بخش ۱۱۶ - گذشتن آتبین از دریا در شب و شکست دادن چینیان
وز آن روی بر آتبین با سپاه
درافگند کشتی به دریا و چاه
ز دریا شب تیره آمد برون
ببستند کشتی به آب اندرون
شبی بود ماننده ی آبنوس
بنالید نای و بغرّید کوس
ز دریا برآمد شب تیره میغ
کشید آتبین با سوارانش تیغ
ز لشکر به گردون برآمد خروش
ز خواب اندر آمد سپهدارِ کوش
سپاهش چنانچون رمه ی بی شبان
بجای طلایه نه کس پاسبان
همی هرکس از خواب آسیمه سر
بجَست و دوان شد به نزدیک در
به اسب برهنه برآورد پای
نه بر سر کلاه و نه در بر قبای
دلیران گرفتند راه گریغ
شبی سهمناک از پس و پیش تیغ
درخشیدن نیزه و تیغ جنگ
همی از شب تیره بزدود رنگ
شکار دلیران جگر بود و سر
که شمشیر سر جُست و زوبین جگر
سر نیزه و تیغ الماسگون
به دریا رسانید هنجار خون
بپوشید دیهیم خفتان رزم
سر از خواب سنگین، دل از جام بزم
ندیدند جای درنگ و پیام
کشیدند شمشیر کین از نیام
برآویختند و برآمیختند
ز خون دلیران گِل انگیختند
چو زر آبگون گشت روی زمین
سپهدارِ چین را بدید آتبین
سپاه انجمن شد بر او ده هزار
دلیران رزم آزموده سُوار
برآویخته با گروهی سپاه
فراوان سپه گشت پیشش تباه
ز سر خود برداشت و بر گفت نام
بدانست هر یک که آن یک کدام
ز زین کوهه گرز گران برکشید
از او هر کسی خویشتن درکشید
یکی خشت رز آبداده به دست
ز کینه برآشفته چون پیل مست
بزد خویشتن را بدان رزمجوی
سپهدار سوی وی آورد روی
زبان را گشاده به دشنام زشت
برآورد یال و بینداخت خشت
گذر کرد خشت گران بر سپهر
نیامد گزندی بر آن تاجور
جهانجوی یک زخم زد بر سرش
به خاک اندر آمد سر و مغفرش
سپهدار را چون سپه کشته دید
تنش را به خاک اندر آغشته دید
گریزان شدند آن دلیران همه
چو از گرگ گردد گریزان رمه
جهانجوی بر پی همی راند اسب
دمان با گروهی چو آذرگشسب
همی کشت و چندان که مور و ملخ
ز خون دلیران چین بست یخ
چو باد دمان اسب آن سروران
ستوران چین پیششان چون خران
ز شمشیر ایشان جز آن کس نَرست
که زنهار گویان ز باره بجست
نهان گشت جایی ز راه گریغ
که دیده برد بر درفشد تیغ
شبانگاه چون آتبین گشت باز
به لشکرگه دشمن آمد فراز
به تخت سپهدار چین بر نشست
ز شادی به دل برنهاده دو دست
همی گفت کینِ گرامی سُوار
کشیدم یکی بهره از روزگار
بزرگان طیهوریان را بخواند
بدان پیشگهشان به رامش نشاند
از آن کامگاری یکی سور کرد
که رنج از دل سرکشان دور کرد
دگر روز فرمود تا خواسته
همه پیش بردندش آراسته
ز چیزی کجا از درِ شاه بود
ز سازی که اندر خورِ راه بود
جدا کرد و دیگر همه بخش کرد
رخ لشکر از خواسته رخش کرد
ز هشتاد کشتی کجا بار کرد
چهل زو درم کرد و دینار کرد
چهل پر ز دیبا و از پرنیان
فرستاد بر دست ایرانیان
به نزدیک طیهور کاین بهر توست
اگر چند از این مایه ور شهر توست
بخش ۱۱۵ - آماده شدن آتبین برای جنگ: چو بر خواند نامه بدو ترجمانبخش ۱۱۷ - نامه ی آتبین به شاه طیهور: نویسنده را نامه فرمود و گفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وز آن روی بر آتبین با سپاه
درافگند کشتی به دریا و چاه
هوش مصنوعی: از آن طرف بر آتش و سپاه حملهور شدند و کشتی را به دریا و چاه انداختند.
ز دریا شب تیره آمد برون
ببستند کشتی به آب اندرون
هوش مصنوعی: از دریا در شب تاریک، چیزی بیرون آمد و کشتی را در آب مهار کردند.
شبی بود ماننده ی آبنوس
بنالید نای و بغرّید کوس
هوش مصنوعی: در شبی زیبا و دلانگیز، نای موسیقی به آهنگ درآمد و صداها به هم آمیخته شدند.
ز دریا برآمد شب تیره میغ
کشید آتبین با سوارانش تیغ
هوش مصنوعی: از دریا شب تاریکی برخواست و ابرها آتشین شدند، و سوارانش تیغها را در دست گرفتند.
ز لشکر به گردون برآمد خروش
ز خواب اندر آمد سپهدارِ کوش
هوش مصنوعی: سروصدای لشکر در آسمان بلند شد و سردارِ دلیر از خواب بیدار گشت.
سپاهش چنانچون رمه ی بی شبان
بجای طلایه نه کس پاسبان
هوش مصنوعی: سپاهیان او مانند رمهای هستند که بدون چوپان هستند؛ به جای اینکه جلوتر بروند و راه را نشان دهند، هیچ کس از آنها محافظت نمیکند.
همی هرکس از خواب آسیمه سر
بجَست و دوان شد به نزدیک در
هوش مصنوعی: هر کسی از خواب پریشان و مضطرب بلند شد و به سرعت به سمت در رفت.
به اسب برهنه برآورد پای
نه بر سر کلاه و نه در بر قبای
هوش مصنوعی: اسب لخت و بیزین و افسار را به پا میزند، نه کلاهی بر سر دارد و نه قبایی بر تن.
دلیران گرفتند راه گریغ
شبی سهمناک از پس و پیش تیغ
هوش مصنوعی: شجاعان در یک شب ترسناک، راهی را شروع کردند که در آن، هم از جلو و هم از پشت، خطر و چاقو وجود داشت.
درخشیدن نیزه و تیغ جنگ
همی از شب تیره بزدود رنگ
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که نور و درخشندگی نیزه و شمشیر در میدان جنگ، تاریکی شب را کنار میزند و رنگ آن را محو میکند. به عبارتی، حضور این سلاحها باعث میشود که شب از بین برود و روشنایی بیشتری به وجود آید.
شکار دلیران جگر بود و سر
که شمشیر سر جُست و زوبین جگر
هوش مصنوعی: شکار برای دلیران چالش بزرگی است، مانند مبارزهای که در آن شمشیر به جان دشمن میافتد و نیزه به قلب او مینشاند.
سر نیزه و تیغ الماسگون
به دریا رسانید هنجار خون
هوش مصنوعی: سر نیزه و تیغی که از الماس ساخته شده است، به دریا پاسخی پر از خون و درد را میآورد.
بپوشید دیهیم خفتان رزم
سر از خواب سنگین، دل از جام بزم
هوش مصنوعی: تاج و لباس رزم را به سر بگذارید و از خواب سنگین بیدار شوید، دل را از شادمانی دور کنید.
ندیدند جای درنگ و پیام
کشیدند شمشیر کین از نیام
هوش مصنوعی: آنها فرصتی برای تردید و تأمل ندیدند و انتقام خود را با کشیدن شمشیر آغاز کردند.
برآویختند و برآمیختند
ز خون دلیران گِل انگیختند
هوش مصنوعی: دلیران با شجاعت و استقامت خود، به نبرد پرداخته و از خون و جانشان برای پیروزی و آزادی مایه گذاشتند.
چو زر آبگون گشت روی زمین
سپهدارِ چین را بدید آتبین
هوش مصنوعی: زمانی که زمین مانند زر خالص و درخشان شد، سپهسالار چین به آتش درخشانی (شعلهای) برخورد کرد.
سپاه انجمن شد بر او ده هزار
دلیران رزم آزموده سُوار
هوش مصنوعی: جمعی از دلیران جنگ آزموده و سوارکاران، به تعداد ده هزار نفر، به دور او گرد آمدهاند.
برآویخته با گروهی سپاه
فراوان سپه گشت پیشش تباه
هوش مصنوعی: با جمعی از نیروها به نبرد رفته و سپاه زیادی دارد، اما در مقابل او، قدرتش در حال زوال است.
ز سر خود برداشت و بر گفت نام
بدانست هر یک که آن یک کدام
هوش مصنوعی: او از سر خود برداشت و نامی بر زبان آورد، هر یک از آنها دانست که آن نام مربوط به کدام شخص است.
ز زین کوهه گرز گران برکشید
از او هر کسی خویشتن درکشید
هوش مصنوعی: اگر کسی با زور و قدرت برتر خود به میدان بیاید، هر فردی به نوعی با آن قدرت و شخصیت خود را خواهد شناخت و به عمق وجودش پی میبرد.
یکی خشت رز آبداده به دست
ز کینه برآشفته چون پیل مست
هوش مصنوعی: شخصی که حاکی از خشم و کینه است، سنگی مانند خشت که نمدار و نرم است، به دست گرفته و مثل فیل مست و سرکش به دنبال انتقام است.
بزد خویشتن را بدان رزمجوی
سپهدار سوی وی آورد روی
هوش مصنوعی: او خود را به میدان جنگ رساند و رو به سوی فرمانده آورد.
زبان را گشاده به دشنام زشت
برآورد یال و بینداخت خشت
هوش مصنوعی: زبان به گونهای ناخوشایند و زشت به دشنام و فحاشی گشوده شد و مانند یالی که به زیر بیفتد، بیپروا و بیاعتنا عمل کرد.
گذر کرد خشت گران بر سپهر
نیامد گزندی بر آن تاجور
هوش مصنوعی: کارگران خشت، به راحتی از زیر آسمان عبور کردند و آسیبی به آن شاهزاده وارد نکردند.
جهانجوی یک زخم زد بر سرش
به خاک اندر آمد سر و مغفرش
هوش مصنوعی: جهانجوی یک آسیب به سرش زد و او به زمین افتاد و helmet و سرپوششاش بر زمین قرار گرفت.
سپهدار را چون سپه کشته دید
تنش را به خاک اندر آغشته دید
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانده سپاه را در میدان جنگ کشته شده دید، بدن او را در خاک و خون آغشته شده یافت.
گریزان شدند آن دلیران همه
چو از گرگ گردد گریزان رمه
هوش مصنوعی: دلیران مانند گوسفندانی که از گرگ فرار میکنند، به سرعت و به شدت فرار کردند.
جهانجوی بر پی همی راند اسب
دمان با گروهی چو آذرگشسب
هوش مصنوعی: جهانگرد با شتاب، سوار بر اسبش در حالی که گروهی مانند آذرگشسب به همراه او هستند، پیش میراند.
همی کشت و چندان که مور و ملخ
ز خون دلیران چین بست یخ
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که کشاورزی و زراعت همچنان ادامه دارد، به شکلی که تعداد مورچهها و ملخها از خون دلیران از بین رفته است. در واقع، این بیان به تلاش و زحمات دلیران اشاره دارد که برای حفاظت از زمینهای خود و زراعت، باید با چالشها و موانع روبرو شوند.
چو باد دمان اسب آن سروران
ستوران چین پیششان چون خران
هوش مصنوعی: اسبهای آن سروران همچون باد سریع و چابک هستند، اما در برابر آنها غولهای چین شبیه به مادیانهای کرهای به نظر میآیند.
ز شمشیر ایشان جز آن کس نَرست
که زنهار گویان ز باره بجست
هوش مصنوعی: تنها کسی از ضربت شمشیر آنها در امان خواهد بود که در حال درخواست آرامش و حفظ جان، از زیر بار حوادث بگریزد.
نهان گشت جایی ز راه گریغ
که دیده برد بر درفشد تیغ
هوش مصنوعی: در جایی که از مسیر پنهان شد، چشمی که به زیباییها نظر کرده بود، ناگهان به تیغی برنده برخورد کرد.
شبانگاه چون آتبین گشت باز
به لشکرگه دشمن آمد فراز
هوش مصنوعی: در پایان شب، هنگامی که آتش دوباره روشن شد، او به سوی محل لشکر دشمن بازگشت.
به تخت سپهدار چین بر نشست
ز شادی به دل برنهاده دو دست
هوش مصنوعی: او با خوشحالی بر تخت فرمانروای چین نشسته و دستانش را به نشانه شادی بر دلش گذاشته است.
همی گفت کینِ گرامی سُوار
کشیدم یکی بهره از روزگار
هوش مصنوعی: او میگفت که این دارایی ارزشمند را با زحمت بهدست آوردهام و از آن روزگار بهرهای بردهام.
بزرگان طیهوریان را بخواند
بدان پیشگهشان به رامش نشاند
هوش مصنوعی: بزرگان طیهوریان را به نزد خود فرامیخواند و در مکانهایی خوشایند و دلنشین به آنان جای میدهد.
از آن کامگاری یکی سور کرد
که رنج از دل سرکشان دور کرد
هوش مصنوعی: یکی خوشی و شادی به وجود آورد که زحمت و درد را از دلهای داغدیده دور کند.
دگر روز فرمود تا خواسته
همه پیش بردندش آراسته
هوش مصنوعی: در روز دیگری به او دستور دادند تا خواستههای همه را با زیبایی و نظم ترتیب بدهند.
ز چیزی کجا از درِ شاه بود
ز سازی که اندر خورِ راه بود
هوش مصنوعی: از چیزی که بر در شاه قرار داشت، از سازی که برای راه مناسب بود.
جدا کرد و دیگر همه بخش کرد
رخ لشکر از خواسته رخش کرد
هوش مصنوعی: او لشکر را از هم جدا کرد و صورتها را تقسیم کرد و رخش را از خواستهاش جدا نمود.
ز هشتاد کشتی کجا بار کرد
چهل زو درم کرد و دینار کرد
هوش مصنوعی: از هشتاد کشتی، کجا بار را پایین آورد؟ چهل تا از آنها تبدیل به درم و دینار شد.
چهل پر ز دیبا و از پرنیان
فرستاد بر دست ایرانیان
هوش مصنوعی: چهل پر از پارچههای لطیف و نرم به دست ایرانیان ارسال کرد.
به نزدیک طیهور کاین بهر توست
اگر چند از این مایه ور شهر توست
هوش مصنوعی: به نزد پرندگان، این چیز برای توست، هرچند که از این مایه، مال شهر توست.