گنجور

بخش ۱۲۷ - گفتگوی کوش با نوشان

دگر روز دستورش اندر رسید
بسی خوردنی پیش خسرو کشید
زمین را ببوسید و بردش نماز
بپرسیدش از رنج و راه دراز
بدو گفت با آتبین کار تو
نگویی که چون بود پیگار تو؟
سخنگوی نوشان زبان برگشاد
همه داستان در به در کرد یاد
گله هرچه کرد از بهک یاد کرد
که بر ما و دیهیم بیداد کرد
یکی کرد با دشمنِ شاه دست
از این بود کز ما سواری نرست
وز ایشان سواری نخَست و نکشت
از ایرا که یکسر بدادند پشت
به خمدان مر او را بهک داد راه
به قصرین به گفتار او شد سپاه
ز رایش چو ویران شد آن مرز و بوم
در این مرز برگشت بدخواه شوم
چرا نامه کرد او که من کردم این
کز آن شهر برگشت شاه آتبین
وگرنه همه چین به هم برزدی
نرفتی از آن شهر تا بستدی
چو دشمن به فرمان او گشت باز
نه آن هردوان را یکی بود راز
بدو گفت کوش این سخن راز دار
زبان را از این داستان باز دار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر روز دستورش اندر رسید
بسی خوردنی پیش خسرو کشید
هوش مصنوعی: روز دیگر فرمانش رسید و خوراک‌های زیادی را جلوی پادشاه آوردند.
زمین را ببوسید و بردش نماز
بپرسیدش از رنج و راه دراز
هوش مصنوعی: زمین را ببوسید و از او بخواهید که از درد و سختی‌های راهی که طی کرده‌اید، با شما سخن بگوید.
بدو گفت با آتبین کار تو
نگویی که چون بود پیگار تو؟
هوش مصنوعی: او به آتش‌نشان گفت که تو نمی‌دانی کار تو چه قدر سخت است و اینکه تا چه حد می‌تواند خطرناک باشد.
سخنگوی نوشان زبان برگشاد
همه داستان در به در کرد یاد
هوش مصنوعی: سخنگوی خوش بیان شروع به صحبت کرد و همه ماجرا را به یاد آورد و شرح داد.
گله هرچه کرد از بهک یاد کرد
که بر ما و دیهیم بیداد کرد
هوش مصنوعی: گله‌ای که به ما می‌پردازد، از آنچه بر ما و دیهی که در آن زندگی می‌کنیم، بیداد کرده است، مجدداً یادآوری می‌کند.
یکی کرد با دشمنِ شاه دست
از این بود کز ما سواری نرست
هوش مصنوعی: یک نفر با دشمن شاه دوستی کرد و از این کارش به این نتیجه رسید که از ما کسی نمی‌تواند به جنگ برود.
وز ایشان سواری نخَست و نکشت
از ایرا که یکسر بدادند پشت
هوش مصنوعی: از میان آن‌ها، کسی که نخستین بار سوار شد و بر ایرا ضربه‌ای نزد، این بود که به طور کامل از او حمایت کردند.
به خمدان مر او را بهک داد راه
به قصرین به گفتار او شد سپاه
هوش مصنوعی: او را به خمدان، راهی به قصرها داد و با سخنانش سپاهی را به حرکت درآورد.
ز رایش چو ویران شد آن مرز و بوم
در این مرز برگشت بدخواه شوم
هوش مصنوعی: زمانی که آن سرزمین ویران شد، در این سرزمین دوباره دشمنی و بدی به وجود آمد.
چرا نامه کرد او که من کردم این
کز آن شهر برگشت شاه آتبین
هوش مصنوعی: چرا او نامه‌ای نوشت که من هم این کار را کردم، در حالی که شاه آتبین از آن شهر بازگشته بود؟
وگرنه همه چین به هم برزدی
نرفتی از آن شهر تا بستدی
هوش مصنوعی: اگر تو از آن شهر خارج نمی‌شدی، همه چیز به هم می‌ریخت و هرج و مرج ایجاد می‌شد.
چو دشمن به فرمان او گشت باز
نه آن هردوان را یکی بود راز
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن دوباره تحت فرمان او قرار گرفت، دیگر هیچ یک از آن دو نفر نمی‌توانستند به راز یکدیگر پی ببرند.
بدو گفت کوش این سخن راز دار
زبان را از این داستان باز دار
هوش مصنوعی: به او گفت تلاش کن که این کلام را از زبان خود محفوظ نگه‌داری و این داستان را فاش نکن.