گنجور

شمارهٔ ۱۱ - کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است

برزگری کِشته خود را دِرود
تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!
بار کَش آورد و بر آن بار کرد
روی ز صحرا سویِ انبار کرد
در سرِ ره تیره گِلی شد پدید
بار کَش و مرد در آن گِل تپید
هرچه بر آن اسب نهیب آزمود
چرخ نجنبید و نبخشید سود
برزگر آشفته از آن سوءِ بخت
کرد تن و جامه به خود لَخت لَخت
گه لَگَدی چند به یابو نواخت
گه دو سه مُشت از زِبَرِ چرخ آخت
راه به ده دور بُد و وقت دیر
کس نه به رَه تا شَوَدش دست گیر
زار و حزین مویه کُنان موکَنان
کردِ سرِ عَجز سویِ آسمان
کای تو کَنَنده درِ خَیبَر ز جای
بَر کَنَم این بار کَش از تیره لای
هاتِفی از غیب به دادش رسید
کامَدَم ای مرد مشو نا امید
نَک تو بدان بیل که داری به بار
هر چه گِلِ تیره بود کُن کِنار
تا مَنَت از مِهر کنم یاوری
بارِ خود از لای بُرون آوَری
برزگر آن کرد و دگر رَه سُروش
آمَدَش از عالمِ بالا به گوش
حال بِنِه بیل و برآوَر کُلَنگ
بر شکن از پیشِ رَه آن قِطعه سنگ
گفت شکستم، چه کنم؟ گفت خوب
هرچه شکستی ز سرِ ره بِروب
گفت برُفتم همه از بیخ و بُن
گفت کُنون دست به شَلاّق کُن
تا شَوَم السّاعَه مددکارِ تو
باز رهانم ز لَجَن بارِ تو
مرد نیاورده به شَلّاق دست
بار زِ گِل برزگر از غم بِرَست
زین مددِ غیبی گردید شاد
وز سرِ شادی به زمین بوسه داد
کای تو مِهین راه نمایِ سُبُل
نیک برآوَردیَم از گِل چو گُل
گفت سروشش به تقاضایِ کار
کار ز تو یاوری از کِردِگار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برزگری کِشته خود را دِرود
تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!
هوش مصنوعی: کشاورزی در حال تلاش و زحمت است تا محصول خود را برداشت کند، اما باید بداند که زراعتش نتیجه کارها و فعالیت‌های قبلی اوست.
بار کَش آورد و بر آن بار کرد
روی ز صحرا سویِ انبار کرد
هوش مصنوعی: حیوون بارکش بار را آورد و بار را بر دوش خود گذاشت و از دشت به سمت انبار رفت.
در سرِ ره تیره گِلی شد پدید
بار کَش و مرد در آن گِل تپید
هوش مصنوعی: در مسیر تاریک، گلی ظاهر شد که بار بر دوش کشید و مردی در آن گل فرو رفت.
هرچه بر آن اسب نهیب آزمود
چرخ نجنبید و نبخشید سود
هوش مصنوعی: هر چه تلاش و کوشش کرد، نتیجه‌ای نگرفت و هیچ سودی نصیبش نشد.
برزگر آشفته از آن سوءِ بخت
کرد تن و جامه به خود لَخت لَخت
هوش مصنوعی: کشاورز دل‌نگران از بدبیاری‌اش، لباس و تن‌اش را به حالتی رنجور و آشفته درآورده است.
گه لَگَدی چند به یابو نواخت
گه دو سه مُشت از زِبَرِ چرخ آخت
هوش مصنوعی: گاهی به زمین لگدی می‌زند و گاهی از آسمان دو یا سه مشت پر از ستاره بر می‌دارد.
راه به ده دور بُد و وقت دیر
کس نه به رَه تا شَوَدش دست گیر
هوش مصنوعی: راه به ده دور بود و وقت دیر بود. هیچ کس در راه نبود تا او را کمک کند.
زار و حزین مویه کُنان موکَنان
کردِ سرِ عَجز سویِ آسمان
هوش مصنوعی: با حالتی غمگین و نالان، از روی ناتوانی و با سر فرودآورده، به سمت آسمان می‌نگرد و درخواست کمک می‌کند.
کای تو کَنَنده درِ خَیبَر ز جای
بَر کَنَم این بار کَش از تیره لای
هوش مصنوعی: ای کسی که دروازه خیبر را شکستی، این بار من از لای تیره (ظلم) برمی‌کشم.
هاتِفی از غیب به دادش رسید
کامَدَم ای مرد مشو نا امید
هوش مصنوعی: بگویید که صدای ندا از عالم غیب به او کمک کرده و به او خبر می‌دهد که ای مرد، ناامید نباش!
نَک تو بدان بیل که داری به بار
هر چه گِلِ تیره بود کُن کِنار
هوش مصنوعی: هرچقدر که سختی و مشکلاتی در زندگی وجود داشته باشد، تو باید با تلاش و دقت به کم کردن آنها بپردازی و از این گِل و کثیفی‌ها دوری کنی.
تا مَنَت از مِهر کنم یاوری
بارِ خود از لای بُرون آوَری
هوش مصنوعی: تا زمانی که محبت تو را همراه داشته باشم، می‌توانی سختی‌ها و فشارها را از زندگی‌ام دور کنی.
برزگر آن کرد و دگر رَه سُروش
آمَدَش از عالمِ بالا به گوش
هوش مصنوعی: کشاورز به کار خود مشغول بود و ناگهان صدای الهام‌گونه‌ای از دنیای بالا به گوشش رسید.
حال بِنِه بیل و برآوَر کُلَنگ
بر شکن از پیشِ رَه آن قِطعه سنگ
هوش مصنوعی: به خود تلاش کن و کار را آغاز کن؛ بیل و کلنگ را بردار و سنگی را که در راه است، از سر راه بردار.
گفت شکستم، چه کنم؟ گفت خوب
هرچه شکستی ز سرِ ره بِروب
هوش مصنوعی: گفت: شکستم، حالا چه کاری باید انجام دهم؟ پاسخ داد: خوب، هر چیزی که شکسته‌ای را از راه کنار بزن.
گفت برُفتم همه از بیخ و بُن
گفت کُنون دست به شَلاّق کُن
هوش مصنوعی: گفت همه چیز را از ریشه و اساس از بین بردم، حالا باید با اقدام قاطع و شدید وارد عمل شوم.
تا شَوَم السّاعَه مددکارِ تو
باز رهانم ز لَجَن بارِ تو
هوش مصنوعی: من در این لحظه به کمک تو می‌آیم و تو را از گودالی که در آن هستی نجات می‌دهم.
مرد نیاورده به شَلّاق دست
بار زِ گِل برزگر از غم بِرَست
هوش مصنوعی: مردی که قدرت و شجاعت ندارد، نمی‌تواند در برابر سختی‌ها و مشکلات ایستادگی کند. کشاورز که با زحمت خود از خاک گِل ایجاد می‌کند، از اندوه و غم رهایی نمی‌یابد.
زین مددِ غیبی گردید شاد
وز سرِ شادی به زمین بوسه داد
هوش مصنوعی: به واسطه‌ی کمک‌های نامرئی خوشحال شده و از روی شادی، به زمین احترام می‌گذارد و آن را می‌بوسد.
کای تو مِهین راه نمایِ سُبُل
نیک برآوَردیَم از گِل چو گُل
هوش مصنوعی: ای موجود فروتن، تو راهنمای خوبی برای مسیرهای نیک هستی، من از خاک و گِل مانند گلی زیبا شکوفا شدم.
گفت سروشش به تقاضایِ کار
کار ز تو یاوری از کِردِگار
هوش مصنوعی: با اشاره به درخواستی که داشت، گفت که تو باید از خدا یاری طلبی.