گنجور

شمارهٔ ۳۲ - شکایت از دوری امیر نظام و مدح قائم مقام

به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه
دلِ امیر ز سوزِ دلِ من است آگاه
غم ای امیر بدان سان فرا گرفته دلم
که از فزونی بر آه بسته دارد راه
اگر گواهی بر صدقِ مدّعا باشد
دلِ امیرم بر صدقِ مُدَّعا است گواه
یکی قصیده به درگاهِ او فرستادم
که در جوابم بویی رسد از آن درگاه
به راه نامه‌ای آمد مرا ز حضرتِ وی
سپس که بود بسی دیدۀ امید به راه
چگونه نامه ز درگاه فر خجستۀ میر
به خطِّ فَرُّخِ عبدالحسین جُعِلت فِداه
به یک مَحَبَّت و یک مهربانیی که اگر
هزار سال دهم شرحِ آن شود کوتاه
گمان بری خُتَنی بچّهاستند خَطَش
فکنده اند به گردن ز مُشک طوقِ سیاه
مثالِ باکرۀ جنّتست هر لفظش
کسی به چشمِ تصرّف در او نکرده نگاه
فزود عزّت و جاه مرا بدین نامه
که ایزدش بفزاید به عمر و عزّت و جاه
شگفت اینکه بدین عشق ازو صبورم من
من و صبوری از او لا إِله إِلّااللّه
سعادتیست به جان گر کنم فِدایِ امیر
از آن که جان خود خواهد شدن به دهر تباه
بزرگوار امیرا تو رفتی از تبریز
ولی هنوز نرفتست نامت از اَفّواه
نشد که یاد تو افتد مرا به دل بی رغم
نشد که نام تو آید مرا به لب بی آه
سحر شکایتِ هَجرِ تُرا کنم با مِهر
به شب حِکایتِ مهر تُرا کنم با ماه
بجز به راهِ خیال تو ام نپوید دل
بجز خیال تو اندر دلم ندارد راه
کنون کمالِ بزرگی و مرحمت دارد
مرا به جای تو قائم مقام طالَ بَقاه
بزرگوار امیرا ز ناخوشیِّ مِزاج
قصیده گشت چو عمرِ عدویِ تو کوتاه
درازتر ز فِراقت قصیده ها گویم
ز حادثاتِ زمانه اگر شوم به پناه
وگر بمیرم مدحِ تو نیز خواهد گفت
هر آنچه بر سر خاکم بِرُسته است گیاه
ز ماه و سال اَلا تا بُوَد به گیتی نام
امیر خرّم و خندان زِیَد به سال و به ماه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه
دلِ امیر ز سوزِ دلِ من است آگاه
هوش مصنوعی: به سبب اینکه دلدادگی از دل‌ها ناشی می‌شود، دل امیر از ناراحتی و سوزِ دل من باخبر است.
غم ای امیر بدان سان فرا گرفته دلم
که از فزونی بر آه بسته دارد راه
هوش مصنوعی: غم و اندوه در دلم چنان فراگیر شده که حتی نمی‌توانم آه بکشم و درواقع بر روی خودم بسته شده است.
اگر گواهی بر صدقِ مدّعا باشد
دلِ امیرم بر صدقِ مُدَّعا است گواه
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به حقیقت و صداقت چیزی گواهی دهیم، دل من به عنوان یک امیر بهترین گواه بر درستی آن است.
یکی قصیده به درگاهِ او فرستادم
که در جوابم بویی رسد از آن درگاه
هوش مصنوعی: من یک شعر بلند به درگاه او فرستادم تا از طرف او پاسخی به من برسد.
به راه نامه‌ای آمد مرا ز حضرتِ وی
سپس که بود بسی دیدۀ امید به راه
هوش مصنوعی: یک نامه از جانب او به دستم رسید، و بعد از آن که باید، بارها با دیده‌ای پر از امید به در را نگاه کردم.
چگونه نامه ز درگاه فر خجستۀ میر
به خطِّ فَرُّخِ عبدالحسین جُعِلت فِداه
هوش مصنوعی: چگونه نامه‌ای از دربار صاحب‌فضیلت و بزرگ به امضای فرّخ، خدمتگذار عبدالحسین، نوشته شده است.
به یک مَحَبَّت و یک مهربانیی که اگر
هزار سال دهم شرحِ آن شود کوتاه
هوش مصنوعی: یک عشق و مهربانی وجود دارد که اگر هزار سال هم درباره‌اش صحبت کنم، باز هم نمی‌توانم آن را به طور کامل وصف کنم.
گمان بری خُتَنی بچّهاستند خَطَش
فکنده اند به گردن ز مُشک طوقِ سیاه
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که فکر کرده‌ای بچه‌ها به طوری غیر از این هستند؛ اما آن‌ها به خاطر زیبایی خود، مانند گردنبند مشکی زینت یافته‌اند.
مثالِ باکرۀ جنّتست هر لفظش
کسی به چشمِ تصرّف در او نکرده نگاه
هوش مصنوعی: هر کلمه‌اش مانند یک باکره در بهشت است که هیچ‌کس آن را با نگاه خود تصرف نکرده و آلوده نشده است.
فزود عزّت و جاه مرا بدین نامه
که ایزدش بفزاید به عمر و عزّت و جاه
هوش مصنوعی: این نامه به من اعتبار و مقام بیشتری بخشیده است و خداوند نیز بر عمر و مقام و عزتم می‌افزاید.
شگفت اینکه بدین عشق ازو صبورم من
من و صبوری از او لا إِله إِلّااللّه
هوش مصنوعی: عجیب است که با این محبت و عشق، من صبور هستم و او نیز صبوری را از خود نشان می‌دهد. هیچ معبودی جز خدا نیست.
سعادتیست به جان گر کنم فِدایِ امیر
از آن که جان خود خواهد شدن به دهر تباه
هوش مصنوعی: اگر برای سلامتی و خوشبختی امیر خود را فدای او کنم، این عاقبت خوبی برای من خواهد بود؛ زیرا که ارزش جان من در دنیایی که تباه شده، بالاتر از این نیست.
بزرگوار امیرا تو رفتی از تبریز
ولی هنوز نرفتست نامت از اَفّواه
هوش مصنوعی: ای بزرگوار امیر، هرچند که تو تبریز را ترک کردی، اما هنوز نام تو از زبان‌ها نیفتاده است.
نشد که یاد تو افتد مرا به دل بی رغم
نشد که نام تو آید مرا به لب بی آه
هوش مصنوعی: دلم هنوز به یاد تو نمی‌افتد و نامت به زبانم نمی‌آید، حتی بدون حسرت و آه.
سحر شکایتِ هَجرِ تُرا کنم با مِهر
به شب حِکایتِ مهر تُرا کنم با ماه
هوش مصنوعی: در صبحگاه، غم دوری تو را با عشق بیان می‌کنم و در شب داستان عشق تو را با ماه به تصویر می‌کشم.
بجز به راهِ خیال تو ام نپوید دل
بجز خیال تو اندر دلم ندارد راه
هوش مصنوعی: دل من فقط به یاد تو زندگانی می‌کند و هیچ جایی غیر از خیال تو در قلبم ندارد.
کنون کمالِ بزرگی و مرحمت دارد
مرا به جای تو قائم مقام طالَ بَقاه
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که اکنون به برکت بزرگی و لطف الهی، من در غیاب تو مقام و جایگاهی رفیع پیدا کرده‌ام.
بزرگوار امیرا ز ناخوشیِّ مِزاج
قصیده گشت چو عمرِ عدویِ تو کوتاه
هوش مصنوعی: شاعر می‌گوید که با وجود نارضایتی از حالش، همچنان به سرودن شعر ادامه می‌دهد، زیرا عمر دوستان و محبوبانش کوتاه است و باید از هر لحظه‌اش بهره ببرد.
درازتر ز فِراقت قصیده ها گویم
ز حادثاتِ زمانه اگر شوم به پناه
هوش مصنوعی: اگر از دوری تو بگویم، شعرهایم طولانی‌تر خواهد شد، اما اگر به پناه بیفتم و در آرامش قرار گیرم، می‌توانم از حوادث زمانه بگویم.
وگر بمیرم مدحِ تو نیز خواهد گفت
هر آنچه بر سر خاکم بِرُسته است گیاه
هوش مصنوعی: اگر من بمیرم، حتی در زمان مرگ من نیز، هر چیزی که بر روی خاکم رشد کند، به نوعی از تو تعریف و تمجید خواهد کرد.
ز ماه و سال اَلا تا بُوَد به گیتی نام
امیر خرّم و خندان زِیَد به سال و به ماه
هوش مصنوعی: اسمی از امیر خرّم و خندان در جهان باقی خواهد ماند تا زمانی که ماه و سال سپری شود.