گنجور

شمارهٔ ۲۹ - جواب به حامی عارف

میم سپاسی کجاست تا که نگوید
عارف بیچاره دادخواه ندارد
میم سپاسی اگر قدم نهد پیش
جیم اساسی دگر پناه ندارد
هر که نگوید که عارف آدم خوبی است
عامی محض است و اشتباه ندارد
روز قیامت شود به صورت خرچنگ
هر که ز عارف ادب نگاه ندارد
آینه باشد وجود حضرت عارف
غصّه چرا می خوری که آه ندارد
کیست در ایران که هرچه دارد از او نیست
یاوه چه گویی که مال و جاه ندارد
او مَلِکی باشد از ملایک عَرشی
هیچ ملک مرتع و سپاه ندارد
مولَوی او رَسَد ز عالم لاهوت
جامه مَدَر گر به سر کلاه ندارد
رو تو شبی در تاتر او که ببینی
هیچ شهی این قدر سپاه ندارد
آن همه کز بهر او زنند کِسان دست
آن همه مس زن خُسوف ماه ندارد
مجلس حالش ندیده‌ای که ببینی
هیچ کس این مایه دستگاه ندارد
آن قدر او را بود علاقه به ایران
هیچ حشیشی به خانقاه ندارد
تا که روان دیده اشک مام وطن را
خندۀ شیرین و قاه قاه ندارد
تهمت محض است بچّه بازیِ عارف
بنده قسم می خورم که باه ندارد
بهر تماشای خلقت است که گاهی
بچّه به گیر آورد که شاه ندارد
گاه به گاه او کند به روی نکو میل
کیست که این میل گاه گاه ندارد
عارف ما هر چه هست و نیست همین است
هیچ در او مکر وسوسه راه ندارد
با همه تندی و زود رنجی عارف
ربط به آن آب زیرِ کاه ندارد
آدم بی عیب کو؟ تو هیچ شنیدی
باغ که گُل دارد و گیاه ندارد
در دل من هیچ جز محبت او نیست
حیف که این مدعا گُواه ندارد
آه که من ره نیافتم به دل او
من چه کنم این خرابه راه ندارد
هر که سعایت کند میان من و او
هر که ببینم چو من رفاه ندارد
ساعی و نَمام روز خوب نبیند
چاه کن آسودگی ز چاه ندارد
بنده اگر چند شعر هرزه سرودم
این همه اَلغوث و یا الاه ندارد
در دو سه جا نامِ عارف آمده در شعر
وا اسفا وا مصیبتاه ندارد
مَردم اگر شعر خواه و شعر شناسند
ربط به این عبدِ روسیاه ندارد
من چه کنم شعرم از شفاه بیفتد
بنده تسلط که بر شِفاه ندارد
سیل روان عاقبت ز سیر بمانَد
شعر روان هیچ ایستگاه ندارد
میم سپاسی قسم به حضرت عباس
بنده در این ماجَرا گُناه ندارد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میم سپاسی کجاست تا که نگوید
عارف بیچاره دادخواه ندارد
هوش مصنوعی: می‌پرسد که میم سپاسی کجاست تا به عارف بیچاره بگوید که او کسی را برای حمایت و کمک ندارد.
میم سپاسی اگر قدم نهد پیش
جیم اساسی دگر پناه ندارد
هوش مصنوعی: اگر میم با قدرت و اعتماد به نفس قدمی به سوی جیم بردارد، دیگر جیم نمی‌تواند به هیچ پناهگاهی متوسل شود.
هر که نگوید که عارف آدم خوبی است
عامی محض است و اشتباه ندارد
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که عارف انسان خوبی است، در واقع او فردی ناآگاه و اشتباه‌کار است.
روز قیامت شود به صورت خرچنگ
هر که ز عارف ادب نگاه ندارد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی که به عارفان احترام نگذارد و ادب را رعایت نکند، به شکل خرچنگ در خواهد آمد.
آینه باشد وجود حضرت عارف
غصّه چرا می خوری که آه ندارد
هوش مصنوعی: وجود حضرت عارف مانند آینه‌ای است که نشان‌دهنده حقیقت است. پس چرا نگران و غمگین هستی، در حالی که هیچ چیزی نمی‌تواند او را تحت تأثیر قرار دهد؟
کیست در ایران که هرچه دارد از او نیست
یاوه چه گویی که مال و جاه ندارد
هوش مصنوعی: در ایران، کسی نیست که تمام داشته‌هایش از خودش باشد، پس چه چیزی می‌توان گفت وقتی که کسی نه مال دارد و نه مقام؟
او مَلِکی باشد از ملایک عَرشی
هیچ ملک مرتع و سپاه ندارد
هوش مصنوعی: او مانند یک فرمانروا است که از میان فرشتگان آسمانی انتخاب شده است و هیچ فرمانروایی بر زمین و سپاهی ندارد.
مولَوی او رَسَد ز عالم لاهوت
جامه مَدَر گر به سر کلاه ندارد
هوش مصنوعی: اگر انسان به مقام و فضیلت‌های معنوی دست یابد، نباید به ظاهرسازی و تظاهر به شخصیت‌های اجتماعی توجه کند. او باید به درون خود و عمق وجودش بپردازد، حتی اگر ظاهراً فاقد نشانه‌های مشخصی از اعتبار باشد.
رو تو شبی در تاتر او که ببینی
هیچ شهی این قدر سپاه ندارد
هوش مصنوعی: اگر شبی به تئاتر او بروی و او را تماشا کنی، متوجه می‌شوی که هیچ پادشاهی این‌قدر نیرو و سرباز در اختیار ندارد.
آن همه کز بهر او زنند کِسان دست
آن همه مس زن خُسوف ماه ندارد
هوش مصنوعی: آن‌هایی که به خاطر او تلاش و زحمت می‌کشند، در واقع مانند مس هستند که ارزش و نورانیّت واقعی را ندارند و در برابر زیبایی و درخشش او، مانند کسوف ماه هستند.
مجلس حالش ندیده‌ای که ببینی
هیچ کس این مایه دستگاه ندارد
هوش مصنوعی: در این مجلس، حال کسی را نمی‌توانی ببینی که به این اندازه مقام و ویژگی داشته باشد.
آن قدر او را بود علاقه به ایران
هیچ حشیشی به خانقاه ندارد
هوش مصنوعی: او به ایران علاقه‌ای بسیار دارد که هیچ چیز دیگری برایش اهمیتی ندارد.
تا که روان دیده اشک مام وطن را
خندۀ شیرین و قاه قاه ندارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که قلب و روح مردم سرزمین مادری‌اش غم و اندوه داشته باشد، نمی‌تواند شادی و خنده‌ای واقعی و دلنشین را تجربه کند.
تهمت محض است بچّه بازیِ عارف
بنده قسم می خورم که باه ندارد
هوش مصنوعی: اینکه بگویند عارفان به بچه بازی مشغولند، کاملاً بی‌اساس است. من به این موضوع سوگند می‌خورم که چنین چیزی وجود ندارد.
بهر تماشای خلقت است که گاهی
بچّه به گیر آورد که شاه ندارد
هوش مصنوعی: برای دیدن زیبایی‌های آفرینش، گاهی پیش می‌آید که حتی یک کودک هم می‌تواند چیزی را بیابد که ارزشمندی آن به اندازه یک شاه است.
گاه به گاه او کند به روی نکو میل
کیست که این میل گاه گاه ندارد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات او به زیبایی تمایل نشان می‌دهد. چه کسی است که این تمایل را گاه گاه نداشته باشد؟
عارف ما هر چه هست و نیست همین است
هیچ در او مکر وسوسه راه ندارد
هوش مصنوعی: عارف ما تمام آنچه که هست و نیست را در خود دارد و در وجود او هیچ فریبی یا وسوسه‌ای جایی ندارد.
با همه تندی و زود رنجی عارف
ربط به آن آب زیرِ کاه ندارد
هوش مصنوعی: عرفا با وجود اینکه ممکن است سخت‌گیر و زود رنج باشند، ولی به مسائل جزیی و کم اهمیت توجهی نمی‌کنند.
آدم بی عیب کو؟ تو هیچ شنیدی
باغ که گُل دارد و گیاه ندارد
هوش مصنوعی: آیا تا به حال کسی را دیده‌ای که بدون عیب و نقص باشد؟ هیچ‌کس نمی‌تواند پیدا کند. همانطور که هیچ باغی نمی‌تواند فقط گل داشته باشد و بدون گیاه باشد.
در دل من هیچ جز محبت او نیست
حیف که این مدعا گُواه ندارد
هوش مصنوعی: در دل من تنها عشق او وجود دارد، ولی افسوس که برای اثبات این ادعا هیچ شاهدی ندارم.
آه که من ره نیافتم به دل او
من چه کنم این خرابه راه ندارد
هوش مصنوعی: آه، چه کنم که نتوانستم به قلب او راه پیدا کنم؟ اینجا معدن خالی‌ای است که هیچ راه‌ای ندارد.
هر که سعایت کند میان من و او
هر که ببینم چو من رفاه ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی که بین من و او سخن چین باشد، من به او نگاهی می‌کنم و می‌بینم که او هم از آرامش برخوردار نیست.
ساعی و نَمام روز خوب نبیند
چاه کن آسودگی ز چاه ندارد
هوش مصنوعی: کسی که زحمت می‌کشد و بی‌وقفه در تلاش است، هرگز روز خوبی را نخواهد دید. آدمی که در چاه کار می‌کند، آرامش و آسایش ندارد.
بنده اگر چند شعر هرزه سرودم
این همه اَلغوث و یا الاه ندارد
هوش مصنوعی: اگر من چند شعر بی‌محتوا گفته‌ام، این به معنای این نیست که نیاز به کمک یا نجات از وضعیت خاصی دارم.
در دو سه جا نامِ عارف آمده در شعر
وا اسفا وا مصیبتاه ندارد
هوش مصنوعی: در چندین جا نام عارف در شعر ذکر شده، اما هیچ نشانی از اندوه و مصیبت در آن وجود ندارد.
مَردم اگر شعر خواه و شعر شناسند
ربط به این عبدِ روسیاه ندارد
هوش مصنوعی: اگر مردم به شعر و شاعری علاقه‌مند باشند و آن را بشناسند، ارتباطی به منِ حقیر و گناهکار ندارد.
من چه کنم شعرم از شفاه بیفتد
بنده تسلط که بر شِفاه ندارد
هوش مصنوعی: من چه کنم که شعرم از لبانم خارج نشود، وقتی که من بر روی کلماتی که می‌گویم تسلطی ندارم؟
سیل روان عاقبت ز سیر بمانَد
شعر روان هیچ ایستگاه ندارد
هوش مصنوعی: سیل در نهایت از حرکت نمی‌ایستد و شعر هم هیچ توقفگاهی ندارد.
میم سپاسی قسم به حضرت عباس
بنده در این ماجَرا گُناه ندارد
هوش مصنوعی: من به حضرت عباس قسم می‌خورم که در این ماجرا من هیچ گناهی ندارم.

حاشیه ها

1402/02/22 09:04
جهن یزداد

هههه از شاهکارهای ایرج است