شمارهٔ ۳۹ - اشک شیخ
نَعوذُ بِاللَّه از آن قطرههای دیدهٔ شیخ
چه خانهها که از این آبِ کم خراب کند
شنیدهام که به دریای هند جانوری است
که کسب روزی با چشم اشک یاب کند
به ساحل آید و بیحس به روی خاک افتد
دو دیده خیره به رخسارِ آفتاب کند
شود ز تابشِ خور چشم او پر از قی و اشک
برای جلبِ مگس دیده پر لعاب کند
چو گشت کاسۀ چشمش پر از ذُباب و هَوام
به هم نهد مژه و سر به زیرِ آب کند
به آبِ دیدهٔ سوزندهتر ز آتشِ تیز
تنِ ذُباب و دلِ پشّه را کباب کند
چو اشک این حیوان است اشکِ دیدهٔ شیخ
مرو که صید تو چون پشّه و ذُباب کند
شمارهٔ ۳۸ - بهشت و دوزخ: رسول دید که جمعی گسسته افسارندشمارهٔ ۴۰ - هجو اسب: فرمان روای شرق که عمرش دراز باد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1402/10/10 17:01
. .
آیا این قسمتی از این شعر نیست؟ ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب (نقاب دارد و دل را بهجلوه آب کند)
هم ردیف یکسان دارندن هم موضوع آنها یکی است و هم وزن و هم قافیهاند
اما هنوز مدرکی برای این موضوع پیدا نکردهام