شمارهٔ ۷ - خرس و صیّادان
یکی خِرس بودست در جنگلی
دَرَنده هَیُونی قوی هِیکلی
دو صیّادِ استادِ چالاک و چُست
یکی آلفرِد نام و دیگر اُگُست
نمودند بر یک رِباطی ورود
که بر جنگلِ خرس نزدیک بود
سخن آمد از خرس اندر میان
بر ایشان نمودند تعریفِ آن
که در جُثه بیحد بزرگ است او
بود پوستش پر بها و نکو
بسی آمدند از شکار آوران
که عاجز بماندند از صیدِ آن
اُگُست آن زمان گفت که ما دو یار
به زودی نماییم او را شکار
از آن جانور ما نداریم باک
که صیّاد این جا بود ترسناک
به جنگل برفتند آن دو جوان
پیِ خرس گشتند هر سو روان
قضا را نمودند هر جا گذر
ندیدند آن روز از خرس اثر
ز جنگل سویِ خانه باز آمدند
بدین حال بودند خود روزِ چند
بماندند یک هفته در آن رِباط
ز هر قسم مأکولشان در بِساط
خریدند از میزبان نان و آب
نداند وجهِ طعام و شراب
نمودند با او قرار و مدار
که سازیم چون خرس را ما شکار
فروشیم پس جلدِ آن خرس را
نماییم مر قرضِ خود را ادا
همان قسم روزی به جنگل شدند
پیِ خرس هر سو شتابان بُدند
بدیدند تا مِتر مارتَن رسید
بغّرید از دور چون آن دو دید
دو صیّادِ با جُرأت و خودپسند
که ناکُشتهاش پوست بفروختند
در آن دم که دیدند آن بیل تن
نمودند کَم جرأتِ خویشتن
فُتاد آلفرِد را تفنگش ز دست
ز بیمش به بالای شاخی بجست
اُگُست آن زمان خفت چون مردِگان
نیاورد بیرون نفس از دهان
چو نزدیک باشد متر مارتن بر او
بسی کرد مر گوش بینیش بو
وَرا مُرده پنداشت، زوبر گذشت
چو از چشمِ ایشان بسی دور گشت
اگست از زمین جَست شوریده بخت
بشد آلفرد بر زمین از درخت
بگفتا بر او با لبِ نیم خند
چه در گوشَت آن خرس بنهاد بند؟
چنین داد پاسخ که این گفتِ اوست
چو ناکُشتهای خرس مفروش پوست
چه خوش گفت فردوسیِ بیقرین
به شهنامه در جنگِ خاقانِ چین
«فرستاده گفت ای خداوندِ رَخش
به دشت آهویِ ناگرفته مبخش!»
شمارهٔ ۶ - داستان دو موش: ای پسر لحظه ای تو گوش بدهشمارهٔ ۸ - برای کتابِ آقای مخبر السَّلطنه گفته شد در خیالاتِ عالیِ طفل: بچهای با شعور با فرهنگ
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی خِرس بودست در جنگلی
دَرَنده هَیُونی قوی هِیکلی
هوش مصنوعی: در یک جنگل، یک خرس بود که بسیار قوی و نیرومند بود.
دو صیّادِ استادِ چالاک و چُست
یکی آلفرِد نام و دیگر اُگُست
هوش مصنوعی: دو شکارچی ماهر و چابک وجود دارند که یکی از آنها آلفرِد نام دارد و دیگری اوگست.
نمودند بر یک رِباطی ورود
که بر جنگلِ خرس نزدیک بود
هوش مصنوعی: به یک پل رسیدند که نزدیک جنگل خرس بود.
سخن آمد از خرس اندر میان
بر ایشان نمودند تعریفِ آن
هوش مصنوعی: صحبت از خرس به میان آمد و آنها در مورد او تعریف و تمجید کردند.
که در جُثه بیحد بزرگ است او
بود پوستش پر بها و نکو
هوش مصنوعی: او موجودی است بسیار بزرگ و با جثهای بینهایت، و پوستش همچنین بسیار با ارزش و زیباست.
بسی آمدند از شکار آوران
که عاجز بماندند از صیدِ آن
هوش مصنوعی: بسیاری به سراغ شکار رفتند، اما نتوانستند به هدف خود برسند و چیزی به دست آورند.
اُگُست آن زمان گفت که ما دو یار
به زودی نماییم او را شکار
هوش مصنوعی: در آن لحظه تصمیم گرفتیم که به زودی هدف خود را شکار کنیم.
از آن جانور ما نداریم باک
که صیّاد این جا بود ترسناک
هوش مصنوعی: ما از آن جانور بیمی نداریم، حتی اگر شکارچی اینجا باشد و ترسناک به نظر برسد.
به جنگل برفتند آن دو جوان
پیِ خرس گشتند هر سو روان
هوش مصنوعی: دو جوان به جنگل رفتند و در هر سو به دنبال خرس گشتند.
قضا را نمودند هر جا گذر
ندیدند آن روز از خرس اثر
هوش مصنوعی: قدری در زندگی سرنوشت را ملاک قرار دادند و در روزی که نشانههایی از خرس نبود، نشان بر این بود که در آنجا هیچ گذر و راهی وجود نداشت.
ز جنگل سویِ خانه باز آمدند
بدین حال بودند خود روزِ چند
هوش مصنوعی: آنها از جنگل به سمت خانه برگشتند و در این وضعیت، چند روزی را سپری کردند.
بماندند یک هفته در آن رِباط
ز هر قسم مأکولشان در بِساط
هوش مصنوعی: آنها به مدت یک هفته در آن مکان ماندند و از هر نوع خوراکی که داشتند، استفاده کردند.
خریدند از میزبان نان و آب
نداند وجهِ طعام و شراب
هوش مصنوعی: آنها از میزبان نان و آب خریدند، اما نمیدانند که غذا و نوشیدنی چه معانی و مفهومهایی دارند.
نمودند با او قرار و مدار
که سازیم چون خرس را ما شکار
هوش مصنوعی: با او توافق کردند که مانند شکار خرس با هم همکاری کنیم.
فروشیم پس جلدِ آن خرس را
نماییم مر قرضِ خود را ادا
هوش مصنوعی: ما جلد خرس را میفروشیم تا بتوانیم بدهی خود را بپردازیم.
همان قسم روزی به جنگل شدند
پیِ خرس هر سو شتابان بُدند
هوش مصنوعی: روزی تصمیم گرفتند به جنگل بروند و به دنبال خرس بگردند. همه با عجله و شتاب به سمتهای مختلف حرکت کردند.
بدیدند تا مِتر مارتَن رسید
بغّرید از دور چون آن دو دید
هوش مصنوعی: آنها تا به مِتر مارتَن رسیدند، از دور صدای رعد و برق شنیدند، مانند آن دو که همدیگر را میدیدند.
دو صیّادِ با جُرأت و خودپسند
که ناکُشتهاش پوست بفروختند
هوش مصنوعی: دو شکارچی شجاع و خودخواه که به خاطر شکارشان، حتی پوستشان را نیز به فروش گذاشتند.
در آن دم که دیدند آن بیل تن
نمودند کَم جرأتِ خویشتن
هوش مصنوعی: در آن لحظه که آن فرد را دیدند، متوجه شدند که خودشان چقدر کم جرات و جرأت دارند.
فُتاد آلفرِد را تفنگش ز دست
ز بیمش به بالای شاخی بجست
هوش مصنوعی: آلفرد از ترس، تفنگش را از دستش رها کرده و به سمت بالا، بر روی شاخهای پرید.
اُگُست آن زمان خفت چون مردِگان
نیاورد بیرون نفس از دهان
هوش مصنوعی: زمانی که خواب بیفتد مثل مردگان، نفس از دهان خارج نمیشود.
چو نزدیک باشد متر مارتن بر او
بسی کرد مر گوش بینیش بو
هوش مصنوعی: زمانی که مترسک به دقت در حال نزدیک شدن باشد، او به شدت به شنوایی و بینایی خود توجه میکند.
وَرا مُرده پنداشت، زوبر گذشت
چو از چشمِ ایشان بسی دور گشت
هوش مصنوعی: او را مرده تصور کرد، زیرا وقتی که از چشم آنها دور شد، گویی از دنیا رفته است.
اگست از زمین جَست شوریده بخت
بشد آلفرد بر زمین از درخت
هوش مصنوعی: اگر از زمین جست و خیز کند، کسی که بختش خراب است، آلفرد درخت را به زمین می آورد.
بگفتا بر او با لبِ نیم خند
چه در گوشَت آن خرس بنهاد بند؟
هوش مصنوعی: او به او گفت با لبخند نیمهای که بر لب دارد، چه چیزی در گوش تو گذاشته است که آن خرس را به دام انداخته؟
چنین داد پاسخ که این گفتِ اوست
چو ناکُشتهای خرس مفروش پوست
هوش مصنوعی: او در پاسخ به این پرسش گفت که این گفتهی اوست؛ چون اگر خرسی را نکشتهباشی، پوست آن را هم نخواهی داشت.
چه خوش گفت فردوسیِ بیقرین
به شهنامه در جنگِ خاقانِ چین
هوش مصنوعی: فردوسی، شاعر بزرگ و بیهمتا، در شاهنامه خود به زیبایی درباره جنگ با خاقان چین صحبت کرده است.
«فرستاده گفت ای خداوندِ رَخش
به دشت آهویِ ناگرفته مبخش!»
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: ای صاحبِ اسب زیبا، لطفاً به آهویی که هنوز شکار نشده، رحم کن!
حاشیه ها
1402/12/20 23:02
Khishtan Kh
الهام