گنجور

شمارهٔ ۴

خواهم که دهم جان به تو میلِ دلم اینست
ترسم که پسندت نشود مشکلم اینست
پروا مکن از قتلِ من امروز که فردا
شرطست نگویم به کسی قاتلم اینست
منعم مکن از عشقِ بتان ناصِحِ مُشفِق
دیریست که خاصیّت آب و گلم اینست
رسوایِ جهان گشتم و بدنامِ خلایق
از عشق تو ای ترک پسر حاصلم اینست
هرگز نروم جایِ دگر از سرِ کویت
تا جان بود اندر تنِ من منزلم اینست
جز وصلِ رخِ دوست نخواهم ز خدا هیچ
در دهر اُمیدی که بُوَد در دلم اینست
از جودِ تو در عدلِ ولیعهد گریزم
کز جمله شهان پادشهِ عادلم اینست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.