گنجور

شمارهٔ ۳۳ - در مدح مولایِ متّقیان

خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی
که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی
پناه شاه و گدا ملجاً وَضیع و شریف
مَلاذِ پیر و جوان مَهرَبِ فقیر و غنی
مِهین امامِ هُدی بهترین دلیلِ اُمَم
سُتوده شیرِ خدا فر خجسته ظهرِ نَبی
بدوست نازش قِرآن بدین دلیل که هست
هَماره نازشِ الفاظ را اَبَر معنی
همی پرستد او را جمیعِ خلقِ جهان
اگر کند به خداییِّ خویشتن دعوی
به دست اوست سنائی که بود در کُهِ طور
به پایِ اوست شعاعی که در کَفِ موسی
وزید رایحۀ لطف او به عیسی از آن
پدید آمد تأثیر در دمِ عیسی
شود چو چشمۀ خورشید روشن ار برسد
ز خاکِ پایش گَردی به دیدۀ اعمی
هزار لیلی اندر ولای او مجنون
هزار مجنون اندر ولای او لیلی
نسیمِ مهرش جان بخش تر ز آبِ حیات
سَمومِ قهرش تن کاه تر ز مرگ فُجی
صفات او چه شُمارم به یک زبان که بُوَد
به صد هزار زبان لاتُعَدّ و لاتَحصی
چگونه وصف نمایم بزرگواری را
که کرده وصف بزرگّی او خدای و نُبی
من و مدیحِ چنین شهریار بوالهوسیست
خوش آن که مدحِ امیر اجلّ کنم انشی
خدایگانِ امیران مِهین امیر نظام
که نیست جز به در او جلال را مَجری
ز تیغِ فربیِ او جسمِ ظلم شد لاغَر
ز کلکِ لاغر او جانِ عدل شد فَربی
مگر قبول نماید به چاکری روزی
تباه گشت در این آرزو دلِ گیتی
به حسرتی که ببیند قرین او یک تن
سفید گشت ازین غصّه دیدۀ دُنیی
بزرگوارا امیرا هر آنچه حکم کنی
نخست رایِ تو آن حکم را دهد فَتوی
شعار شِعری کامد بریده در مدحت
از آن نماید مرکسبِ روشنی شِعری
به روز معرکه که چون تیغ گیری اندر کف
همی بمانَد از کارِ خویش بویحیی
تو چون فَلاطون باشی و شاه اسکندر
تو چون بزرگ امیدی و شاه چون کِسری
بود به دیدۀ افعی مقامِ دشمن تو
از آن که تنگ و مَهیبست دیدۀ افعی
همیشه تا که بُوَد در جهان سِنین و شُهور
تو در جهان به سِنین و شُهور دیر بِزی
همیشه کور ز جاهِ تو دیدۀ بدخواه
هماره دور ز عمرِ تو آفت بَلوی
بدار پاس ولّی و بگیر جانِ عدو
ببخش کیسِ طلا و بنوش کاسِ طَلی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی
که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که علی را در دل خود دارد، زیرا محبت او موجب رحمت در این دنیا و جهان آخرت می‌شود.
پناه شاه و گدا ملجاً وَضیع و شریف
مَلاذِ پیر و جوان مَهرَبِ فقیر و غنی
هوش مصنوعی: پناهگاه و آسایشگاه همه مردم، از ثروتمند و بی‌پول گرفته تا جوان و پیر، در نزد شاه است. او به همه نیازمندان و دارایان کمک می‌کند.
مِهین امامِ هُدی بهترین دلیلِ اُمَم
سُتوده شیرِ خدا فر خجسته ظهرِ نَبی
هوش مصنوعی: ای امام هدایت، تو بهترین دلیل برای امت‌های ستوده‌ای. تو مانند شیر خدا هستی که در ظهر خجسته پیامبر به دنیا آمده‌ای.
بدوست نازش قِرآن بدین دلیل که هست
هَماره نازشِ الفاظ را اَبَر معنی
هوش مصنوعی: دوست نازک‌دل و زیبا را به همین دلیل دوست دارم که همواره زیبایی کلامش دارای معنای عمیق و بزرگ است.
همی پرستد او را جمیعِ خلقِ جهان
اگر کند به خداییِّ خویشتن دعوی
هوش مصنوعی: همه مردم جهان او را می‌ستایند، اگر او ادعای خدایی خود را مطرح کند.
به دست اوست سنائی که بود در کُهِ طور
به پایِ اوست شعاعی که در کَفِ موسی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خداوند قدرتی دارد که سنایی (شاعر بزرگ) را مانند موسی در پیامبری و ارتباط با او قرار داده است. همچنین اشاره به روشنایی و الهاماتی دارد که از طرف خداوند به انسان‌ها می‌رسد، مانند نوری که در دستان موسی بود. به طور کلی، این جمله نمایانگر عظمت و نفوذ الهی در زندگی انسان‌هاست.
وزید رایحۀ لطف او به عیسی از آن
پدید آمد تأثیر در دمِ عیسی
هوش مصنوعی: بوی خوش محبت او به عیسی رسید و این بوی خوش تأثیری در دم عیسی ایجاد کرد.
شود چو چشمۀ خورشید روشن ار برسد
ز خاکِ پایش گَردی به دیدۀ اعمی
هوش مصنوعی: اگر ذره‌ای از خاک پای او به چشم نابینایی برسد، به مانند چشمه‌ای از نور خورشید، او را روشن می‌کند.
هزار لیلی اندر ولای او مجنون
هزار مجنون اندر ولای او لیلی
هوش مصنوعی: در دیاری که او زندگی می‌کند، هزاران لیلی وجود دارد و در این دیار، هزاران مجنون هم به عشق او مجنون شده‌اند.
نسیمِ مهرش جان بخش تر ز آبِ حیات
سَمومِ قهرش تن کاه تر ز مرگ فُجی
هوش مصنوعی: نسیم محبت او جان‌بخش‌تر از آب حیات است و خشم او بدن را از مرگ بدتر به سست وامی‌دارد.
صفات او چه شُمارم به یک زبان که بُوَد
به صد هزار زبان لاتُعَدّ و لاتَحصی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم ویژگی‌های او را با یک زبان برشمارم، در حالی که آن صفات به قدری بی‌شمار و فراوان‌اند که با صدها هزار زبان هم نمی‌توان آنها را بیان کرد؟
چگونه وصف نمایم بزرگواری را
که کرده وصف بزرگّی او خدای و نُبی
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم بزرگواری کسی را توصیف کنم که وصف بزرگی‌اش را خود خدا و پیامبر بیان کرده‌اند؟
من و مدیحِ چنین شهریار بوالهوسیست
خوش آن که مدحِ امیر اجلّ کنم انشی
هوش مصنوعی: من و ستایش چنین پادشاهی در حالتی نابسامان هستیم، خوش به حال کسی که بتواند از بزرگ‌مردی باجیل بگوید و به او ادای احترام کند.
خدایگانِ امیران مِهین امیر نظام
که نیست جز به در او جلال را مَجری
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیت و مقام عالی امیران اشاره شده است. بیان شده که عظمت و جلال آنها و تاثیرگذاری‌شان تنها از درگاه خداوند ناشی می‌شود و همگان به نوعی تحت تاثیر همین جلال الهی هستند. به عبارت دیگر، مقام و منزلت امیران به واسطه‌ی ارتباط و نزدیکی آنها با خداوند است.
ز تیغِ فربیِ او جسمِ ظلم شد لاغَر
ز کلکِ لاغر او جانِ عدل شد فَربی
هوش مصنوعی: از تیغ تند و بی‌رحم او، جسم ظلم راست لاغر و نحیف شد و از قلم نازک و ظریف او، جان عدالت قوی و نیرومند گردید.
مگر قبول نماید به چاکری روزی
تباه گشت در این آرزو دلِ گیتی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است روزی دلِ دنیا به خاطر آرزوی چاکری قبول کند که تباه شده باشد؟
به حسرتی که ببیند قرین او یک تن
سفید گشت ازین غصّه دیدۀ دُنیی
هوش مصنوعی: انسان به خاطر این که کسی را ببیند که به دلیل غم و اندوهش تغییر رنگ داده و دیگر حال خوشی ندارد، احساس حسرت و ناراحتی می‌کند.
بزرگوارا امیرا هر آنچه حکم کنی
نخست رایِ تو آن حکم را دهد فَتوی
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، هر تصمیمی که بگیری، نخستین قدری که به آن حکم می‌دهد، نظر تو است.
شعار شِعری کامد بریده در مدحت
از آن نماید مرکسبِ روشنی شِعری
هوش مصنوعی: شعر و سرود به صورت خاصی در ستایش و تمجید از یک موضوع شکل می‌گیرد و می‌تواند نمادی از روشنایی و زیبایی باشد. این نوع شعر به شکل برجسته‌ای پیام خود را منتقل می‌کند و تأثیری عمیق بر مخاطب می‌گذارد.
به روز معرکه که چون تیغ گیری اندر کف
همی بمانَد از کارِ خویش بویحیی
هوش مصنوعی: در روزی که در میدان جنگ، مانند شمشیری در دست کسی که در انتظار است، بی‌حرکت می‌ماند و از کار خود باز می‌ماند.
تو چون فَلاطون باشی و شاه اسکندر
تو چون بزرگ امیدی و شاه چون کِسری
هوش مصنوعی: تو مانند افلاطون باش و پادشاهی چون اسکندر، تو بزرگ و پرامید هستی و پادشاهی چون کسری.
بود به دیدۀ افعی مقامِ دشمن تو
از آن که تنگ و مَهیبست دیدۀ افعی
هوش مصنوعی: دشمن تو در چشمان افعی جا و مقام ویژه‌ای دارد، چون دیدن او برای افعی سخت و ترسناک است.
همیشه تا که بُوَد در جهان سِنین و شُهور
تو در جهان به سِنین و شُهور دیر بِزی
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که در این دنیا سال‌ها و نام‌ها وجود دارد، تو نیز در این دنیا با سال‌ها و نام‌های دیرینه زندگی کن.
همیشه کور ز جاهِ تو دیدۀ بدخواه
هماره دور ز عمرِ تو آفت بَلوی
هوش مصنوعی: همیشه به خاطر مقام و جایگاه تو، چشم بدخواهان از تو دور است و همیشه عمر تو از بلای آفات دور می‌ماند.
بدار پاس ولّی و بگیر جانِ عدو
ببخش کیسِ طلا و بنوش کاسِ طَلی
هوش مصنوعی: باید از حاکم و ولی خود محافظت کنی و جان دشمن را بگیر. همچنین، مقداری طلا را ببخش و از جام طلا بنوش.

حاشیه ها

1403/01/28 13:03
ا.ک

سلام

در اینجا یک بیت را فراموش کرده اید که بین بیت ۸ و ۹ قرار دارد و در منبع هم آمده:هزار لیلی اندر ولای او مجنون/هزار مجنون اندر ولای او لیلی

1403/01/31 03:03
ا.ک

ممنون که تصحیح کردید🙏