گنجور

شمارهٔ ۱۰ - مادر

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا بپا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهن گرفتن آموخت
هوش مصنوعی: می‌گویند وقتی که به دنیا آمدم، مادرم به من یاد داد که چگونه از پستان شیر بخورم.
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
هوش مصنوعی: شب‌ها در کنار گهواره‌ی من بیدار می‌ماند و به من خوابیدن را یاد می‌داد.
دستم بگرفت و پا بپا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
هوش مصنوعی: او دستم را گرفت و به آرامی قدم برداشته تا روش راه رفتن را به من یاد بدهد.
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
هوش مصنوعی: زبانم پر از واژه‌هاست و چیزهای زیادی را یاد گرفته‌ام که باید بگویم.
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
هوش مصنوعی: لبخند بر لبم نشسته و به من آموخت که چگونه غنچه گل باز شود.
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
هوش مصنوعی: وجود من به وجود او وابسته است و تا زمانی که هستم، او را دوست دارم.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۰ - مادر به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1400/08/11 15:11
دمیرچی

درود بر ادیبان گرانقدر.

قالب شعری این ابیات چالش برانگیز است.

به ظاهر قالبش قطعه است ولی قافیه بیت پایانی با بیتهای بالایی همخوانی ندارد.

آیا توجیهی برای این دارید؟

با سپاس🙏

1403/04/09 00:07
جلال ارغوانی

عظمت وبزرگی مادر در ردیف قافیه نمی گنجد

در نهایت زیبایی بخش کوچکی از زحمات مادر را نقل کرده