به چین
سپاهی که آورد از ایران زمین
به خوبی به ایران فرستادشان
ز هر گونهای هدیهها دادشان
بخش ۱۲۸ - نامه نوشتن کوش به سوی بهک و پاسخ وی: همان گه یکی نامه فرمود، گفتبخش ۱۳۰ - نامه کردن کوش به سوی ضحّاک و دادن خبر مرگ بهک: فرستاد نامه به ضحاک شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهک بدگمان شد ز کردار کوش
به کار اندرون تیزتر کرد هوش
هوش مصنوعی: بهک به رفتار کوش مشکوک شد و در کار خود هوشیاری بیشتری به خرج داد.
زن و بچّه و هرچه بودش به کار
سراسر فرستاد سوی حصار
هوش مصنوعی: زن و بچه و تمام چیزهایی که داشت، به سمت قلعه فرستاد.
سپه برگرفت و به کیماک شد
از او مرز ماچین و چین پاک شد
هوش مصنوعی: سپاه آماده حرکت شد و به سمت کیماک رفت. به دنبال آن، مرزهای ماچین و چین از او پاک شد.
تن آسان چو نتوان نشستن به جای
فراخ آفریدهست گیتی، خدای
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی در جایی راحت بنشینی، بدان که خدا دنیای وسیعی را آفریده است.
ز رازش چو آگاهی آمد به کوش
مرتو روی آورد مغرس بجوش
هوش مصنوعی: زمانی که از راز او آگاه شدی، کوش مرتو به تو روی آورد و درخت به جنب و جوش درآمد.
بزد کوس و برداشت لشکر ز جای
به زیر اندرش باد شد بادپای
هوش مصنوعی: بوق و کرنا به راه انداخت و ارتش را از مکان خود به حرکت درآورد، به طوری که زیر پایش بادی وزید.
به دریا گذر کرد سیصد هزار
سواران مرد از در کارزار
هوش مصنوعی: سیصد هزار سوار جنگجو به دریا رفتند و از آنجا به میدان نبرد وارد شدند.
همی هر که دید از سپاهش بکشت
جهان گشت با شاه ماچین درشت
هوش مصنوعی: هر کسی که از سپاه او دید، به قتل رسید و جهان تحت فرمان شاه ماچین قرار گرفت.
ز ماچین به کیماک شد شاه زوش
بترسید مردم ز تاراج، کوش
هوش مصنوعی: شاه از دیدن تهدیدات و خطراتی که در کمین است، به کیماک رفت. مردم از هجوم و غارت ترسیدند و تلاش کردند تا خود را از آسیب محافظت کنند.
به دارای کیماک پیغام کرد
که دشمن چرا پیشت آرام کرد
هوش مصنوعی: پیام به کیماک فرستاد که چرا دشمن در برابر تو آرام نشسته است.
اگر بندهای شاه را بیگمان
ببند آن بداندیش را در زمان
هوش مصنوعی: اگر کسی به طور قطع خیال کند که میتواند شاه را به بند بکشد، آن شخص بداندیش را در زمان خودش به سزای عملش خواهد رساند.
وگر خود ز فرمان من بگذری
ز ما رنج بینی و کیفر بری
هوش مصنوعی: اگر از دستورات من سرپیچی کنی، از ما درد و عذاب خواهی کشید.
فرسته فرستاد و بر پی بتاخت
بدان تاختن کار یکسر بساخت
هوش مصنوعی: فرستنده پیامی را ارسال کرد و به سرعت به آن پاسخ داد، به نحوی که کل ماجرا به پایان رسید.
چو پیغام و نامه به کیماک شد
بقع را دل از بیم او چاک شد
هوش مصنوعی: وقتی پیام و نامه به کیماک رسید، دل بقع از ترس او شکسته شد.
فرستاد پیش بهک مرد راز
که جان را بپرهیز و ره را بساز
هوش مصنوعی: مردی عاقل به دیگری پیام فرستاد که باید از جان خود محافظت کنی و راه درست را انتخاب کنی.
که کوش و سپاه اندر آمد به تنگ
نبینم تو را هیچ روی درنگ
هوش مصنوعی: در اینجا فرد به احساس ناامیدی و دلسردی اشاره میکند، زیرا در شرایط دشوار و جنگ، هیچ نشانهای از محبوبش نمیبیند و او را در این لحظات سخت نمیتواند ملاقات کند. به نوعی، احساس میکند که هیچ امیدی به دیدار او نخواهد بود.
نداریم با لشکر کوش پای
هم امشب سر خویش گیر و مپای
هوش مصنوعی: امشب نگران کارهای دیگر نباش و فقط به فکر خودت و آرامشات باش. نیازی نیست به دغدغهها و مشکلات دیگران فکر کنی، تنها به خودت توجه کن.
بهک چون شب آمد یله کرد شهر
بشد با سپاه و غم و رنج بهر
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا میرسد، بهک در شهر آزادانه میگردد و همراه با سپاه خود، غم و رنج را به همراه میآورد.
به کوش آگهی آمد از پس بتاخت
سپاهش همه نیزهها برفراخت
هوش مصنوعی: با تلاش خود، آگاهی و دانش به دست آورد. پس از آن، تمامی نیروهایش را با سرسختی و قدرت به جلو فرستاد.
به نزدیک تبّت به دشمن رسید
بلرزید دشمن چو لشکر بدید
هوش مصنوعی: آن دشمنی که نزدیک ما رسیده بود، با دیدن لشکر ما به شدت ترسید و لرزید.
سپاهش گریزان به وی درگذشت
بهک را بماندند تنها به دشت
هوش مصنوعی: سربازان او به سرعت از میدان جنگ فرار کردند و تنها بهک در دشت باقی ماند.
برآویخت، آنگه گرفتار شد
به شمشیر خونریزش افگار شد
هوش مصنوعی: او برآمد و سپس با شمشیر خونین گرفتار شد و به زحمت افتاد.
چو مرجان شد از خونش چینی پرند
به دو نیم کرد و به خاکش فگند
هوش مصنوعی: به خاطر خونش، مرجان مانند چینی شکست و آن را به دو نیم کرد و به زمین ریخت.
صد و بیست مرد از مهان سپاه
گرفتار گشتند بر دست شاه
هوش مصنوعی: صد و بیست نفر از بزرگانی که در سپاه بودند، به دست شاه گرفتار شدند.
از آن مرز برگشت و آمد به چین
سپاهی که آورد از ایران زمین
هوش مصنوعی: سپاهی که از سرزمین ایران آمده بود، به چین برگشت و به مرز خود بازگشت.
به خوبی به ایران فرستادشان
ز هر گونهای هدیهها دادشان
هوش مصنوعی: به خوبی به ایران فرستادند و به آنها هدایا از انواع مختلف دادند.