گنجور

بخش ۱۰۲ - شکست کوش

شد از کوه غلتان گران سنگ سنگ
از این سان دو روز و دو شب بود جنگ
زبر سنگباران و از زیر تیر
دل دیو گشت اندر آن رزم پیر
سر سرکشان یکسر آغشته شد
کمرها ز خون لاله گون گشته شد
به سنگی سپاهی همی شد هلاک
دل کوش از آن کوه شد دردناک
ز یاران خود کشته چندان بدید
که از کوه خون سوی دریا رسید
دگر لشکر آمد به طیهوریان
ببستند بر رزم جستن میان
بکشتند چندان دلیران به سنگ
که از کشته شد راه دربند تنگ
دلیران طیهور گشتند چیر
سپه را ز دربند کردند زیر
چو کوش آن چنان دید برگاشت روی
به دریا کنار آمد او پوی پوی
از این لشکر گشنِ چندان هزار
نرستند جز هفتصد نامدار
به کشتی نشستند و راه گریز
رهانید جان از دم رستخیز
چو آگاهی آمد به طیهور ازاین
همی تاخت با لشکر و آتبین
به راه اندرون مژده آمدش پیش
که برگاشت روی آن بدِ زشت کیش
فزون از هزاری نماندش سپاه
همه کشته گشتند و خسته تباه
از آن مژده طیهور شد شادمان
سوی آتبین راند هم در زمان
یکایک ببوسید چشم و سرش
به بر درگرفت آن گرامی برش
بدو گفت گفتار تو گشت راست
به گیتی چنین رای هرگز کراست
ز بی رایی خویش آگاه گشت
بر آن یک سخن آتبین شاد گشت
همان گه بفرمود تا مردکار
مر آن راه دربند کرد استوار
کشیدند دیوار پیش درش
برافراخت از کوه برتر سرش
دری آهنین بر نهادش بزرگ
شد ایمن ز کردار کوش سترگ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد از کوه غلتان گران سنگ سنگ
از این سان دو روز و دو شب بود جنگ
هوش مصنوعی: سنگی بزرگ از کوه به پایین غلتید و برای مدت دوهفته، درگیری و جنگی به‌پا شد.
زبر سنگباران و از زیر تیر
دل دیو گشت اندر آن رزم پیر
هوش مصنوعی: در زیر باران تند سنگ و از میان تیرها، دل دیو در آن جنگ کهن، به شدت آسیب دید.
سر سرکشان یکسر آغشته شد
کمرها ز خون لاله گون گشته شد
هوش مصنوعی: تمام سرکشان در خون غلتیدند و کمرهای آنها به رنگ لاله‌گون درآمد.
به سنگی سپاهی همی شد هلاک
دل کوش از آن کوه شد دردناک
هوش مصنوعی: به شدت از غم و سختی، دل‌ات را به زحمت می‌اندازد و به خاطر کوهی از درد و رنج، به سوی ویرانی می‌روی؛ مانند سپاهی که به سنگی برخورد می‌کند و در او از بین می‌رود.
ز یاران خود کشته چندان بدید
که از کوه خون سوی دریا رسید
هوش مصنوعی: او از دوستان خود کشته‌های زیادی را مشاهده کرد به‌طوری‌که خونشان از کوه‌ها به دریا رسید.
دگر لشکر آمد به طیهوریان
ببستند بر رزم جستن میان
هوش مصنوعی: لشکری دیگر به میدان آمد و بر سر جنگ آماده شد.
بکشتند چندان دلیران به سنگ
که از کشته شد راه دربند تنگ
هوش مصنوعی: به تعداد زیادی از دلیران با سنگ‌ها کشتند که به خاطر کشتن آنها، راهی که به مقصد می‌رسید، بسیار تنگ و دشوار شد.
دلیران طیهور گشتند چیر
سپه را ز دربند کردند زیر
هوش مصنوعی: دلیران به قهرمانی و bravery خود ادامه دادند و سپاه دشمن را شکست دادند و آنها را به زیر درآوردند.
چو کوش آن چنان دید برگاشت روی
به دریا کنار آمد او پوی پوی
هوش مصنوعی: هرگاه او آن‌گونه که باید تلاش کند، چهره‌اش را به سمت دریا می‌چرخاند و به آرامی به سمت آن می‌رود.
از این لشکر گشنِ چندان هزار
نرستند جز هفتصد نامدار
هوش مصنوعی: از این سپاه گرسنه، تنها هفتصد نفر مشهور باقی ماندند.
به کشتی نشستند و راه گریز
رهانید جان از دم رستخیز
هوش مصنوعی: به سمت کشتی رفتند و از خطر نجات یافتند و جانشان را از حالت وحشتناک و خطرناک رهانیدند.
چو آگاهی آمد به طیهور ازاین
همی تاخت با لشکر و آتبین
هوش مصنوعی: وقتی آگاهی و هوشیاری به وجود می‌آید، فرد با قدرت و سرعت به سمت هدفش حرکت می‌کند و مانند یک سپاه پر از آتش پیش می‌رود.
به راه اندرون مژده آمدش پیش
که برگاشت روی آن بدِ زشت کیش
هوش مصنوعی: به او خبر دادند که در مسیر، شخصی بدذات و زشت‌کیش را به عقب برگردانده‌اند.
فزون از هزاری نماندش سپاه
همه کشته گشتند و خسته تباه
هوش مصنوعی: بیش از هزار نفر برای او نمانده‌اند، همه به قتل رسیده‌اند و در حالی که دچار خستگی و نقصان شده‌اند.
از آن مژده طیهور شد شادمان
سوی آتبین راند هم در زمان
هوش مصنوعی: از آن خبر خوش، طیب خاطر شد و شادمان به سوی آتش‌های چهره‌گرایان روانه شد، همزمان با آن.
یکایک ببوسید چشم و سرش
به بر درگرفت آن گرامی برش
هوش مصنوعی: هر کدام از اعضای خانواده یا مهمانان را با محبت بوسید و او، که برایش ارزش زیادی قائل بودید، با محبت و احترام در آغوش گرفتید.
بدو گفت گفتار تو گشت راست
به گیتی چنین رای هرگز کراست
هوش مصنوعی: به او گفتند که سخن تو درست است و در دنیا چنین نظری هیچ‌گاه وجود ندارد.
ز بی رایی خویش آگاه گشت
بر آن یک سخن آتبین شاد گشت
هوش مصنوعی: از بی‌خبری و ناامیدی خود مطلع شد و بر آن یک جمله‌ی امیدبخش خوشحال شد.
همان گه بفرمود تا مردکار
مر آن راه دربند کرد استوار
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او دستور داد تا آن مرد کار را انجام دهد و راه را به‌طور محکم و استوار بست.
کشیدند دیوار پیش درش
برافراخت از کوه برتر سرش
هوش مصنوعی: آنها دیواری کشیدند که از در آنجا تا بالای کوه بلندتر بود.
دری آهنین بر نهادش بزرگ
شد ایمن ز کردار کوش سترگ
هوش مصنوعی: در برابر او دری بزرگ و آهنی قرار گرفت که او را از کارهای بزرگ و تلاش‌هایش مطمئن و ایمن نگه می‌داشت.