گنجور

شمارهٔ ۱۰ - مادر

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا بپا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1400/08/11 15:11
دمیرچی

درود بر ادیبان گرانقدر.

قالب شعری این ابیات چالش برانگیز است.

به ظاهر قالبش قطعه است ولی قافیه بیت پایانی با بیتهای بالایی همخوانی ندارد.

آیا توجیهی برای این دارید؟

با سپاس🙏

1403/04/09 00:07
جلال ارغوانی

عظمت وبزرگی مادر در ردیف قافیه نمی گنجد

در نهایت زیبایی بخش کوچکی از زحمات مادر را نقل کرده