گنجور

شمارهٔ ۶

نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد
که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد
امیرِ مملکتِ حُسن با چنان حشمت
چه خواب دید که سر وقتِ این فقیر آمد
چو دید از غمِ هجرانش سخت دلگیرم
به دلنوازیِ این پیرِ گوشه گیر آمد
نمانده بود مرا طاقتِ جدایی او
به موقع آمد و نیک آمد و هُژیر آمد
نکرده جنگ اسیرم نموده بود به خویش
کنون به سرکشیِ موقفِ اسیر آمد
شکایتِ شبِ هجران به او نباید کرد
که خود ز دردِ دلِ عاشقان خبیر آمد
چه زور بود که بر پیکرِ علیل رسید
چه نور بود که در دیدۀ ضریر آمد
کنون که آمده تا نصف شب نگاهش دار
ز دست زود مده دامنش که دیر آمد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد
که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد
هوش مصنوعی: نشسته بودم و ناگهان شخص بشارتی وارد شد و گفت که بلند شو و خودت را آماده کن، چون امیر آمده است.
امیرِ مملکتِ حُسن با چنان حشمت
چه خواب دید که سر وقتِ این فقیر آمد
هوش مصنوعی: امیرِ سرزمینِ زیبایی با آن شکوه و جلال چه آرزویی کرده بود که به یاد این انسان فقیر افتاد.
چو دید از غمِ هجرانش سخت دلگیرم
به دلنوازیِ این پیرِ گوشه گیر آمد
هوش مصنوعی: زمانی که به شدت از دوری او ناراحت شدم، با مهربانی و محبت این مرد سالخورده و عزلت‌نشین آرام شدم.
نمانده بود مرا طاقتِ جدایی او
به موقع آمد و نیک آمد و هُژیر آمد
هوش مصنوعی: من دیگر طاقت جدایی او را نداشتم، و او به موقع و به خوبی و با شوق آمد.
نکرده جنگ اسیرم نموده بود به خویش
کنون به سرکشیِ موقفِ اسیر آمد
هوش مصنوعی: در گذشته، بدون آنکه جنگی کرده باشم، اسیر و در بند عشق او شده بودم. اما اکنون، به خاطر سرکشی و حالتی که دارم، به وضعیت اسیری‌ام رسیده‌ام.
شکایتِ شبِ هجران به او نباید کرد
که خود ز دردِ دلِ عاشقان خبیر آمد
هوش مصنوعی: نباید از درد جدایی به او گلایه کرد، چرا که خود او از رنج دل عاشقان باخبر است.
چه زور بود که بر پیکرِ علیل رسید
چه نور بود که در دیدۀ ضریر آمد
هوش مصنوعی: چه قدرتی وجود داشت که به جسم بیمار رسید و چه نوری بود که به چشم نابینا تابید.
کنون که آمده تا نصف شب نگاهش دار
ز دست زود مده دامنش که دیر آمد
هوش مصنوعی: اکنون که تا نیمه شب رسیده، مراقب او باش و نگذار به راحتی از دست برود. دیرتر آمده و عجله نکن که دامنش را بیندازی.