گنجور

شمارهٔ ۷

شکر خدا را که بخت هادیم آمد
نامه‌ای از حاج شیخ هادیم آمد
از پس سرگشتگی به وادی حیرت
هادیِ سر منزلِ ایادیم آمد
از پسِ یک عمر رنج در طلبِ گنج
هادیِ آن کانِ فضل و رادیم آمد
وز رشحاتِ غَمامِ فضل و کمالش
نامه‌ای امروز بهرِ شادیم آمد
کرده در آن نامه از مکارم و اَلطاف
درج بدان حدّ که خود زیادیم آمد
داد بساط مرا نشاط ربیعی
گرچه مر آن نامه در جُمادیم آمد
چرخ چو دانست بر مراد رسیدم
دی پیِ تمهیدِ نامُرادیَم آمد
کرد ز خانه مرا برون و به خانه
حضرتِ ذی قدرِ اوستادیم آمد
هیچ ز حرمانِ خود شگفت ندارم
کاینهمه از سوء بختِ عادیم آمد
درکِ لقایش غنیمتی است مه برچنگ
از سفرِ این خجسته وادیم آمد
خواستم افزون کنم سخن به مدیحش
قافیه بُد تنگ کون‌گشادیم آمد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکر خدا را که بخت هادیم آمد
نامه‌ای از حاج شیخ هادیم آمد
هوش مصنوعی: خدا را شکر که بخت و اقبال به ما روی آورده و نامه‌ای از حاج شیخ به دست ما رسید.
از پس سرگشتگی به وادی حیرت
هادیِ سر منزلِ ایادیم آمد
هوش مصنوعی: پس از بلاتکلیفی و گمراهی، راهنمای ما به سوی سرمنزل آرامش و مقصد نهایی‌امان آمد.
از پسِ یک عمر رنج در طلبِ گنج
هادیِ آن کانِ فضل و رادیم آمد
هوش مصنوعی: پس از سال‌ها تلاش و سختی در جستجوی علم و دانش، سرانجام راهنمایی برای دستیابی به آن گنجینه ارزشمند پیدا شد.
وز رشحاتِ غَمامِ فضل و کمالش
نامه‌ای امروز بهرِ شادیم آمد
هوش مصنوعی: از قطرات باران بخشندگی و کمال او، امروز پیامی برای شادی ما آمد.
کرده در آن نامه از مکارم و اَلطاف
درج بدان حدّ که خود زیادیم آمد
هوش مصنوعی: در آن نامه درباره ویژگی‌های خوب و مهربانی‌ها نوشته شده است به گونه‌ای که خودمان هم از آن تعجب کردیم.
داد بساط مرا نشاط ربیعی
گرچه مر آن نامه در جُمادیم آمد
هوش مصنوعی: به من شادی و نشاط بهاری را هدیه بده، هرچند که آن نامه هنوز به دستم نرسیده و من در حال گذر از فصل زمستان هستم.
چرخ چو دانست بر مراد رسیدم
دی پیِ تمهیدِ نامُرادیَم آمد
هوش مصنوعی: وقتی که چرخ زندگی فهمید که به آرزوهایم دست یافته‌ام، برای ممانعت از این خوشبختی و موفقیت، موانع نامساعدی به وجود آورد.
کرد ز خانه مرا برون و به خانه
حضرتِ ذی قدرِ اوستادیم آمد
هوش مصنوعی: من را از خانه خود بیرون کرد و به خانه صاحبِ بزرگ و باارزش خود برد.
هیچ ز حرمانِ خود شگفت ندارم
کاینهمه از سوء بختِ عادیم آمد
هوش مصنوعی: من از اندوه و ناکامی خود شگفت‌زده نیستم، زیرا تمام این مشکلات به خاطر بدشانسی و تقدیر من رخ داده است.
درکِ لقایش غنیمتی است مه برچنگ
از سفرِ این خجسته وادیم آمد
هوش مصنوعی: درک و فهم زیبایی‌های او، نعمت بزرگی است که از سفر این روزهای خوش به دست می‌آید.
خواستم افزون کنم سخن به مدیحش
قافیه بُد تنگ کون‌گشادیم آمد
هوش مصنوعی: من خواستم درباره او بیشتر سخن بگویم، اما قافیه‌ها تنگ بودند، بنابراین خودم را آزاد کردم و شروع به گفتن کردم.