بخش ۱۲ - رسیدن نامه ی کوش به مانوش و فرستادن نامه به سوی کوش
چنین تا به درگاه مانوش شد
همه رنج راهش فراموش شد
چو مانوش برخواند گفتار شاه
ز اندیشه شد رنگ رویش چو کاه
فرستاده را گفت کاین شاه نو
اگرچه بزرگ است و جنگی و گو
شمردن نباید مرا ز آن شمار
که کرده ست زنگی و تازی شکار
گر آهنگ آن بارگاه آورم
چو ریگ بیابان سپاه آورم
بفرمود کاو را فرود آورید
به پیشش می و جام و رود آورید
به دلش اندر اندیشه آمد پدید
یکی پاکدل ز انجمن برگزید
بدو گفت نزد فرستاده شو
سخن خواه از او هر زمان نوبنو
نشان رخ خسرو از وی بجوی
چنانچون بگوید مرا بازگوی
فرستاده رفت و نشان باز جُست
چنان یافت کز پوست آهو درست
چو مانوش را شد درست این گمان
بیاورد دستور را در زمان
بدو گفت گفتار شاهانِ پیش
همانا نباشد در آن کمّ و بیش
همان شاه با جنگ و جوش آمده ست
که از دانش دارنوش آمده ست
تو را رفت باید کنون بی سپاه
بدیدن مر این شاه را پیشگاه
نشان و تن و چهره و کار او
همان ساز و آیین و کردار او
سپاهش ببینی که چون است و چند
چو دانی که با او نباشم بسند
ز من هرچه خواهد بجای آوری
همه گفتنی زیر پای آوری
مگر من به پیشش نیایم به راه
دگر هرچه خواهد ز ما گو بخواه
فرستاده را چیز بسیار داد
فراوان درم داد و دینار داد
یکی پاسخ نامه فرمود زود
فراوان در آن مهربانی نمود
چنین گفت کای شاه رزم آزمای
نفرمودمان کینه جستن خدای
نه تاراج فرمود و خون ریختن
نه اندر جهان شورش انگیختن
وگرنه به گنج و به مردان کار
نتابم ز کس روی در کارزار
یکی گر شود کشته از لشکرم
بتر زآن که ویران شود کشورم
ز گفتار من گر نیایدت رنج
بمانی بجای این همه کام و گنج
چنانچون گذشتند ما بگذریم
از ایدر چه بردند تا ما بریم
بی آزاری و نیکنامی گزین
ز گیتی بسنده کن ایران زمین
جهاندیده دستور را بی سپاه
فرستادم اینک بدان بارگاه
زرای تو آگاه گردد درست
بجای آورد هرچه خواهی تو چُست
که گیتی نیرزد به پرخاش و جنگ
بدین مایه ما را بدو بر درنگ
چو دست نویسنده نامه نوشت
به دستور فرمود تا برنشست
بخش ۱۱ - نامه نوشتن کوش به سوی مانوش: به مانوش پس نامه فرمود کیبخش ۱۳ - گفتگوی صلح با فرستاده ی مانوش: از او آگهی رفت نزدیک شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین تا به درگاه مانوش شد
همه رنج راهش فراموش شد
هوش مصنوعی: زمانی که به درگاه محبوب رسید، همه مشکلات و رنجهای سفرش را فراموش کرد.
چو مانوش برخواند گفتار شاه
ز اندیشه شد رنگ رویش چو کاه
هوش مصنوعی: وقتی مانوش سخنان شاه را شنید، به خاطر فکر و اندیشهای که به ذهنش خطور کرد، چهرهاش از ترس به رنگ کاه تغییر کرد.
فرستاده را گفت کاین شاه نو
اگرچه بزرگ است و جنگی و گو
هوش مصنوعی: فرستاده به او گفت که اگرچه این پادشاه جدید بزرگ و جنگجو است، اما...
شمردن نباید مرا ز آن شمار
که کرده ست زنگی و تازی شکار
هوش مصنوعی: نباید من را با آنهایی که شکار کردهاند، مقایسه کنی، چه زنگی باشند و چه تازی.
گر آهنگ آن بارگاه آورم
چو ریگ بیابان سپاه آورم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به آن کاخ باشکوه برسم، مانند ریگی که در بیابان است، تعداد نفرات زیادی با خود میآورم.
بفرمود کاو را فرود آورید
به پیشش می و جام و رود آورید
هوش مصنوعی: فرمان داد که او را پایین بیاورند و در پیش او شراب و جام بیاورند.
به دلش اندر اندیشه آمد پدید
یکی پاکدل ز انجمن برگزید
هوش مصنوعی: در دل او اندیشهای شکل گرفت و تصمیم گرفت که یکی از افرادی با پاکدلی و از بین جمع انتخاب کند.
بدو گفت نزد فرستاده شو
سخن خواه از او هر زمان نوبنو
هوش مصنوعی: به او گفت که به فرستاده مراجعه کن و هر زمان که نیاز داشتی، با او صحبت کن.
نشان رخ خسرو از وی بجوی
چنانچون بگوید مرا بازگوی
هوش مصنوعی: به دنبال نشانههایی از زیبایی و ویژگیهای شاهانه او باش، همانطور که او از من میخواهد که داستانها و وقایع را برایش بازگو کنم.
فرستاده رفت و نشان باز جُست
چنان یافت کز پوست آهو درست
هوش مصنوعی: فرستاده رفت و نشانهای را جستجو کرد و آنقدر دقیق بود که به درستی از پوست آهو پیدا کرد.
چو مانوش را شد درست این گمان
بیاورد دستور را در زمان
هوش مصنوعی: زمانی که مانوش به درستی به این تصور رسید، به این نتیجه رسید که باید در زمان مناسب اقدام کند.
بدو گفت گفتار شاهانِ پیش
همانا نباشد در آن کمّ و بیش
هوش مصنوعی: به او گفت که سخنان پادشاهان گذشته همیشه کامل و بینقص است و هیچ چیز در آن کم و کاستی ندارد.
همان شاه با جنگ و جوش آمده ست
که از دانش دارنوش آمده ست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که همان پادشاهی که با تلاش و جنگ برای رسیدن به قدرت و پیروزی آمده است، در واقع از دانش و آگاهی بهرهمند شده است. این دو نکته به هم مرتبط هستند و نشان میدهند که موفقیتها و دستاوردها نتیجه تلاش و دانش میباشند.
تو را رفت باید کنون بی سپاه
بدیدن مر این شاه را پیشگاه
هوش مصنوعی: اکنون باید بدون هیچ سپاهی بروی و این شاه را از نزدیک ملاقات کنی.
نشان و تن و چهره و کار او
همان ساز و آیین و کردار او
هوش مصنوعی: نشان، ظاهر و رفتار او نشاندهندهٔ شخصیت و صفات اوست.
سپاهش ببینی که چون است و چند
چو دانی که با او نباشم بسند
هوش مصنوعی: اگر سپاهیان را ببینی که چگونه هستند و به چه اندازهای، بدان که من با آنها نیستم و همین برای تو کافی است.
ز من هرچه خواهد بجای آوری
همه گفتنی زیر پای آوری
هوش مصنوعی: هر چه از من بخواهی، میتوانی به دست آوری، اما تمام چیزهایی که باید گفته شود، در زیر پاهایت نهفته است.
مگر من به پیشش نیایم به راه
دگر هرچه خواهد ز ما گو بخواه
هوش مصنوعی: من تنها در صورتی میتوانم به خواستهاش پاسخ دهم که به او نزدیک شوم و راه دیگری برای رسیدن به او نداشته باشم; پس هرچه که او بخواهد، بگوید.
فرستاده را چیز بسیار داد
فراوان درم داد و دینار داد
هوش مصنوعی: فرستاده را هدیههای زیادی دادند، از جمله پولهای فراوان و سکههای طلا.
یکی پاسخ نامه فرمود زود
فراوان در آن مهربانی نمود
هوش مصنوعی: کسی دستور داد که به سرعت و به طور زیاد به نامه پاسخ دهند و در این پاسخ محبتی نیز ابراز شد.
چنین گفت کای شاه رزم آزمای
نفرمودمان کینه جستن خدای
هوش مصنوعی: او چنین گفت: ای شاه دلیر، خداوند به ما فرمان داده است که از دشمنی و کینه ورزی پرهیز کنیم.
نه تاراج فرمود و خون ریختن
نه اندر جهان شورش انگیختن
هوش مصنوعی: او نه برای غارت و خونریزی فرمان داد و نه در دنیا ایجاد آشوب کرد.
وگرنه به گنج و به مردان کار
نتابم ز کس روی در کارزار
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به ثروت و به قدرت دست یابم، از روی کسی در میدان جنگ خجالت میکشم.
یکی گر شود کشته از لشکرم
بتر زآن که ویران شود کشورم
هوش مصنوعی: اگر یکی از سربازان من کشته شود، برای من دردناکتر از ویرانی کشورم است.
ز گفتار من گر نیایدت رنج
بمانی بجای این همه کام و گنج
هوش مصنوعی: اگر از حرفهای من به تو آزار برسد، بهتر است بجای تمام این خوشیها و ثروتها بمانی.
چنانچون گذشتند ما بگذریم
از ایدر چه بردند تا ما بریم
هوش مصنوعی: اگر آنان از این دنیا رفتند، ما نیز باید از آن بگذریم. آنها چه چیزهایی از زندگی برداشتند تا ما هم برویم و از زندگی بهرهمند شویم.
بی آزاری و نیکنامی گزین
ز گیتی بسنده کن ایران زمین
هوش مصنوعی: بی آزار بودن و داشتن نام نیک را انتخاب کن و از زندگی در این دنیا به همین میزان اکتفا کن.
جهاندیده دستور را بی سپاه
فرستادم اینک بدان بارگاه
هوش مصنوعی: من کسی را که در دنیا تجربههای زیادی دارد، بدون نیرو و سپاه به سوی آن مکان اعزام کردم.
زرای تو آگاه گردد درست
بجای آورد هرچه خواهی تو چُست
هوش مصنوعی: هرچه بخواهی، به درستی و سرعت عمل خواهد آمد، زیرا تو به همه چیز آگاهی داری.
که گیتی نیرزد به پرخاش و جنگ
بدین مایه ما را بدو بر درنگ
هوش مصنوعی: زندگی و دنیا ارزش ندارد که بر سر آن با همدیگر پرخاش و جنگ کنیم، بنابراین بیایید با آرامش و درنگ به مسائل نگاه کنیم.
چو دست نویسنده نامه نوشت
به دستور فرمود تا برنشست
هوش مصنوعی: وقتی نویسنده نامه را نوشت، به دستور شخصی دیگر فرمان داد که نامه را بخواند.