بخش ۱۲۸ - نامه نوشتن کوش به سوی بهک و پاسخ وی
همان گه یکی نامه فرمود، گفت
به نام خداوند بی یار و جفت
که چندان مرا داد گنج و سپاه
که بدخواه بگریخت از گرد راه
شنیدم کزآن بر تن ایرانیان
چه مایه کشیدی تو رنج و زیان
زیان تو را من به جای آورم
بخوبی به کار تو رای آورم
تو باید که پاینده باشی به جای
وگرنه زیان باز دارد خدای
چو من پیش دریا کنار آمدم
همی آرزو، کارزار آمدم
گریزان شد از پیش، دشمن چه سود
که گرگ رباینده رفت و ربود
تو چون نامه بر خوانی ایدر بسیچ
برآرای لشکر، میآرام هیچ
که ما گرد کشور بخواهیم گشت
همی تا نیایی تو، نتوان گذشت
چو ایدر رسی، چین و دریا کنار
سپارم به تو تا شوی کامگار
کنم با تو پیمان و گیرم گوا
که گر دشمن آید نداری روا
بکوشی به جان و به تن، خواسته
سپاهی کنم با تو آراسته
چو زین گونه پیمان ببندی به دست
دل من ز تیمار دشمن برست
بهک چون شد آگاه از او، هرچه داشت
نهان کرد، خاک از برش برگماشت
چو نامه بدید و سخنها شنود
دژم گشت و بر روی شادی نمود
فرستاده را اسب داد و ستام
خورش خواست، پیشش می آورد و جام
همان گاه یک پاسخ نامه کرد
که دارای چین باد بی رنج و درد
بدین آمدن شادمانم چنان
که گویی به من داد گردون عنان
ز یزدان به جای آوریدم سپاس
که از مرز چین دور گشت آن هراس
شد آواره دشمن ز شمشیر شاه
درست آمد و برنشست او به گاه
سخنها ز رنج رهی کرد یاد
چو شاه آمد، آن رنجها گشت باد
سرِ شاه باید که باشد به جای
همه رنج بردارد از دل خدای
همه خوار و دشوار کایدر گذشت
چو باد بزان کآن کجا برگذشت
همه رنج، ما را ز دیهیم بود
که در رای و در رزم سستی نمود
سپه را ز دریا پراگنده کرد
ز تاراج گنج خود آگنده کرد
نه اندیشه بودش ز دشمن نه باک
در افگند لشکر به دام هلاک
سر خویشتن نیز بر سر نهاد
بداد آن همه گنج و لشکر به باد
چو از دشمن ایمن شود مرد هوش
چنان دان که خون وی آمد به جوش
ز دشمن به راپرهیز باشد کسی
که مغزش خردمایه دارد بسی
دگر مر مرا خواند دارای چین
بیایم، ز پیشش ببوسم زمین
ولیکن پراگنده بودم سپاه
بخوانم، برآرایم از بهر راه
به جای آورم هرچه فرمایدم
وگر نیز جان خواهدم، شایدم
ز ماچین فرستادهای تیزهوش
شتابان همی رفت تا پیش کوش
ز کار بهک باز گفت آنچه بود
کز آن نامه چون شادمانی فزود
سپه را همی خواند خواهد به در
که آید بر شاه پیروزگر
به آرایش و ساز راه اندر است
به تدبیر دیدار شاه اندر است
بخش ۱۲۷ - گفتگوی کوش با نوشان: دگر روز دستورش اندر رسیدبخش ۱۲۹ - بد گمان شدن و گریختن بهک و کشته شدنش: بهک بدگمان شد ز کردار کوش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همان گه یکی نامه فرمود، گفت
به نام خداوند بی یار و جفت
هوش مصنوعی: در همان moment که نامهای نوشت، آغازش را با نام خداوندی ذکر کرد که یاری و همتایی ندارد.
که چندان مرا داد گنج و سپاه
که بدخواه بگریخت از گرد راه
هوش مصنوعی: آنچنان مرا ثروت و نیرو بخشیدند که دشمنانم از راه دور فرار کردند.
شنیدم کزآن بر تن ایرانیان
چه مایه کشیدی تو رنج و زیان
هوش مصنوعی: شنیدم که تو چه اندازه برای ایرانیان زحمت و سختی کشیدی و چه زیانی متحمل شدی.
زیان تو را من به جای آورم
بخوبی به کار تو رای آورم
هوش مصنوعی: من به خوبی میتوانم به جای تو خسارتهایت را جبران کنم و در کارهای تو تدبیر کنم.
تو باید که پاینده باشی به جای
وگرنه زیان باز دارد خدای
هوش مصنوعی: تو باید همیشه قوی و پایدار باشی، وگرنه خداوند خسارتها را به تو برمیگرداند.
چو من پیش دریا کنار آمدم
همی آرزو، کارزار آمدم
هوش مصنوعی: وقتی که من به دریا نزدیک شدم، تمام آرزوها و آرمانهایم به نبرد و چالش تبدیل شد.
گریزان شد از پیش، دشمن چه سود
که گرگ رباینده رفت و ربود
هوش مصنوعی: دشمن فرار کرد و چه فایدهای دارد، زمانی که گرگ، که نماد خطر و تهدید است، رفت و غارت کرد.
تو چون نامه بر خوانی ایدر بسیچ
برآرای لشکر، میآرام هیچ
هوش مصنوعی: وقتی تو نامهای را میخوانی، مانند کسی هستی که در میدان جنگ نیروهایش را جمعآوری میکند، اما در واقع هیچ آرامشی در دل نداری.
که ما گرد کشور بخواهیم گشت
همی تا نیایی تو، نتوان گذشت
هوش مصنوعی: ما در اطراف مملکت به دنبال تو میگردیم و تا زمانی که تو نیایی، نمیتوانیم از اینجا حرکت کنیم.
چو ایدر رسی، چین و دریا کنار
سپارم به تو تا شوی کامگار
هوش مصنوعی: وقتی به اینجا برسی، دریا و سرزمین چین را به تو میسپارم تا به خوشبختی برسی.
کنم با تو پیمان و گیرم گوا
که گر دشمن آید نداری روا
هوش مصنوعی: با تو عهد میبندم و از تو گواهی میگیرم که اگر دشمنی بیاید، تو نخواهی گذاشت به من زور بگویند.
بکوشی به جان و به تن، خواسته
سپاهی کنم با تو آراسته
هوش مصنوعی: سعی کن تا جان و بدنت را برای من آماده کنی و خواستههایت را با من تنظیم کنی.
چو زین گونه پیمان ببندی به دست
دل من ز تیمار دشمن برست
هوش مصنوعی: وقتی تو اینگونه به من وعده میدهی، دل من از نگرانی و دغدغههای دشمن آزاد میشود.
بهک چون شد آگاه از او، هرچه داشت
نهان کرد، خاک از برش برگماشت
هوش مصنوعی: به محض اینکه بهک از وجود او مطلع شد، تمام مخفیکاریهای خود را آغاز کرد و بر روی او خاکی ریخت تا آثارش پنهان بماند.
چو نامه بدید و سخنها شنود
دژم گشت و بر روی شادی نمود
هوش مصنوعی: وقتی نامه را دید و صحبتها را شنید، غمگین شد و لبخند شادی بر چهرهاش نشاند.
فرستاده را اسب داد و ستام
خورش خواست، پیشش می آورد و جام
هوش مصنوعی: او فرستادهاش را سوار کرد و خوراکی خوشمزه خواست، سپس پیش او میآورد و جام را نشان میدهد.
همان گاه یک پاسخ نامه کرد
که دارای چین باد بی رنج و درد
هوش مصنوعی: در همان لحظه، یک نامهای ارسال کرد که بدون هیچ زحمت و دردی، با زیبایی و جذابیت خاصی همراه بود.
بدین آمدن شادمانم چنان
که گویی به من داد گردون عنان
هوش مصنوعی: با آمدن تو، احساس خوشحالی میکنم به گونهای که انگار آسمان اختیار زندگیام را به من سپرده است.
ز یزدان به جای آوریدم سپاس
که از مرز چین دور گشت آن هراس
هوش مصنوعی: من از خداوند سپاسگزاری میکنم که آن ترس و نگرانی که از مرز چین داشتم، برطرف شد.
شد آواره دشمن ز شمشیر شاه
درست آمد و برنشست او به گاه
هوش مصنوعی: دشمن نتوانست در برابر شمشیر پادشاه استقامت کند و از ترس فرار کرد، اما در نهایت دوباره به موقع از جایی بر پا خواست و آماده شد.
سخنها ز رنج رهی کرد یاد
چو شاه آمد، آن رنجها گشت باد
هوش مصنوعی: وقتی که دل به یاد جانشین و پادشاه بیندازیم، تمام رنجها و دردهایی که کشیدهایم، به فراموشی سپرده میشوند و انگار به باد رفتهاند.
سرِ شاه باید که باشد به جای
همه رنج بردارد از دل خدای
هوش مصنوعی: سرِ شاه باید به گونهای باشد که به جای همه، بار سختیها را بر دوش کشیده و از دل خدای نیز تحمل کند.
همه خوار و دشوار کایدر گذشت
چو باد بزان کآن کجا برگذشت
هوش مصنوعی: همه چیز در زندگی دشوار و سخت میگذرد، همانطور که باد به آرامی از مکانی عبور میکند و به راه خود ادامه میدهد.
همه رنج، ما را ز دیهیم بود
که در رای و در رزم سستی نمود
هوش مصنوعی: همه زحمات و دردهایی که ما کشیدهایم به این خاطر است که در تصمیمگیریها و جنگها ضعف و سستی نشان دادهایم.
سپه را ز دریا پراگنده کرد
ز تاراج گنج خود آگنده کرد
هوش مصنوعی: سربازان را از دریا پخش و پراکنده کرد و آنها را با گنجینههای خود پر و آراسته ساخت.
نه اندیشه بودش ز دشمن نه باک
در افگند لشکر به دام هلاک
هوش مصنوعی: او نه به دشمنت فکر میکند و نه از لشکری که به دام مرگ بیفتد، نگران است.
سر خویشتن نیز بر سر نهاد
بداد آن همه گنج و لشکر به باد
هوش مصنوعی: او به خاطر خودخواهیاش، تمام ثروت و قدرتی که داشت را به راحتی از دست داد.
چو از دشمن ایمن شود مرد هوش
چنان دان که خون وی آمد به جوش
هوش مصنوعی: وقتی مردی از خطرات و دشمنان در امان باشد، باید بدانید که هیجان و خشم او به اوج میرسد.
ز دشمن به راپرهیز باشد کسی
که مغزش خردمایه دارد بسی
هوش مصنوعی: از دشمنان دوری کن، زیرا کسی که دارای فکر و عقل نمیباشد، به اندازهی کافی درک و بصیرت نخواهد داشت.
دگر مر مرا خواند دارای چین
بیایم، ز پیشش ببوسم زمین
هوش مصنوعی: دیگر از کسی که با ویژگیهای خاصش مرا میخواند، میخواهم که بیایم و از احترام، زمین را ببوسم.
ولیکن پراگنده بودم سپاه
بخوانم، برآرایم از بهر راه
هوش مصنوعی: اما من همانند لشکری پراکنده بودم که برای برخواستن و ایجاد راهی برای پیشرفت نیاز به هماهنگی دارم.
به جای آورم هرچه فرمایدم
وگر نیز جان خواهدم، شایدم
هوش مصنوعی: هرچه از من بخواهی انجام میدهم و اگر نیاز باشد جانم را هم فدای تو میکنم.
ز ماچین فرستادهای تیزهوش
شتابان همی رفت تا پیش کوش
هوش مصنوعی: تو از نزد ما کسی باهوش و سریع را فرستادهای که به سرعت به سوی کوش میرود.
ز کار بهک باز گفت آنچه بود
کز آن نامه چون شادمانی فزود
هوش مصنوعی: او از کار بهک دوباره نظر کرد و گفت که چه چیز باعث شده است که از آن نامه خوشحالی بیشتری به دست آورد.
سپه را همی خواند خواهد به در
که آید بر شاه پیروزگر
هوش مصنوعی: او سپاه را فرا میخواند تا به در بیایند و بر شاه پیروزی حکومت کنند.
به آرایش و ساز راه اندر است
به تدبیر دیدار شاه اندر است
هوش مصنوعی: در تلاش برای رسیدن به زیبایی و آمادگی، راهی برای ملاقات با پادشاه وجود دارد که نیازمند تدبیر و برنامهریزی است.