شمارهٔ ۲۵ - ماکیان و شیر
در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز
بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم
خاطرش از دست برد کُرد بیازرد
بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر
داوری از کُرد پیش شیر همی بُرد
داد بدو پاسخی چنین که بباید
پاسخ شاهانه اش به حافظه بسپرد
گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر
تا نتواند خَلق تخم ترا خورد
شمارهٔ ۲۴ - وفات شاه معزول: اگر شاه معزول رفت از جهانشمارهٔ ۲۶ - بقای انسب: قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز
بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد
هوش مصنوعی: در عمق یک جنگل، هر روز مرغی تخم میگذاشت و یک مرد کُرد آن را میبرد.
بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم
خاطرش از دست برد کُرد بیازرد
هوش مصنوعی: بسیار در مسیر آمد، ولی به مقصد نرسید و از روی از دست دادن امیدش دلتنگ و آزرده خاطر شد.
بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر
داوری از کُرد پیش شیر همی بُرد
هوش مصنوعی: در آن جنگل، یک شیر سلطنتی وجود داشت که به عنوان قاضی عمل میکرد و یک شیر دیگر از قوم کرد به او مراجعه میکرد.
داد بدو پاسخی چنین که بباید
پاسخ شاهانه اش به حافظه بسپرد
هوش مصنوعی: به او پاسخی داد که شایسته مقام و بزرگی او است و باید در یاد و خاطره حافظه ذخیره شود.
گفت چرا ماکیان شدی نشدی شیر
تا نتواند خَلق تخم ترا خورد
هوش مصنوعی: چرا به شکل مرغ درآمدی و شجاعت شیر را نداری که هیچکس نتواند تخم تو را بخورد؟
حاشیه ها
1402/01/20 08:04
جهن یزداد
تا نتوانند خلق تخم ترا خورد