گنجور

شمارهٔ ۲۶ - بقای انسب

قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر
لَحم نخورد و ذَوات لَحم نیازرد
در مرض موت با اجازهٔ دستور
خادم او جوجه‌با به محضر او برد
خواجه چو آن طیر کشته دید برابر
اشک تَحَسُر ز هر دو دیده بیفشرد
گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر؟
تا نتواند کَسَت به خون کشد و خورد
مرگ برای ضعیف امر طبیعی است
هر قوی اوّل ضعیف گشت و سپس مُرد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.