گنجور

شمارهٔ ۲ - در هجو نصرت الدوله

شاه زاده ضیافَتی کردی
کِافَت آوَرد مَر ضیایِ ترا
کارهایت معرِّفی کردند
سستیِ عقل و ضعفِ رایِ ترا
به همه کفش دادی و مَلِکی
زان که کوچک بُدند پایِ ترا
هیچ بر من ندادی و گفتی
رَوَم و سر کنم هِجایِ ترا
چَشم ! اگر روزگار بُگذارَد
در کفِ تو نِهَم سَزایِ ترا
لیک حالا جز این نخواهم گفت
که برَد مرده شو سَرایِ ترا
نه سرایِ ترا به تنهایی
هم عطایِ تو هم لَقایِ ترا
خوب شد بر مَنَت نَرَسید
بنده گاییدم آن عَطایِ ترا

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه زاده ضیافَتی کردی
کِافَت آوَرد مَر ضیایِ ترا
هوش مصنوعی: پسر شاه مهمانی برپا کرد که روشنایی تو در آنجا نمایان بود.
کارهایت معرِّفی کردند
سستیِ عقل و ضعفِ رایِ ترا
هوش مصنوعی: کارهایت نشان دهنده ناتوانی تفکر و ضعف عقیده و نظر تو هستند.
به همه کفش دادی و مَلِکی
زان که کوچک بُدند پایِ ترا
هوش مصنوعی: تو به همه کفش داده‌ای، ولی خودت از آن‌ها محروم مانده‌ای چون پای تو کوچک است.
هیچ بر من ندادی و گفتی
رَوَم و سر کنم هِجایِ ترا
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به من ندادید و گفتید که برو، و من تصمیم گرفتم به تنهایی با یاد شما زندگی کنم.
چَشم ! اگر روزگار بُگذارَد
در کفِ تو نِهَم سَزایِ ترا
هوش مصنوعی: اگر روزگار به من اجازه دهد، سزا و ماجرای تو را در دستانت قرار می‌دهم.
لیک حالا جز این نخواهم گفت
که برَد مرده شو سَرایِ ترا
هوش مصنوعی: اما اکنون نمی‌خواهم چیزی بیشتر از این بگویم که در بیابان، مرده حیات تو را می‌برد.
نه سرایِ ترا به تنهایی
هم عطایِ تو هم لَقایِ ترا
هوش مصنوعی: نه خانه‌ات را به تنهایی ترک می‌کنم، هم بخشش تو و هم دیدار تو را فدای آن نمی‌کنم.
خوب شد بر مَنَت نَرَسید
بنده گاییدم آن عَطایِ ترا
هوش مصنوعی: خوشحالم که من به تو دست نیافتم، چون اگر این اتفاق می‌افتاد، نعمت تو را هدر می‌دادم.