شمارهٔ ۵ - مکتوب منظوم
وَ عَلَیکَ السَّلام میرآخور
صاحبِ اسب و اَستَتر و اُشتُر
یادِ من کردی آفرینت باد
همه اوقات شیوه اینت باد
نامه نامیِ تو را دیدم
مهربانیت را پسندیدم
خوب کردی که یادِ من کردی
واقعاً مردی و عجب مردی
خوب کردی که زیرِ چرخِ کبود
گر مَحَبَّت نبود هیچ نبود
من ندانم که دیو یا مَلَکی
صورة سبزهٔی و با نمکی
آن که شیرین بود چو قند تویی
اوّلین شخصِ بیرجند تویی
خواف رفتی و باز برگشتی
گِرد رفتی دراز برگشتی
مزن اباد را فنا کردی
لیره و اسکناس جا کردی
سر درختی و میوه را بردی
همه کاه و بیده را خوردی
خوب کردی که نوشِ جانت باد
گوشتت باد و استخوانت باد
هستم اخلاص کیشِ صاحب جمع
که به جمعِ شما بود چون شمع
شمع گفتن بر او کمی لوس است
کو شکم گُنده همچو فانوس است
گر بُوَد چاق یا بود باریک
بندة آن کسم که باشد نیک
صاحب جمع آدمِ خوبی است
آدمِ پاک قلب و محبوبی است
بعدِ اسفندیارِ رویین تن
هست چشمِ همه به او روشن
خان از آن خوبهای دوران است
خوبی از چهرهاش نمایان است
هی بتابد سبیل و سازد پُز
در کند پیش این و آن قُنپُز
مینویسی به مشهد آمده بود
مخلص او را ندید و رفت چه سود
مثلِ مصباحِ خالی از علّت
کز برایِ وکالتِ ملّت
آمد از بیرجند و بر ری رفت
من ندیدم کی آمد و کی رفت
تا قیامت سیاه باشد روم
کز پذیراییش شدم محروم
وه چه خوب است اعتصام الملک
خاصه چو افکند نشاطش کُلک
خاصه چون بَطر را به سر بکشد
زنِ آفاق را به خر بکشد
الغرض همچو آن گُلِ زرده
در دل بنده سخت جا کرده
گرچه هستم از او کمی دلگیر
عرضِ اخلاصِ کن ز من به امیر
حضرتِ حاج شیخ هادی را
بندگی عرضه کن ز جانبها
خواهم از من گل و سمن باشی
بر رئیسِ معارفِ کاشی
گرچه با جنس شاهزاده بدم
بندة شاهزاده معتضِدم
مخلصم بر رئیس نظمیّه
عاشقم بر پلیس نظمیّه
نه پلیسی که کلّهاش چو کدوست
آن پلیسی که مثلِ برگِ هلوست
آن پلیسی که اُژدُنانسِ شب است
نه که در روز حاملِ حَطَب است
همچنین بر تمامِ آقایان
عرضِ اخلاصِ بنده را برسان
این که طبعم روان شدست چو آب
علّتش را بگویم و دریاب
خوردهام از برای دفعِ ملال
نمکِ میوه یازده مثقال
چون گرفته است تب گریبانم
لاجَرَم مستعّدِ هَذیانم
یک دُعا میکنم ز روی صفا
همه آمین کنید ای رفقا
تا بدریاست رفت و امد فُلک
کیر بر کونِ اعتصامالملک
شمارهٔ ۴ - نصیحت به فرزند: از مالِ جهان ز کهنه و نوشمارهٔ ۶ - داستان دو موش: ای پسر لحظه ای تو گوش بده
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وَ عَلَیکَ السَّلام میرآخور
صاحبِ اسب و اَستَتر و اُشتُر
هوش مصنوعی: درود بر تو، ای صاحب اسب و شتر و کسی که بر راه و آیین خود مسلط است.
یادِ من کردی آفرینت باد
همه اوقات شیوه اینت باد
هوش مصنوعی: به یاد من هستی، برایت آرزوی نیکویی دارم. امیدوارم همیشه به همین شیوه و سبک ادامه دهی.
نامه نامیِ تو را دیدم
مهربانیت را پسندیدم
هوش مصنوعی: وقتی نام تو را خواندم، به مهربانیات بسیار علاقمند شدم.
خوب کردی که یادِ من کردی
واقعاً مردی و عجب مردی
هوش مصنوعی: خوب عمل کردی که به یاد من بودی، واقعاً انسانی با ویژگیهای برجستهای هستی.
خوب کردی که زیرِ چرخِ کبود
گر مَحَبَّت نبود هیچ نبود
هوش مصنوعی: خوب است که زیر آسمان تاریک و بیرحم زندگی کنی، چون اگر عشق و محبت نباشد، هیچ چیز دیگری ارزش ندارد.
من ندانم که دیو یا مَلَکی
صورة سبزهٔی و با نمکی
هوش مصنوعی: من نمیدانم که تو دیو هستی یا فرشته، صورت تو خوشعکس و با طراوت است و جذابیت خاصی دارد.
آن که شیرین بود چو قند تویی
اوّلین شخصِ بیرجند تویی
هوش مصنوعی: آنکه مانند قند شیرین است، تویی؛ تو نخستین فرد شیرینزبان در بیرجند هستی.
خواف رفتی و باز برگشتی
گِرد رفتی دراز برگشتی
هوش مصنوعی: تو به سفر رفتی و دوباره به خانه برگشتی، دورتر که رفتی، به خاطر بازگشتت، فاصلهات بیشتر شد.
مزن اباد را فنا کردی
لیره و اسکناس جا کردی
هوش مصنوعی: خودت را به خاطر پول و مادیات زنده به گور نکن و زندگی را بر اساس ارزشهای واقعی بنا کن.
سر درختی و میوه را بردی
همه کاه و بیده را خوردی
هوش مصنوعی: تو درخت را از بالا بریدی و فقط میوهاش را برداشت کردی، اما تمامی ساقه و برگهای اضافی را فراموش کردی.
خوب کردی که نوشِ جانت باد
گوشتت باد و استخوانت باد
هوش مصنوعی: خوب است که با لذت و خوشی خودت را سیر کنی و از زندگیات بهرهمند باشی.
هستم اخلاص کیشِ صاحب جمع
که به جمعِ شما بود چون شمع
هوش مصنوعی: من با اخلاص و وفاداری به مکتب کسی هستم که در میان شما مانند شمع میدرخشد و نور میدهد.
شمع گفتن بر او کمی لوس است
کو شکم گُنده همچو فانوس است
هوش مصنوعی: شمع گفتن درباره او کمی بیملاحظگی است زیرا او شکم بزرگی دارد که شبیه فانوس است.
گر بُوَد چاق یا بود باریک
بندة آن کسم که باشد نیک
هوش مصنوعی: اگر کسی چاق باشد یا لاغر، در نهایت این مهم است که او فرد خوبی باشد.
صاحب جمع آدمِ خوبی است
آدمِ پاک قلب و محبوبی است
هوش مصنوعی: مردی که در میان جمع قرار دارد، فردی نیکو، پاکدل و محبوب است.
بعدِ اسفندیارِ رویین تن
هست چشمِ همه به او روشن
هوش مصنوعی: پس از اسفندیار، قهرمان نیرومند، همه چشمها به او خیره شده و روشنایی امید در دلها زنده است.
خان از آن خوبهای دوران است
خوبی از چهرهاش نمایان است
هوش مصنوعی: خان، یکی از بهترین شخصیتهای عصر خود است و زیبایی و خوبی او از چهرهاش به وضوح قابل مشاهده است.
هی بتابد سبیل و سازد پُز
در کند پیش این و آن قُنپُز
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و آراسته دارد و میخواهد در جمع دیگران خود را نشان دهد و خود را در نظر آنها مهم جلوه دهد.
مینویسی به مشهد آمده بود
مخلص او را ندید و رفت چه سود
هوش مصنوعی: شما نوشتهاید که به مشهد آمدهاید، اما نتوانستهاید مخلص خود را ببینید و در نتیجه این سفر بیفایده بود.
مثلِ مصباحِ خالی از علّت
کز برایِ وکالتِ ملّت
هوش مصنوعی: مانند چراغی که بدون دلیل میدرخشد، به خاطر نمایندگی از مردم.
آمد از بیرجند و بر ری رفت
من ندیدم کی آمد و کی رفت
هوش مصنوعی: کسی از بیرجند به ری آمد، اما من متوجه نشدم که او چه زمانی آمد و چه زمانی رفت.
تا قیامت سیاه باشد روم
کز پذیراییش شدم محروم
هوش مصنوعی: تا ابد روزگار من در حسرت نگاه و میهمانی آنجا میگذرد، چرا که از پذیرش او محروم ماندم.
وه چه خوب است اعتصام الملک
خاصه چو افکند نشاطش کُلک
هوش مصنوعی: چه خوب است که وقتی حاکم به قدرت و سلطنت خود چنگ میزند، شادابی و نشاط را در جامعه گسترش دهد.
خاصه چون بَطر را به سر بکشد
زنِ آفاق را به خر بکشد
هوش مصنوعی: به ویژه وقتی زن دنیا از خوشی سرمست شود، میتواند هر چیزی را به تسخیر خود درآورد.
الغرض همچو آن گُلِ زرده
در دل بنده سخت جا کرده
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، با یک گل زرد، عشق یا زیبایی به عمق دل بنده نفوذ کرده و جایی ویژه برای خود پیدا کرده است.
گرچه هستم از او کمی دلگیر
عرضِ اخلاصِ کن ز من به امیر
هوش مصنوعی: هرچند که من از او کمی ناراحت هستم، ولی لطفاً پیغام صداقت من را به امیر برسان.
حضرتِ حاج شیخ هادی را
بندگی عرضه کن ز جانبها
هوش مصنوعی: شما میتوانید از طرفهای مختلف به خدمت حضرت حاج شیخ هادی بپردازید و او را مورد احترام و تقدیر قرار دهید.
خواهم از من گل و سمن باشی
بر رئیسِ معارفِ کاشی
هوش مصنوعی: میخواهم که تو از من، همچون گل و سمن باشی و در مقام رئیس معارف، در زمین کاشی حضور داشته باشی.
گرچه با جنس شاهزاده بدم
بندة شاهزاده معتضِدم
هوش مصنوعی: اگرچه من از نظر وضعیت اجتماعی با شاهزادهها فاصله دارم، اما به عنوان یک بنده و خدمتگزار به شاهزاده معتضد، خود را در کنار آنها میبینم.
مخلصم بر رئیس نظمیّه
عاشقم بر پلیس نظمیّه
هوش مصنوعی: من به رئیس نظمیه احترام میگذارم و به پلیس آن عشق میورزم.
نه پلیسی که کلّهاش چو کدوست
آن پلیسی که مثلِ برگِ هلوست
هوش مصنوعی: این شعر به تضاد میان دو نوع رفتار یا شخصیت اشاره دارد. در آن اشاره شده که یکی از آنها شبیه به یک پلیس سختگیر و درشت هیکل است، در حالی که دیگری به نرمی و لطافت شبیه به برگ هلو میباشد. به طور کلی، شاعر درصدد بیان این نکته است که افراد لزوماً با ظاهر یا نقش خود قابل قضاوت نیستند و ممکن است ویژگیها و رفتارهای متفاوتی داشته باشند.
آن پلیسی که اُژدُنانسِ شب است
نه که در روز حاملِ حَطَب است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی در شب به عنوانی قوی و اثرگذار ظاهر میشود، اما در روز به نظر ضعیف و بیفایده میآید. به عبارت دیگر، فرد در شرایط خاص (شب) قدرت و قابلیتهای خود را نشان میدهد، اما در شرایط عادی (روز) به یک موجود بیخاصیت تبدیل میشود.
همچنین بر تمامِ آقایان
عرضِ اخلاصِ بنده را برسان
هوش مصنوعی: لطفاً سلام و ارادت من را به همه آقایان برسانید.
این که طبعم روان شدست چو آب
علّتش را بگویم و دریاب
هوش مصنوعی: احساسات من به شدت شفاف و پاک شدهاند، مانند آب. باید بگویم چه دلیل و علتی برای این وضعیت وجود دارد تا تو نیز آن را درک کنی.
خوردهام از برای دفعِ ملال
نمکِ میوه یازده مثقال
هوش مصنوعی: برای کاهش کسالت و دلزدگی، یازده مثقال نمک میوه خوردهام.
چون گرفته است تب گریبانم
لاجَرَم مستعّدِ هَذیانم
هوش مصنوعی: وقتی که تب مرا گرفته و به شدت ناراحت هستم، پس قطعاً در وضعیتی هستم که به هذیان گویی دچار میشوم.
یک دُعا میکنم ز روی صفا
همه آمین کنید ای رفقا
هوش مصنوعی: از صمیم قلب یک دعا میکنم و از دوستانم میخواهم تا برای این دعا با صدای بلند آمین بگویند.
تا بدریاست رفت و امد فُلک
کیر بر کونِ اعتصامالملک
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مختصری از وضعیت روزگار و تحولات اجتماعی و سیاسی پرداخته است. اشاره به تغییرات و ناپایداریها در زندگی و قدرت دارد که ممکن است به ناتوانی فردی در مدیریت اوضاع اشاره کند. در واقع، تصویرسازی از جابهجایی و تأثیرات منفی بر روی موقعیتها و شخصیتها در این متن وجود دارد.