بخش ۱۰۱ - حمله ی کوش به دربند
نهادندش آن پاسخ نامه پیش
همی هرچه دیدند بی کمّ و بیش
بدو باز گفتند و نامه بخواند
ز کینه همی خون به لب برفشاند
بفرمود تا کشتی آرند و ساز
که سوی بسیلا شود رزمساز
فرستاده گفت ای نبرده دلیر
مگر گشتی از لشکر خویش سیر
اگر هیچ پذرفت خواهی تو پند
ستیزه مکن با بلا و گزند
اگر تو شوی باد و لشکرْت ابر
وگر تو شوی شیر و یارانت ببر
ز کوه بسیلا نیابی تو رنگ
گر آن جا شوی بازگردی به ننگ
چو بشنید گفتار آن پندده
به ابرو برافگند از چین گره
ز دریا بسی کشتی آراست باز
نهاد اندر او هرچه بایست ساز
به کشتی نشست آن دلاور سوار
گزیده دلیران ده و دو هزار
به کوه بسیلا نهادند روی
زبان یاوه گوی و روان جنگجوی
فرستاده از کوه چون بازگشت
ز کوش آن جزیره پرآواز گشت
به طیهور پیغام کرد آتبین
که اندیشه ی شاه باید دراین
تنی چند را پیش دربندیان
که خسرو فرستد ندارد زیان
که بس گربز است آن بد دیو زاد
فسون داند و چاره داند نهاد
چنان ریمن و تند و بدگوهر است
که تنها یکی نامور لشکر است
به دربندیان چون رسد یارگر
شویم ایمن از کار آن بدگهر
چو طیهور بشنید پیغام اوی
بخندید و زی موبد آورد روی
که پنداری ایرانی از بیم کوش
بترسید و شد از دلش رای و هوش
نداند که گر کوش گردد چو باد
نیارد بدین کوه پایش نهاد
روان پس برآمد بر آن چند روز
پراندیشه شد شاه گیتی فروز
پسند آمدش گفته ی آتبین
ز لشکر تنی چند کردش گزین
فرستاد نزدیک دربندیان
ز هرگونه ای داد او پندشان
که هشیار باشید روز و شبان
نگهبان دربند با باژبان
سر چاه دیگر فرستم سپاه
شما باز گردید یکسر ز راه
چنین بود خواهد سپه را چنین
چنین تا کند دشمن آهنگ چین
چون او بازگردد ز دریا کنار
شوم ایمن از گردش روزگار
ز سیصد تن افزون نبود آن سپاه
که زی باژبانشان فرستاد شاه
سوی باژبان نارسیده هنوز
که بخث بد باژبان گشت کوز
ز دریا برآمد شب تیره کوش
ز یاران بسی کرده پولادپوش
نهانی نهاد او به دربند روی
سری پر ز پرخاش و دل کینه جوی
مر آن باژبان را همه خفته مست
کشیدند تیغ و گشادند دست
یکایک بکشتند بر جایشان
نجنبید بر تن سر و پایشان
چنین است کار می هوش بر
تو گر هوشمندی چو یانی مخَور
بدی را جز از می ندیدم کلید
کلید در دوزخ آمد نبید
به لشکر فرستاد کوش آگهی
که در بند کردم ز دشمن تهی
ز دریا هلا تیزتر بگذرید
مگر راه دربند را بسپرید
چو یک نیمه افزون بریدند راه
ز طیهوریان پیشش آمد سپاه
بدید آن که در بند پر لشکر است
اگر کوش اگر دشمنی دیگر است
سپه را به یک جای بر گرد کرد
بر آمد خروشیدن دار و برد
سواری دوان رفت نزدیک شاه
که در بند بگرفت کوش و سپاه
همه باژبان را بکشته ست پاک
تو فریادرس گرنه آمد هلاک
به پیش آمدش جای تنگ و درشت
سپاهش بدان جایگه داد پشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نهادندش آن پاسخ نامه پیش
همی هرچه دیدند بی کمّ و بیش
هوش مصنوعی: نامهای را به او دادند که در آن به همهی چیزهایی که دیدند، بدون هیچ کم و کاسی پاسخ داده شده بود.
بدو باز گفتند و نامه بخواند
ز کینه همی خون به لب برفشاند
هوش مصنوعی: او دوباره صحبت کرد و نامه را خواند و از روی کینه، خون را به لبش آورد.
بفرمود تا کشتی آرند و ساز
که سوی بسیلا شود رزمساز
هوش مصنوعی: فرمان داد تا کشتیها را آماده کنند و ساز و کارهایی را فراهم کنند که به سوی بسیلا بروند و آماده نبرد شوند.
فرستاده گفت ای نبرده دلیر
مگر گشتی از لشکر خویش سیر
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: ای دلاور که از میدان جنگ ناامید شدهای، آیا از سپاه خود دور افتادهای؟
اگر هیچ پذرفت خواهی تو پند
ستیزه مکن با بلا و گزند
هوش مصنوعی: اگر مشکلی پیش آمد و نتوانی آن را تغییر دهی، با آن درگیر مشو و تلاش کن تا از تجربهاش بیاموزی.
اگر تو شوی باد و لشکرْت ابر
وگر تو شوی شیر و یارانت ببر
هوش مصنوعی: اگر تو مانند باد باشی و همراهانت مانند ابر، یا اگر تو همچون شیر و یارت مانند ببر باشند، قدرت و توانایی شما افزایش مییابد.
ز کوه بسیلا نیابی تو رنگ
گر آن جا شوی بازگردی به ننگ
هوش مصنوعی: اگر به کوه بروی و رنگینکمانی را نیابی، به آنجا بروی و بازگردی، به شرم خواهد بود.
چو بشنید گفتار آن پندده
به ابرو برافگند از چین گره
هوش مصنوعی: وقتی او کلام آن پندده را شنید، ابروهایش را به نشانه اعتراض و نارضایتی بالا برد و از هم درهم شد.
ز دریا بسی کشتی آراست باز
نهاد اندر او هرچه بایست ساز
هوش مصنوعی: از دریا کشتیهای زیادی آماده شده و در داخل آنها هر آنچه لازم است قرار داده شده است.
به کشتی نشست آن دلاور سوار
گزیده دلیران ده و دو هزار
هوش مصنوعی: این دلاور سوار بر کشتی شد و به همراه خود شیرمردان و دلیران بسیار زیادی را به همراه داشت.
به کوه بسیلا نهادند روی
زبان یاوه گوی و روان جنگجوی
هوش مصنوعی: در اینجا به کوه وسیعی اشاره شده که تحت تأثیر کسانی است که به بیهودهگویی میپردازند و افرادی که در میدان نبرد فعال هستند. به نوعی، این جمله بیانگر تضاد میان سخنان بی معنی و اعمال شجاعانه در عرصه جنگ است.
فرستاده از کوه چون بازگشت
ز کوش آن جزیره پرآواز گشت
هوش مصنوعی: پیامآوری از کوه که برمیگردد، باعث میشود آن جزیره که پر از صداست، به صدا درآید.
به طیهور پیغام کرد آتبین
که اندیشه ی شاه باید دراین
هوش مصنوعی: شهریار آتشینخوی باید بداند که فکر و تدبیر او باید در این زمینه مورد توجه قرار گیرد.
تنی چند را پیش دربندیان
که خسرو فرستد ندارد زیان
هوش مصنوعی: در میان گروهی که در دربندیان هستند، فرستادن کسی از سوی خسرو مشکلی ایجاد نمیکند.
که بس گربز است آن بد دیو زاد
فسون داند و چاره داند نهاد
هوش مصنوعی: این فرد بدذات و پلید، از فریب و نیرنگ به خوبی آگاه است و میداند چگونه باید عمل کند.
چنان ریمن و تند و بدگوهر است
که تنها یکی نامور لشکر است
هوش مصنوعی: او به قدری بیرحم و بدخلق است که تنها یک نفر در میان تمام سپاهش شناخته شده و مشهور است.
به دربندیان چون رسد یارگر
شویم ایمن از کار آن بدگهر
هوش مصنوعی: وقتی که دوست به دربند بیفتد، ما باید به کمک او بشتابیم تا از مشکلات و خطرات در امان بمانیم.
چو طیهور بشنید پیغام اوی
بخندید و زی موبد آورد روی
هوش مصنوعی: وقتی پرندگان پیام او را شنیدند، خندیدند و به سوی موبد آمدند.
که پنداری ایرانی از بیم کوش
بترسید و شد از دلش رای و هوش
هوش مصنوعی: فکر میکنی ایرانی به خاطر ترس از تلاش و زحمت، هوش و عقلش را از دست داده است.
نداند که گر کوش گردد چو باد
نیارد بدین کوه پایش نهاد
هوش مصنوعی: کسی که تلاش نکند، مانند بادی خواهد بود که نمیتواند در این کوه پایش را بگذارد.
روان پس برآمد بر آن چند روز
پراندیشه شد شاه گیتی فروز
هوش مصنوعی: پس از آن، ذهن شاه پر از تفکر و اندیشه شد و او به صورت عمیق به امور جهان و زندگی فکر کرد.
پسند آمدش گفته ی آتبین
ز لشکر تنی چند کردش گزین
هوش مصنوعی: او از سخن آتبین خوشش آمد و تعدادی از سربازان را از میان لشکر انتخاب کرد.
فرستاد نزدیک دربندیان
ز هرگونه ای داد او پندشان
هوش مصنوعی: او نزد نگهبانان دربند پیامی فرستاد و برایشان پند و نصیحتی از هر نوعی فرستاد.
که هشیار باشید روز و شبان
نگهبان دربند با باژبان
هوش مصنوعی: در روز و شب هوشیار باشید و همیشه به خوبی از خود و محیطتان حفاظت کنید.
سر چاه دیگر فرستم سپاه
شما باز گردید یکسر ز راه
هوش مصنوعی: من به سر چاه دیگری قاصدانی میفرستم، شما هم بهطور کامل از این راه برگردید.
چنین بود خواهد سپه را چنین
چنین تا کند دشمن آهنگ چین
هوش مصنوعی: این انسان، همانطور که در جنگها میجنگد، با هدفی نیکو و برای سرزمینش تلاش میکند تا دشمنان را از خیال حمله به سرزمین خود باز دارد.
چون او بازگردد ز دریا کنار
شوم ایمن از گردش روزگار
هوش مصنوعی: وقتی او از دریا به خشکی برگردد، من در امان میشوم از تلاطمهای زندگی.
ز سیصد تن افزون نبود آن سپاه
که زی باژبانشان فرستاد شاه
هوش مصنوعی: آن سپاه که شاه برای مقابله با باژخواهان فرستاده بود، بیشتر از سیصد نفر نبود.
سوی باژبان نارسیده هنوز
که بخث بد باژبان گشت کوز
هوش مصنوعی: به قلمرو زبان نرسیدهام هنوز، زیرا بحث دربارهی زبان به حدی پیچیده شده که دچار سردرگمی و اختلاف نظر شده است.
ز دریا برآمد شب تیره کوش
ز یاران بسی کرده پولادپوش
هوش مصنوعی: از دریا، شب تاریکی برخواست و کسانی که بسیاری از یاران را با زره فولادی به همراه دارند، آماده شدند.
نهانی نهاد او به دربند روی
سری پر ز پرخاش و دل کینه جوی
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی چیزی را در مکانی قرار داده که رویی پر از خشم و دل پر از کینه دارد.
مر آن باژبان را همه خفته مست
کشیدند تیغ و گشادند دست
هوش مصنوعی: مردی را که به خواب عمیقی رفته بود و مست کرده بود، با تیغ کشیدند و دستش را باز کردند.
یکایک بکشتند بر جایشان
نجنبید بر تن سر و پایشان
هوش مصنوعی: هر یک از آنها کشته شدند، اما هیچکدام در جای خود تکان نخوردند و بر بدنشان اثری از حرکت نبود.
چنین است کار می هوش بر
تو گر هوشمندی چو یانی مخَور
هوش مصنوعی: اگر هوشیاری و عقل داری، نباید به کارهای بیهوده و بیمعنی بپردازی. مانند یانی بنشین و از هوش و فراست خود بهره ببر.
بدی را جز از می ندیدم کلید
کلید در دوزخ آمد نبید
هوش مصنوعی: من هیچ بدی را جز از می ندیدم، پس کلید دوزخ هم با شراب باز نمیشود.
به لشکر فرستاد کوش آگهی
که در بند کردم ز دشمن تهی
هوش مصنوعی: برای اطلاع لشکر فرستادم که از دشمن خالی کردهام و آنها را در اسارت گرفتهام.
ز دریا هلا تیزتر بگذرید
مگر راه دربند را بسپرید
هوش مصنوعی: از دریا بسیار سریعتر عبور کنید، اما ابتدا باید راهی که شما را به بند میکشاند، رها کنید.
چو یک نیمه افزون بریدند راه
ز طیهوریان پیشش آمد سپاه
هوش مصنوعی: وقتی یک گروه از آنها به نصف رسیدند، لشکری از طیهوریان به پیشوازشان آمد.
بدید آن که در بند پر لشکر است
اگر کوش اگر دشمنی دیگر است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به کسی که در میان لشکر و در موقعیتی سخت قرار دارد، توجه کن و ببین که اگر شرایط تغییر کند و دشمن دیگری به وجود بیاید، باید تلاش کند و از خود مقاومت نشان دهد.
سپه را به یک جای بر گرد کرد
بر آمد خروشیدن دار و برد
هوش مصنوعی: سپاه را در یک مکان جمع کرد و نداهایی به گوش رسید که نشان از هیجان و آمادهباش آنها بود.
سواری دوان رفت نزدیک شاه
که در بند بگرفت کوش و سپاه
هوش مصنوعی: سواری به سرعت به نزد شاه رفت و خبر را به او رساند که سپاه در حال نزدیک شدن است و باید آماده شوند.
همه باژبان را بکشته ست پاک
تو فریادرس گرنه آمد هلاک
هوش مصنوعی: همه افراد در برابر تو تسلیم شدهاند. اگر تو فریادرس و یاور نبودی، همه به هلاکت میرسیدند.
به پیش آمدش جای تنگ و درشت
سپاهش بدان جایگه داد پشت
هوش مصنوعی: به خاطر رویارویی با او، سپاهش در مکان تنگ و باریکی قرار گرفت و در آنجا پشت به او دادند.