بخش ۱۳ - گفتگوی صلح با فرستاده ی مانوش
از او آگهی رفت نزدیک شاه
فرستاد پیشش پذیره سپاه
ز زندان بفرمود تا چند تن
بیاورد دژخیم با خویشتن
به درگاه پیش سیاهان فگند
بدان تا بیابند از ایشان گزند
همی هر سیاهی یکی بردرید
چو دستور روم آن چنان هول دید
بلرزید بر خویشتن چون درخت
همی رفت بیهوش تا پیش تخت
چو چشمش برآن تاج و گاه اوفتاد
ز یزدان به زیر لب او کرد یاد
زبانش ز خشکی همی خیره گشت
روانش ز اندیشه ها تیره گشت
نه بر شه توانست کرد آفرین
نه ز اندیشه بپسود روی زمین
نشاندش پرستنده در پیش گاه
نکرد اندر او شاه ایران نگاه
بدان تا دلش یافت آرام و هوش
بسی آفرین کرد بر دارنوش
بدو گفت خسرو که ای نیکمرد
تو را قیصر از بهر چه رنجه کرد
چنین داد پاسخ که ای شهریار
به کام تو بادا همه روزگار
بدان آمدم من بدین بارگاه
که تا بهره یابم ز دیدار شاه
ببینم که تا شاه آزاده خوی
چه دارد به دل در ز روم آرزوی
چو دیدم من این خسروی تاج و تخت
زبانم به کام اندرون گشت سخت
بدو گفت مانوش را بی گمان
سر آید همی روزگار و زمان
چرا او نیامد بجای تو پیش
مگر چیره بیند همی تیغ خویش
از آن، مشت خویش آیدش بس گران
که بر رخ نخورده ست از دیگران
اگر او نیاید من آیم برش
یکی برگراییم یال و برش
بدو گفت دستور کای شاه کی
دلیر و سرافراز و فرخنده پی
شود روم ویران گر آیی به روم
شود فرّهی دور از آن مرز و بوم
ز شاه جهان این نیاید پسند
که بر بیگناهان بیاید گزند
نه از رومیان روزی آمد گناه
نه مانوش مست است از آزار شاه
اگر شاه را آرزو خواسته ست
همه جنگ و پرخاش برخاسته ست
فرستد همی شاه را پای رنج
همه هرچه دارد نهان کرده گنج
همی خواهش افزود دستور مرد
چنین تا دل شاه خشنود کرد
بدو گفت کاکنون ز بهر تو را
ببخشودم این شاه و شهر تو را
دو ساله فرستاد بایدش باز
چو هنگام کسرای گردنفراز
سر تاجداران، انوشین روان
پناه گوان، افسر خسروان
از آن خایه ی زرّ سیصد هزار
فرستد مر این بارگه را نثار
به مثقال هر یک فزون از چهل
که خورشید گردد ز رنجش خجل
دگر سی تن از نامداران روم
بزرگان شهر و سواران بوم
گروگان فرستد بدین بارگاه
بدان تا نگردد به گرد گناه
مهین تر برادرش خواهم نوا
کجا هست بر روم فرمانروا
دگر مسجد مؤمنان هرکه هست
همان جا که مانوش دارد نشست
کند بازش آن گه از آن به که بود
که او کرد ویران چنان کِم شنود
بر او بر بکار آورد زرّ و چیز
بدان سان که ویران نگردد بنیز
مسلمان هر آن کس که هست اندر اوی
کس او را نیازارد از هیچ روی
وگرنه همه دیر یاهای روم
که هست اندر ایران و آن مرز و بوم
سراسر همه زیر پای آورم
همه کینه ها را بجای آورم
بر این گونه ها باز گردم ز راه
وگرنه به روم اندر آرم سپاه
بدو گفت دستور فرمان کنم
همه هرچه فرمان دهی آن کنم
چو یکسر بجای آورم کام شاه
بماند بدین نیکوی نام شاه
اگر شاه فرمان کند با رهی
فرستم به مانوش از این آگهی
بدو داد خسرو همان گاه دست
به سوگند، دستور شه را ببست
که چون راست گردد همه کام شاه
از ایدر فروتر نیارد سپاه
به ایران زمین بازگردد به کام
وز آن راه دیگر نیاید به شام
بخش ۱۲ - رسیدن نامه ی کوش به مانوش و فرستادن نامه به سوی کوش: چنین تا به درگاه مانوش شدبخش ۱۴ - پیام فرستاده به مانوش: سه ماهش زمان داد، دستور زود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از او آگهی رفت نزدیک شاه
فرستاد پیشش پذیره سپاه
هوش مصنوعی: خبر او به شاه رسید و فرستادگانش نزد او آمدند تا از سپاه استقبال کنند.
ز زندان بفرمود تا چند تن
بیاورد دژخیم با خویشتن
هوش مصنوعی: فرمان داد تا چند نفر از زندان بیاورند و جلاد با خود آورد.
به درگاه پیش سیاهان فگند
بدان تا بیابند از ایشان گزند
هوش مصنوعی: به درگاه کسانی که سلطه دارند، به خوبی و با ادب رفتار کن تا از آسیب و زیان آنها در امان باشی.
همی هر سیاهی یکی بردرید
چو دستور روم آن چنان هول دید
هوش مصنوعی: هر تیره و تاریکی را یکی از بین میبرد، وقتی دستور روم را دیدم، آنچنان ترسی به دلم افتاد.
بلرزید بر خویشتن چون درخت
همی رفت بیهوش تا پیش تخت
هوش مصنوعی: به خودت بلرز، همانطور که درختی بیهوش به سمت تخت میرود.
چو چشمش برآن تاج و گاه اوفتاد
ز یزدان به زیر لب او کرد یاد
هوش مصنوعی: وقتی چشمانش به آن تاج و منصب افتاد، به یاد خداوند در دلش زمزمهای کرد.
زبانش ز خشکی همی خیره گشت
روانش ز اندیشه ها تیره گشت
هوش مصنوعی: زبانش به خاطر خشکی و بیحالتی از حرکت ایستاد و افکارش به سبب پریشانی و اندوه، تاریک و غمگین شد.
نه بر شه توانست کرد آفرین
نه ز اندیشه بپسود روی زمین
هوش مصنوعی: نه میتوان بر شاه مدح و ستایش کرد، نه از فکر و اندیشه توانست بر زیباییهای زمین بیفزاید.
نشاندش پرستنده در پیش گاه
نکرد اندر او شاه ایران نگاه
هوش مصنوعی: او را در پیشگاه معشوق نشاند و شاه ایران در او نگریست.
بدان تا دلش یافت آرام و هوش
بسی آفرین کرد بر دارنوش
هوش مصنوعی: بدان که وقتی دلش به آرامش رسید و هوش فراوانی پیدا کرد، به خاطر دارنوش سپاسگزاری کرد.
بدو گفت خسرو که ای نیکمرد
تو را قیصر از بهر چه رنجه کرد
هوش مصنوعی: خسرو به نیکمرد گفت که چرا قیصر تو را اذیت کرده است؟
چنین داد پاسخ که ای شهریار
به کام تو بادا همه روزگار
هوش مصنوعی: پاسخی که به تو داده شد، این است که ای پادشاه، آرزوی من این است که هر روز و هر لحظه به کام تو باشد.
بدان آمدم من بدین بارگاه
که تا بهره یابم ز دیدار شاه
هوش مصنوعی: من به این مکان آمدم تا از دیدن پادشاه بهرهمند شوم.
ببینم که تا شاه آزاده خوی
چه دارد به دل در ز روم آرزوی
هوش مصنوعی: ببینم شاه آزاداندیش چه آرزویی در دل دارد که از سرزمین روم برمیخیزد.
چو دیدم من این خسروی تاج و تخت
زبانم به کام اندرون گشت سخت
هوش مصنوعی: وقتی که این شاه و تخت را دیدم، زبانم به شدت در دهانم خشک شد.
بدو گفت مانوش را بی گمان
سر آید همی روزگار و زمان
هوش مصنوعی: به او گفتند که بیتردید زندگی و دوران او به پایان خواهد رسید.
چرا او نیامد بجای تو پیش
مگر چیره بیند همی تیغ خویش
هوش مصنوعی: چرا او به جای تو نزد من نیامد؟ شاید به خاطر این است که نمیخواهد شمشیر خود را نشان دهد.
از آن، مشت خویش آیدش بس گران
که بر رخ نخورده ست از دیگران
هوش مصنوعی: اگر کسی به خود ضربه بزند، برای او بسیار سخت و سنگین است، زیرا از دیگران ضربهای به او نخورده است.
اگر او نیاید من آیم برش
یکی برگراییم یال و برش
هوش مصنوعی: اگر او نرود، من خواهم آمد و به او نزدیک میشوم و با هم خواهیم بود.
بدو گفت دستور کای شاه کی
دلیر و سرافراز و فرخنده پی
هوش مصنوعی: به او گفتند ای شاه، کی هستی که دلیر، سرافراز و شاداب هستی؟
شود روم ویران گر آیی به روم
شود فرّهی دور از آن مرز و بوم
هوش مصنوعی: اگر تو به شهر من بیایی، شهر من ویران میشود و خوشبختی از آن سرزمین دور میگردد.
ز شاه جهان این نیاید پسند
که بر بیگناهان بیاید گزند
هوش مصنوعی: از پادشاه جهان، این کار پسندیده نیست که به بیگناهان آسیب برسد.
نه از رومیان روزی آمد گناه
نه مانوش مست است از آزار شاه
هوش مصنوعی: نه از رومیان روزی به ما گناهی رسید و نه به خاطر ظلم شاه، مانوش به مستی روی آورده است.
اگر شاه را آرزو خواسته ست
همه جنگ و پرخاش برخاسته ست
هوش مصنوعی: اگر پادشاه خواستهای داشته باشد، باعث میشود که همه جا جنگ و کشمکش به وجود بیاید.
فرستد همی شاه را پای رنج
همه هرچه دارد نهان کرده گنج
هوش مصنوعی: شاه برای رنج و زحمتی که کشیده، هر چه که دارد را به صورت پنهانی ذخیره کرده است.
همی خواهش افزود دستور مرد
چنین تا دل شاه خشنود کرد
هوش مصنوعی: با درخواست و خواستههای بیشتر، مردی تصمیم به انجام عملی میگیرد تا دل شاه را خوشنود کند.
بدو گفت کاکنون ز بهر تو را
ببخشودم این شاه و شهر تو را
هوش مصنوعی: به او گفتم که اکنون به خاطر تو، این پادشاه و سرزمینت را بخشیدم.
دو ساله فرستاد بایدش باز
چو هنگام کسرای گردنفراز
هوش مصنوعی: او باید به مدت دو سال تن به خدمت دهد، مانند زمانی که کسری، شاه بزرگ و بااوج، فرمان میداد.
سر تاجداران، انوشین روان
پناه گوان، افسر خسروان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که روح جاودان و نیکو به عنوان پناهی برای تاجداران و بزرگانی است که مقام رهبری و سلطنت را در دست دارند. در واقع، این یک تصویر از افتخار و عظمت سلطنت و ارتباط آن با معنویات و نیکویی است.
از آن خایه ی زرّ سیصد هزار
فرستد مر این بارگه را نثار
هوش مصنوعی: از آن خایه طلایی، سیصد هزار برای این مکان گرانبها نذری فرستد.
به مثقال هر یک فزون از چهل
که خورشید گردد ز رنجش خجل
هوش مصنوعی: اگر هر یک از ما بیشتر از چهل مثقال وزن داشته باشد، مانند خورشید میشود که از رنج و زحمت شرمنده است.
دگر سی تن از نامداران روم
بزرگان شهر و سواران بوم
هوش مصنوعی: سی نفر دیگر از شخصیتهای مشهور روم، بزرگزادگان شهر و سوارکاران بومی بودند.
گروگان فرستد بدین بارگاه
بدان تا نگردد به گرد گناه
هوش مصنوعی: کسی را به این مکان میفرستد تا به خاطر گناه محاکمه نشود و به دردسر نیفتد.
مهین تر برادرش خواهم نوا
کجا هست بر روم فرمانروا
هوش مصنوعی: من برادرم را میخواهم، میخواهم بدانم در کجا فرمانروایی میکند و بر سرزمین روم کجاست.
دگر مسجد مؤمنان هرکه هست
همان جا که مانوش دارد نشست
هوش مصنوعی: هر شخصی که به ایمانی عمیق و واقعی دست یافته، به نوعی میتواند به عنوان یک معبد یا مکان مقدس شناخته شود، زیرا در درون او، روح معنویت و باورهای عالی وجود دارد.
کند بازش آن گه از آن به که بود
که او کرد ویران چنان کِم شنود
هوش مصنوعی: به زودی او را به یاد میآورد که چگونه چیزی را که او ویران کرده، دیگر به آن چیزی جا ندارد که قبلاً بود.
بر او بر بکار آورد زرّ و چیز
بدان سان که ویران نگردد بنیز
هوش مصنوعی: او با استفاده از طلا و چیزهای دیگری به کار میپردازد به گونهای که خراب نشود و آسیب نبیند.
مسلمان هر آن کس که هست اندر اوی
کس او را نیازارد از هیچ روی
هوش مصنوعی: هر کسی مسلمان است که هیچکس دیگری را در هیچ حالتی آزرده نکند.
وگرنه همه دیر یاهای روم
که هست اندر ایران و آن مرز و بوم
هوش مصنوعی: در غیر این صورت، تمامی تأثیرات رومیها که در ایران و نواحی آن وجود دارد، نیز مشهود است.
سراسر همه زیر پای آورم
همه کینه ها را بجای آورم
هوش مصنوعی: من تمام کینهها و دلخوریها را فراموش میکنم و همه را در زیر پای خود میگذارم.
بر این گونه ها باز گردم ز راه
وگرنه به روم اندر آرم سپاه
هوش مصنوعی: اگر به این روش ادامه دهم، از مسیر منحرف میشوم و در غیر این صورت، لشکری به روم خواهم آورد.
بدو گفت دستور فرمان کنم
همه هرچه فرمان دهی آن کنم
هوش مصنوعی: او به او گفت که من مطیع دستورات تو هستم و هر چیزی که بگویی، انجام میدهم.
چو یکسر بجای آورم کام شاه
بماند بدین نیکوی نام شاه
هوش مصنوعی: زمانی که همه چیز را به خوبی به انجام برسانم، نام نیکو و یاد شایستهام از شاه باقی خواهد ماند.
اگر شاه فرمان کند با رهی
فرستم به مانوش از این آگهی
هوش مصنوعی: اگر پادشاه دستور دهد، با راهی به سرزمین تو میفرستم تا تو را از این خبر آگاه کنم.
بدو داد خسرو همان گاه دست
به سوگند، دستور شه را ببست
هوش مصنوعی: خسرو در آن لحظه دست خود را به سوگند داد و دستور شاه را پذیرفت.
که چون راست گردد همه کام شاه
از ایدر فروتر نیارد سپاه
هوش مصنوعی: وقتی همه خواستههای شاه برآورده شود، هیچ نیرویی نمیتواند از این سرزمین فرود بیاید.
به ایران زمین بازگردد به کام
وز آن راه دیگر نیاید به شام
هوش مصنوعی: به سرزمین ایران برمیگردد و از آنجا دیگر به شام نخواهد رفت.