گنجور

شمارهٔ ۶ - داستان دو موش

ای پسر لحظه ای تو گوش بده
گوش بر قصّه دو موش بده
که یکی پیر بود و عاقل بود
دگری بچه بود و جاهل بود
هر دو در کنجِ سقف یک خانه
داشتند از برای خود لانه
گربهٔی هم در آن حوالی بود
کز دغل پر ، ز صدق خالی بود
چشم گربه به چشم موش افتاد
به فریبش زبان چرب گشاد
گفت ای موش جان چه زیبایی
تو چرا پیش من نمی آیی
هرچه خواهد دلِ تو ، من دارم
پیش من آ که پیش تو آرم
پیر موش این شنید و از سر پند
گفت با موش بچه کای فرزند
نروی ، گربه گول می زندت
دور شو ورنه پوست می کندت
بچه موش سفیه بی مشعر
این سخن را نکرد از او باور
گفت مَنعم ز گربه از پی چیست
او مرا دوست است ، دشمن نیست
گربه هم از قبیله موش است
مثلِ ما صاحب دُم و گوش است
تو ببین چشم او چه مقبول است
چه صدا نازک است و معقول است
باز آن پیر موش کار آگاه
گفت با موش بچه گمراه
به تو می گویم ای پسر در رو !
حرفِ این کهنه گرگ را مشنو
گفت موشک که هیچ نگریزم
از چنین دوست من نپرهیزم
گربه زین گفتگو چو گل بشکفت
بار دیگر ز مکر و حیله بگفت
من رفیق توام مترس بیا
ترس بیهوده از رفیق چرا!
پیر موش از زبان آن فرتوت
ماند مات و معطل و مبهوت
گفت وه ! این چقدر طنّاز است
چه زبان باز و حیله پرداز است
بچه موشِ سفیهِ بی ادراک
گفت من می روم ندارم باک
بانگ زد پیر موش کای کودن
این قدر حرف های مفت مزن!
تو که باشی و گربه کیست ، الاغ!
رفتن و مردنت یکی است الاغ !
گربه با موش آشنا نشود
گرگ با بره هم چَرا نشود
پر دغل گربه به فن استاد
باز آهسته لب به نطق گشاد
گفت این حرف ها تو گوش مکن
گوش بر حرف پیر موش مکن
پیرها غالبا خِرف باشند
از ره راست منحرف باشند
نُقل و بادام دارم و گردو
من به تو می دهم تو بده به او
بچه حرف نشنوِ ساده
به قبول دروغ آماده
سخن کذب گربه صدق انگاشت
رفت و فورا بنای ناله گذاشت
که به دادم رسید مُردم من
بی جهت گول گربه خوردم من
دُمم از بیخ کند و دستم خورد
شکمم پاره کرد و گوشم بُرد
پنجه اش رفت تا جگر گاهم
من چنین دوست را نمی خواهم
پیر موشش جواب داد برو !
بعد از این پند پیر را بشنو
هرکه حرف بزرگتر نشنید
آن ببیند که بچّه موش بدید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پسر لحظه ای تو گوش بده
گوش بر قصّه دو موش بده
هوش مصنوعی: ای پسر، لحظه‌ای گوش کن و گوش به داستان دو موش بده.
که یکی پیر بود و عاقل بود
دگری بچه بود و جاهل بود
هوش مصنوعی: یک نفر سالخورده و با تجربه بود، در حالی که شخص دیگری جوان و ناآگاه بود.
هر دو در کنجِ سقف یک خانه
داشتند از برای خود لانه
هوش مصنوعی: هر دو در گوشه‌ای از سقف یک خانه برای خود جایی فراهم کرده بودند.
گربهٔی هم در آن حوالی بود
کز دغل پر ، ز صدق خالی بود
هوش مصنوعی: در آن نزدیکی گربه‌ای وجود داشت که به خاطر نیرنگ و فریب، به دور از صداقت بود.
چشم گربه به چشم موش افتاد
به فریبش زبان چرب گشاد
هوش مصنوعی: چشم گربه به موش افتاد و با ناز و فریب به او زبان‌چرب می‌زند.
گفت ای موش جان چه زیبایی
تو چرا پیش من نمی آیی
هوش مصنوعی: گفت: ای جان موش! تو چقدر زیبا هستی، اما چرا نزد من نمی‌آیی؟
هرچه خواهد دلِ تو ، من دارم
پیش من آ که پیش تو آرم
هوش مصنوعی: هر چه دل تو بخواهد، من در دسترس دارم. به من بیا تا آن را برایت بیاورم.
پیر موش این شنید و از سر پند
گفت با موش بچه کای فرزند
هوش مصنوعی: پیر موش این را شنید و با نگرانی به موش‌های جوان گفت: "ای بچه‌ها، به این نکته توجه داشته باشید."
نروی ، گربه گول می زندت
دور شو ورنه پوست می کندت
هوش مصنوعی: نرو، چون ممکن است چیزی که به نظر جذاب می‌آید، فریب‌دهنده باشد. بهتر است دور شوی، وگرنه ممکن است در نهایت آسیب ببینی.
بچه موش سفیه بی مشعر
این سخن را نکرد از او باور
هوش مصنوعی: بچه موش نادان بدون درک و آگاهی، این حرف را از او نگرفت و باور نکرد.
گفت مَنعم ز گربه از پی چیست
او مرا دوست است ، دشمن نیست
هوش مصنوعی: گفت: من از گربه نترسیدم، چون او به دنبال چه چیزی است. او مرا دوست دارد و دشمن من نیست.
گربه هم از قبیله موش است
مثلِ ما صاحب دُم و گوش است
هوش مصنوعی: گربه نیز به نوعی به خانواده موش‌ها تعلق دارد و مانند ما دارای دم و گوش است.
تو ببین چشم او چه مقبول است
چه صدا نازک است و معقول است
هوش مصنوعی: نگاه کن چشمان او چقدر زیباست و صدایش چقدر دلنواز و معقول است.
باز آن پیر موش کار آگاه
گفت با موش بچه گمراه
هوش مصنوعی: پیر موش با تجربه به موش جوانی که در مسیر خود گم شده بود، گفت.
به تو می گویم ای پسر در رو !
حرفِ این کهنه گرگ را مشنو
هوش مصنوعی: به تو می‌گویم، ای جوان، در پناه خود باش! به حرف‌های این گرگ پیر گوش نده، که او هنوز به طمع افتادن به توست.
گفت موشک که هیچ نگریزم
از چنین دوست من نپرهیزم
هوش مصنوعی: گفت: حتی اگر موشک هم باشد، از چنین دوستی فرار نخواهم کرد و از او نخواهم ترسید.
گربه زین گفتگو چو گل بشکفت
بار دیگر ز مکر و حیله بگفت
هوش مصنوعی: گربه بعد از شنیدن این صحبت‌ها مثل گل شکفت و دوباره از مکر و حیله‌اش صحبت کرد.
من رفیق توام مترس بیا
ترس بیهوده از رفیق چرا!
هوش مصنوعی: من دوست تو هستم، نترس! چرا باید از دوستت بی‌جهت بترسی؟
پیر موش از زبان آن فرتوت
ماند مات و معطل و مبهوت
هوش مصنوعی: پیر موش از حرف‌های آن موجود قدیمی گیج و سرگردان شد و نتوانست تصمیم بگیرد.
گفت وه ! این چقدر طنّاز است
چه زبان باز و حیله پرداز است
هوش مصنوعی: او گفت: وا، چقدر این شخص بازیگوش و زبردست است! واقعاً چه زبانی دارد و چقدر در فریب دادن ماهر است!
بچه موشِ سفیهِ بی ادراک
گفت من می روم ندارم باک
هوش مصنوعی: یک موش کوچک نادان و بی‌خبر گفت: من می‌روم و از چیزی نمی‌ترسم.
بانگ زد پیر موش کای کودن
این قدر حرف های مفت مزن!
هوش مصنوعی: پیر موش فریاد زد که ای نادان، اینقدر حرف های بی‌مورد نزن!
تو که باشی و گربه کیست ، الاغ!
رفتن و مردنت یکی است الاغ !
هوش مصنوعی: وقتی تو اینجا هستی، دیگر کسی اهمیت ندارد. مرگ و رفتنت برایم یکی است!
گربه با موش آشنا نشود
گرگ با بره هم چَرا نشود
هوش مصنوعی: اگر گربه و موش با یکدیگر دوست نشوند، به همین ترتیب هم گرگ هرگز با بره سازش نخواهد کرد.
پر دغل گربه به فن استاد
باز آهسته لب به نطق گشاد
هوش مصنوعی: گربه با نیرنگ و تبحر خود، به آرامی شروع به صحبت می‌کند.
گفت این حرف ها تو گوش مکن
گوش بر حرف پیر موش مکن
هوش مصنوعی: به دیگران اهمیت نده و به حرف‌های بی‌مقدار گوش نکن، بلکه به سخنان افراد با تجربه و دانا توجه کن.
پیرها غالبا خِرف باشند
از ره راست منحرف باشند
هوش مصنوعی: افراد سالخورده معمولاً دچار مشکلات ذهنی هستند و از راه درست دور شده‌اند.
نُقل و بادام دارم و گردو
من به تو می دهم تو بده به او
هوش مصنوعی: من خشکبار و تنقلات دارم و گردو، و من آن‌ها را به تو می‌دهم؛ اما تو هم باید چیزی به او بدهی.
بچه حرف نشنوِ ساده
به قبول دروغ آماده
هوش مصنوعی: کودکان معصوم و بی‌تجربه به راحتی دروغ‌ها را باور می‌کنند و به آن‌ها اهمیت می‌دهند.
سخن کذب گربه صدق انگاشت
رفت و فورا بنای ناله گذاشت
هوش مصنوعی: گربه‌ای که سخن دروغ را حقیقت می‌پنداشت، بلافاصله شروع به ناله و فریاد کرد.
که به دادم رسید مُردم من
بی جهت گول گربه خوردم من
هوش مصنوعی: به خاطر کمک‌هایی که به من شد، بی‌مورد گرفتار شدم و از روی سادگی فریب خوردم.
دُمم از بیخ کند و دستم خورد
شکمم پاره کرد و گوشم بُرد
هوش مصنوعی: من با مشکلات و سختی‌ها روبرو شدم و این شرایط به شدت به من آسیب رساند.
پنجه اش رفت تا جگر گاهم
من چنین دوست را نمی خواهم
هوش مصنوعی: دوست من به من آسیب می‌زند و من نمی‌خواهم چنین کسی در زندگی‌ام باشد.
پیر موشش جواب داد برو !
بعد از این پند پیر را بشنو
هوش مصنوعی: موش سالخورده به جوان گفت: برو! بعد از این نصیحت‌های من را خوب گوش کن.
هرکه حرف بزرگتر نشنید
آن ببیند که بچّه موش بدید
هوش مصنوعی: هرکس با دشواری‌ها و چالش‌های بزرگتری روبرو نشده باشد، باید نظاره‌گر مشکلات کوچک‌تر باشد که دیگران با آن‌ها مواجه‌اند.

حاشیه ها

1400/10/17 11:01
علیرضا پشم چی

بسیار گویا و زیبا