شمارهٔ ۷۹ - سفر اصفهان
ای مهین خواجه در وزارت تو
خلق یک سر خوشند و من غمگین
دومه افزون بود که ننهادم
سر بی فکر و غصه بر بالین
بیت الاحزان شدست خانه من
بس درین خانه مردمند غمین
من غنی بودم و نمود مرا
سفر اصفهان چنین مسکین
خسرو و اصفهان نکو دیدم
خسرو ار آن اگر صفاهان این
آفرین بر روان شیرویه
باد بر دخمه شکر نفرین
در شگفتم که چون برفت از دست
آن همه زیب و زیور و آذین
چون بر این روزگار خود نگرم
دودم از دل رود به چرخ برین
پیش از اینم زمانه فرخ بود
ای خوشا آن زمانه پیشین
همه اسباب عیشم آماده
خانه عالی و صحن خانه گزین
خاطرم خرم از کتاب و قلم
منظرم تازه از گل و نسرین
فرش ها داشتم همه زر تار
مبل ها داشتم همه زرین
نرد و شطرنجم از صنایع هند
قلم و کاغذ از بدایع چین
میزها خوب و پرده ها مرغوب
حوضم از سنگ و آینه سنگین
دف و نی بی حساب در تالار
خم می بی عدد به شیب زمین
ارگ و بربط گذشته از آحاد
تار و دنبک رسیده تا عشرین
جامه های دیم خز و سنجاب
جام های میم همه سیمین
اسب ها در طویله ام بسته
همه را پای بند و رشمه و زین
در قشنگی کتاب خانه من
شده همچون نگارخانه چین
هر کجا اهل دانش و ادراک
شده در بزم بنده صدر نشین
طبخ مازندرانی و رشتی
سفره ام را نموده عطر آگین
نان و انگور سفره ام به صفا
قرص خورشید و خوشه پروین
چشم از خواب ناز نگشودم
جز به روی بتی چو حورالعین
الغرض داشتم بساطی خوش
شسته و رفته در خور تحسین
سفر اصفهان چو پیش آمد
به خزان شد حواله فروردین
همه بر باد رفت و من ماندم
با گلیمی به زیر سقف گلین
هر سحر وام خواه بر در من
به تقاضای وام کرده کمین
از در خانه پا برون ننهم
تا نکو ننگرم یسار و یمین
خادم مه وشی که پیشم بود
پیش با صد تجمل و تمکین
مهربان، دل نواز، آقا دوست
خوش زبان، خنده رو، گشاده جبین
به تقاضا نکرده لب را باز
کردی از بوسه کام من شیرین
حالیا هر سحر به جای دو زلف
پیشم افکنده بر ادو ابرو چین
من ز وصلش ز بی زری بیزار
می کند فقر مرد را عنین
هر سحر زر طلب کند از من
من ز خجلت فکنده سر به زمین
گویم ای شوخ غم مخور چندان
لابم ای ماه بد مکن چندین
خواجه چون شرح حال من شنود
زود تکلیف من کند تعیین
حال ای خواجه مبارک فال
مهرخو، پاک دل، مبارک دین
ای ترا روی و خوی هر دو نکو
ای ترا قول و عهد هر دو متین
من بسی دیده ام بزرگان را
کرده ام خدمت کهین و مهین
تو چنانی که بعد سیصد قرن
بتو ناید در این زمانه قرین
همتی کن که باز برگردد
مر مرا آن تعیش دیرین
وان چنان کن که بعد از این دیگر
نشوم جز به منت تو رهین
هم مخواه آن که بهر یک خدمت
ببرم صد تعنت و تهجین
گه دهم زحمت فلان الملک
گه کشم منت فلان الدین
چند گویم ادیب را که بیا
شرح حالم به خواجه کن تبیین
چند گویم عماد کاری کن
چند خوانم به گوش خر یاسین
خواستی قطعه تقاضایی
گفتم این قطعه همچو در ثمین
بر نگردم به خانه تا ندهی
دست خط حکومت قزوین
تو هم ای خواجه از خر شیطان
مهربانی کن و بیا به زمین
تا گذشته است و بگذرد ناچار
بس شهور و سنین به خلق زمین
روزگار بقای عمر تو باد
آنچه باقی است از شهور و سنین
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مهین خواجه در وزارت تو
خلق یک سر خوشند و من غمگین
هوش مصنوعی: ای بزرگوار در مقام وزارت، مردم در کنار تو شاد و خوشحالند، اما من در دل غمگین و ناراحتم.
دومه افزون بود که ننهادم
سر بی فکر و غصه بر بالین
هوش مصنوعی: در حالتی که احساسات و افکار منفی مرا در بر گرفته بود، نتوانستم سرم را بر بالین بگذارم.
بیت الاحزان شدست خانه من
بس درین خانه مردمند غمین
هوش مصنوعی: خانهام به محلی برای اندوه تبدیل شده است، زیرا در این مکان، مردم همواره ناراحت و غمگین هستند.
من غنی بودم و نمود مرا
سفر اصفهان چنین مسکین
هوش مصنوعی: من ثروتمند بودم، اما سفر به اصفهان باعث شد احساس بیچارگی و فقر کنم.
خسرو و اصفهان نکو دیدم
خسرو ار آن اگر صفاهان این
هوش مصنوعی: من خسرو را در اصفهان به خوبی دیدم، البته اگر صفاهان هم همینطور باشد.
آفرین بر روان شیرویه
باد بر دخمه شکر نفرین
هوش مصنوعی: این شعر به تحسین و ستایش روح شیرویه پرداخته و در عین حال، برای جایی که او به خاک سپرده شده، آرزوی بدی و نفرین دارد. در واقع، گویا شاعر به این نتیجه رسیده که با وجود ستایش از شیرویه، مکان دفن او شایسته بدی و نفرین است.
در شگفتم که چون برفت از دست
آن همه زیب و زیور و آذین
هوش مصنوعی: من متعجبم که چگونه پس از از دست دادن تمام زیباییها و زینتها، همچنان احساس غم و اندوهی نداشته باشم.
چون بر این روزگار خود نگرم
دودم از دل رود به چرخ برین
هوش مصنوعی: وقتی به حال و روز خودم نگاه میکنم، احساس میکنم که از دل من در آسمان دود بلند میشود.
پیش از اینم زمانه فرخ بود
ای خوشا آن زمانه پیشین
هوش مصنوعی: زمانهای گذشته خوش و مبارک بود، ای کاش به آن دوران دوباره برگردیم.
همه اسباب عیشم آماده
خانه عالی و صحن خانه گزین
هوش مصنوعی: تمام وسایل خوشبختی من آماده است، خانهای با زیباییهای فراوان و محوطهای دلنشین انتخاب کن.
خاطرم خرم از کتاب و قلم
منظرم تازه از گل و نسرین
هوش مصنوعی: دل من شاد و خوشحال است از مطالعه کتاب و نوشتن، و زیباییهایی که به تازگی از گلها و نسرینها میبینم.
فرش ها داشتم همه زر تار
مبل ها داشتم همه زرین
هوش مصنوعی: همه فرشهایم از طلا بودند و مبلهایم هم از جنس طلا ساخته شده بودند.
نرد و شطرنجم از صنایع هند
قلم و کاغذ از بدایع چین
هوش مصنوعی: بازی نرد و شطرنج حاصل خلاقیتهای هندیهاست و نوشتن با قلم و کاغذ به ابتکارات چینیها تعلق دارد.
میزها خوب و پرده ها مرغوب
حوضم از سنگ و آینه سنگین
هوش مصنوعی: میزها باکیفیت و پردهها عالی هستند، و حوضم از سنگ و آینه ساخته شده و ظاهر خوبی دارد.
دف و نی بی حساب در تالار
خم می بی عدد به شیب زمین
هوش مصنوعی: در تالار، صدای دف و نی به طور بیوقفه و فراوانی شنیده میشود، و هنگامی که در حال نوشیدن هستیم، خم شدن به سمت زمین احساس میشود.
ارگ و بربط گذشته از آحاد
تار و دنبک رسیده تا عشرین
هوش مصنوعی: سازها و نغمهها از نسلهای گذشته به ما رسیدهاند و اکنون تعداد آنها به بیست نوع مختلف رسیده است.
جامه های دیم خز و سنجاب
جام های میم همه سیمین
هوش مصنوعی: لباسهایی از خز و سنجاب و پیمانههایی از میم، همه از جنس نقره هستند.
اسب ها در طویله ام بسته
همه را پای بند و رشمه و زین
هوش مصنوعی: اسبها به خاطر زین و تجهیزاتی که بر تن دارند، در طویلهام مهار شدهاند و از همدیگر جدا هستند.
در قشنگی کتاب خانه من
شده همچون نگارخانه چین
هوش مصنوعی: کتابخانه من به زیبایی یک گالری هنری در چین تبدیل شده است.
هر کجا اهل دانش و ادراک
شده در بزم بنده صدر نشین
هوش مصنوعی: در هر مکانی که افرادی با دانش و فهم وجود داشته باشند، بنده در راس و مقام بالا قرار میگیرم.
طبخ مازندرانی و رشتی
سفره ام را نموده عطر آگین
هوش مصنوعی: غذای مازندرانی و رشتی سفرهام را معطر کرده است.
نان و انگور سفره ام به صفا
قرص خورشید و خوشه پروین
هوش مصنوعی: خوراک من شامل نان و انگور است، سفرهام با زیبایی خورشید و خوشه ستاره پروین زینت یافته است.
چشم از خواب ناز نگشودم
جز به روی بتی چو حورالعین
هوش مصنوعی: چشمم را از خواب نرم و دلپذیر فقط به روی معشوقی که مانند حوریان بهشتی است، باز کردم.
الغرض داشتم بساطی خوش
شسته و رفته در خور تحسین
هوش مصنوعی: در نهایت، میخواستم شرایطی فراهم کنم که به طرز شایستهای مورد تحسین قرار بگیرد.
سفر اصفهان چو پیش آمد
به خزان شد حواله فروردین
هوش مصنوعی: وقتی که سفر به اصفهان نزدیک شد، بهار به حالتی نویدبخش و تازه گره خورد و به مانند فروردین، حال و هوای خوشی را به ارمغان آورد.
همه بر باد رفت و من ماندم
با گلیمی به زیر سقف گلین
هوش مصنوعی: همه چیز از بین رفت و من فقط با یک گلیم زیر سقف گلی خودم ماندم.
هر سحر وام خواه بر در من
به تقاضای وام کرده کمین
هوش مصنوعی: هر صبح، وامخواهی بر سر در من میایستد و منتظر است تا وام بگیرد.
از در خانه پا برون ننهم
تا نکو ننگرم یسار و یمین
هوش مصنوعی: من از در خانه بیرون نمیروم تا زمانی که نیکو از چپ و راست خود را نگاه نکنم.
خادم مه وشی که پیشم بود
پیش با صد تجمل و تمکین
هوش مصنوعی: خدمتکار زیبایی که در کنارم بود، با هزاران زرق و برق و اشرافیت.
مهربان، دل نواز، آقا دوست
خوش زبان، خنده رو، گشاده جبین
هوش مصنوعی: شخصی مهربان و دلسوز است که با زبان شیرین و روی خوشش، دل دیگران را شاد میکند و همیشه با لبخند و چهرهای باز به استقبال دوستان میرود.
به تقاضا نکرده لب را باز
کردی از بوسه کام من شیرین
هوش مصنوعی: تو بدون اینکه من بخواهم، لبهایت را باز کردی و با بوسهات کام من را شیرین کردی.
حالیا هر سحر به جای دو زلف
پیشم افکنده بر ادو ابرو چین
هوش مصنوعی: هماکنون هر صبح، به جای آنکه دو زلف زیبای خود را نزد من بگذارد، ابروهایش را به حالت چین و چروک میآورد.
من ز وصلش ز بی زری بیزار
می کند فقر مرد را عنین
هوش مصنوعی: عشق و وصال او مرا از فقر و ناتوانی بیزار میکند، چرا که فقر باعث ضعف و ناتوانی مردان میشود.
هر سحر زر طلب کند از من
من ز خجلت فکنده سر به زمین
هوش مصنوعی: هر صبح به دنبال طلا و ثروت از من است، اما من از شرم سرم را به زمین انداختهام.
گویم ای شوخ غم مخور چندان
لابم ای ماه بد مکن چندین
هوش مصنوعی: میگویم، ای عزیز، نگران نباش و غم خوردن را کنار بگذار. ای ماه، اینقدر بد نکن و اینقدر ناراحتکننده نباش.
خواجه چون شرح حال من شنود
زود تکلیف من کند تعیین
هوش مصنوعی: وقتی خواجه از وضعیت من باخبر شود، به سرعت تکلیف من را مشخص میکند.
حال ای خواجه مبارک فال
مهرخو، پاک دل، مبارک دین
هوش مصنوعی: ای آقای عزیز! امیدوارم برای تو که با چهرهی زیبا و دل پاکت، دیندار هستی، بهروزی و خوششانسی در پیش باشد.
ای ترا روی و خوی هر دو نکو
ای ترا قول و عهد هر دو متین
هوش مصنوعی: تو چهره و سرشت زیبا و نیکو داری و هر دو قول و پیمانت محکم و استوار است.
من بسی دیده ام بزرگان را
کرده ام خدمت کهین و مهین
هوش مصنوعی: من افراد بزرگ و مهم زیادی را دیدهام و به آنها خدمت کردهام.
تو چنانی که بعد سیصد قرن
بتو ناید در این زمانه قرین
هوش مصنوعی: تو به گونهای هستی که بعد از سیصد سال هم در این زمان کسی به تو نمیرسد.
همتی کن که باز برگردد
مر مرا آن تعیش دیرین
هوش مصنوعی: تلاشی کن که دوباره آن زندگی خوش گذشته به من بازگردد.
وان چنان کن که بعد از این دیگر
نشوم جز به منت تو رهین
هوش مصنوعی: چنان رفتار کن که بعد از این، فقط به لطف و محبت تو وابسته باشم و هیچ چیز دیگری نتواند مرا مستقل کند.
هم مخواه آن که بهر یک خدمت
ببرم صد تعنت و تهجین
هوش مصنوعی: این موضوع را نخواه که برای انجام هر کاری، بخواهم با مشکلات و سختیهای زیادی روبهرو شوم.
گه دهم زحمت فلان الملک
گه کشم منت فلان الدین
هوش مصنوعی: گاهی من به فلانی زحمت میدهم و گاهی از فلانی منت میکشم.
چند گویم ادیب را که بیا
شرح حالم به خواجه کن تبیین
هوش مصنوعی: چندین بار از نویسنده میخواهم که وضعیت من را برای آقا توضیح دهد.
چند گویم عماد کاری کن
چند خوانم به گوش خر یاسین
هوش مصنوعی: من چقدر باید بگویم و درخواست کنم که کاری انجام دهی؟ چند بار باید آیات قرآن را برای تو بخوانم که مانند خر بیخبر بمانی؟
خواستی قطعه تقاضایی
گفتم این قطعه همچو در ثمین
هوش مصنوعی: اگر خواستی چیزی را درخواست کنی، آن را به گونهای بگو که زیبا و ارزشمند باشد.
بر نگردم به خانه تا ندهی
دست خط حکومت قزوین
هوش مصنوعی: من تا زمانی که دستخط حکومت قزوین را به من ندهی، به خانه برنمیگردم.
تو هم ای خواجه از خر شیطان
مهربانی کن و بیا به زمین
هوش مصنوعی: ای خواجه، تو هم کمی از شدت رفتارهای خود کم کن و به واقعیتها نزدیکتر شو.
تا گذشته است و بگذرد ناچار
بس شهور و سنین به خلق زمین
هوش مصنوعی: با گذر زمان و تغییرات اجتنابناپذیر، سالها و ماهها بر زندگی انسانها و طبیعت اثر میگذارند.
روزگار بقای عمر تو باد
آنچه باقی است از شهور و سنین
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی عمر طولانی دارم، به امید اینکه ایام و سالهای باقیمانده، بهترین روزها برایت باشد.