بخش ۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
این شعر کامل نیست
سلام و درود خوب هستید؟ در بخش عارف نامه ایرج میرزا بخش 5 ام هستش که شعر شروع میشه باید به اینجا بروید تا بتوانید کاملا شعر را بخوانید : کلیک کنید
در واقع صفحه جاری ای که در ان هستید ادامه آن صفحه ای هست که لینکش را بالا به شما دادم...
پیروز و موفق باشید
سلام بر دوستان گرامی : درست ابیات چنین است که:
بیت ۵: همان بهتر که خود بی پرده باشد.
بیت ۹: چو خور بر عالمی پرتو فشاند.
بیت ۱۰: زن رفته کالژ دیده فاکو لته.
بیت ۱۷: که توی بقچه و چادر نمازی
بیت ۲۸:نه زینت فاش و نه صورت نهان کن
بیت ۳۱:نگر اندر دهات و بین ایلات
بیت ۳۴: در این محنت سرا سربار مرداست.
در نسخه pdf دیوان ایرج میرزا که در اینترنت موجوداست این ها در ظاهر غلط های تایپی میباشند ،ولی در نسخه های چاپی تصحیح شده اند. پیروز باشید.
چو خور بر عالمی پرتو فشاند. خور یعنی خورشید. چون خورشید بر عالمی پرتو فشاند ولی خود از تعرض دور ماند.
کالژ، فاکولته: دانشگاه، دانشسرا
چادر فاق: احتمالا به معنی چادر درزدار.
پیامی هست از من سوی ایرج
ببر ای باد ،جُردن،سوی ایرج
پیامی واضح و گویا و روشن
ببر از جانب دل خسته »سعمن«
کجا آسوده جمع آید به یک جا
عفاف و عشوه و رندی و تقوا
سه قفله می کنی شبها چرا پس
در خانه ز بیم دزد ناکس
چرا در خانه پنهان می کنی زر
نریزی روی خاک و پله و در
اگر خود در پی دزدی نباشی
چرا از بهر حفظش در تلاشی
نمی گویی مگر باشد دلت پاک
نباید دیگرت باشد ز کس باک
برو اینک سر هر کوی و برزن
نشان ده هر چه در صندوق و مخزن
نداری گر تو با دزدی سر و کار
برو از درب خانه قفل بردار
کنون دیدی که حرفت نادرست است
دلیل و منطقت هم سست سست است
حفاظ گوهر زیبایی زن
ز دست مرد بی ناموس رهزن
حجاب است و حجاب است و حجاب است
یقینا بهترین راه صواب است
اگر همجنسبازی از حجاب است
چرا در غرب بی حد و حساب است
اگر غربی نداند راه بازی
چرا قانون شده همجنسبازی
زن غربی اسیر دست مرد است
پر از تنهایی و رنج است و درد است
زن غربی دگر قدری ندارد
در آن ماتمکده صدری ندارد
مبین آن چهره و موهای رنگین
قدش خم گشته زیر کار سنگین
فرو پاشیده کانون محبت
شده بی بند و باری رسم و عادت
اگر قبلا اسیر دست شو بود
ولی کدبانوی خوش رنگ و بو بود
کنون گشته اسیر کل مردان
زبهر خورد و خوراکش پریشان
گر اینجا اندکی خوش رنگ و آب است
ز یمن بانوان با حجاب است
اگر فورا از این ره بر نگردد
دگر خر مهره هرگز زر نگردد
نخواندی در بیان معنای جلباب
و یا خواندی خودت را می زنی خواب
بیا ایرج ز پیغمبر حیا کن
چنین یاوه مگو شرم از خدا کن
مزن خود را به خواب ای مرد عاقل
چرا هستی ز کنه کار غافل
اگر باشد عفیف و با حیا زن
بود پوشیده در هر کوی و برزن
زنان را عفت و عصمت حجاب است
نه ناز و عشوه و گفت و جواب است
سخن کوتاه کن ای مرد نادان
شود ارزان چو گوهر شد فراوان
درود بر شما لذت بردم 👌👌👌👏👏
بسیار عالی و پر مغز بود و جوابی دندان شکن به این شعر جناب ایرج میرزا ، حتی در شاعران هم ، جنس مذکری از بی حجابی و کشف حجاب زنان سخن گفته که خود در شعر دیگری صراحتا سروده که به زنی متاهل و دارای همسر و حجاب با دروغ و وعده و فریب در نهایت با دست درازی و لمس تعرض و تجاوز کرده و بنده نفس و شهوت شده ،
دلیل دیگری برای اینکه اکثرا آقایون هوس باز و نفس پرست به بی حجابی و چشم چرانی و استفاده رایگان و بدون تعهد از زنان علاقه دارند و بی حجابی اضافه حقوق مردان است نه آزادی زنان و شعاری شیک و فریبنده برای بهره بهتر و بیشتر مردان از زنان کوتاه نظر
سلام و درود بر شما
از امعان نظر و لطف جنابعالی سپاسگزارم
پاینده باشید
اگر جناب ایرج زنده بود، بعید می دونم جرات گفتن همچین شعری رو داشتین
فکر می کنید زنده نیستند مهم تفکرات پلیدشه که زنده است و جولان میده
اگه اون موقع یه ایرج میرزا داشتیم الان متاسفانه ده ها و صدها ایرج میرزا داریم که خود ایرج میرزا پیش اونا کم میاره
البته همان زمان هم خیلی از شاعران جرات کردند و پاسخ اشعار این چنینی او را دادند.
جواب شعر اقای سعمن.
به عصمت نیست مربوط این طریقه
چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟
ظاهر به تماشا،عیانساز درون نیست
سیاهی رگ را اثر از سرخی خون نیست
قدری که تو سمعن،ز چشمت بحسابی
ولله کم از کاهلی و جهل و جنون نیست
سلام
این بیت نغز و با معنا ،چقدربا احوالات ومطالبه امروز جامعه همخوانی داره .
ای فغان از حجب از حیای داف
جامه ای پوشیده تا بالای ناف
جای دامن کرده پا تنبانکی
تا ببیند سمعن آن پاهای صاف
😅
در جواب این شخص که نام سعمن بر خود نهاده و سخنانی سخیف و بی مایه را که نه از خود بلکه از طرز تفکر قاصبان جامعه امروز طوطی وار نشخوار نموده اند، چند بیتی به سبک و سیاق ایرج بزرگ سروده ام که پیشاپیش از همه دوستداران شعر و ادب فارسی بابت کاستی ها پوزش میطلبم.
تو ای مؤمن چرا ک...س میسرایی
چرا خود را مدام چوس مینمایی
زبان شعر تو از بیخ لنگ است
سراسر منطق و حرفت جفنگ است
اگر در کله ات مغزی نداری
جواب شاه ایرج را ندانی
ببندی گاله ات را بی ملالی
نگوید هم کسی،سعمن تو لالی
بسوزد بی پدر آن شیخ هفت رنگ
که آفت ها زند نامرد الدنگ
به گرد منبرش تا خر هزار است
بدان سمعن که او بر تو سوار است
نفهمیدی که شعر ایرج با دلیل است
سراسر منطق است و بی بدیل است
کجا گفته که زن ترک حیا کن
به هر مردی رسیدی هرزگی کن
بدان ای احمق و خنگ از تعصب
که ایرج گر بگیرد عیب از حجب
دلیلش نکبت حاصل ز آن است
که هر نابخردی غافل ز آن است
به رو پوشیدن از مردان به کارند
ولی درکی از این دنیا ندارند
نمی بینی به لطف دین فروشان
شده مشهد بهشت تن فروشان
در این ملک اهورایی شهیدان
نه یک تن بلکه صدها و هزاران
فدای خاک و ناموس و شرافت
به جنگ دشمن بعث کثافت
بریدند دست نامردان عراقی
که عبرت باشد این از بهر باقی
ولی اکنون فقیه تو به منبر
نموده فرض مردم را چنان خر
که زن باید حجابش بسته باشد
شب و روزش به کنج خانه باشد
هر آنگه زائری آمد به ایران
ز خاک کشور دشمن چو مهمان
برای او زن ناموس ایران
مهیا گشته باشد مفت و ارزان
بگوید نام این خفت جهاد است
خدا از کرده زن شاد شاد است
تو ای سعمن اگر غیرت پرستی
چرا میبینی و ساکت نشستی ؟
اگر مردی ، مسلمانی به غیرت
حجاب زن شده مشکل برایت
چرا کوری نمیبینی حقارت ؟
فقیه شهر تو گشته سوارت
تو گنج خود نهان کردی به خانه
سه قفله می کنی شب درب خانه
ولی چون از خرد بویی نبردی
کلید گنج خود به شیخ سپردی
بدان سعمن زنان پاک در تاریخ ایران
دلیرند و رشید چون شیر مردان
برای ما بسی این افتخار است
که مریم میرزاخانی از این دیار است
اگر مریم اسطوره گشته در ریاضی
دهان شیخ ملعون را بسته به بازی
اگر مریم به پای منبر این کاسبان بود
بلاشک او کنون خوار و زبون بود
دلش پر درد بود از دست شوهر
دو چشمش جوی خون از دست شوهر
که ای یارب چرا این مرد چنین است
کجا بد کرده ام، با من چنین است
نبودم همسری نیکو که بودم
نبودم مادری دلسوز طفل او که بودم
به خود گفتم که او شیخ است و برتر
که مردان دگر جمعند به زیر اوست به منبر
به خواب خود نمیدیم که همسر
شده مفعول به فعل شوی خواهر
اگر عادل بودی یارب کبابش
به دوزخ کن هم او هم باجناقش
بگیر از من تو سعمن عبرت و پند
که در ایران زنان بگسسته اند زدخود بند
گذر کردند و بگذشتند مردم از میانه رو و تند رو
که می کشتند دختران مردم را برای تار مویی در مترو
ولی چون پورن استار بود دخترانشان در نیویورک و تورنتو
ملک الشعرا بهار ✍️
شعر دانی چیست ؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر، آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشیند هرکجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت
درود بر شما
به قول فردوسی عزیز به بعضی از این اشخاص که نه ناظمند و نه شاعر باید گفت :
سخن چون بدین گونه بایدت گفت/مگوی و مکن رنج با تنت
جفت