شمارهٔ ۲۴ - در مدح امیر نظام
چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم
در مجلسی ، کسی بنبیند که این منم
ور هم سخن کنم ، بجز از ناله نشنوند
ز آن رو که همچو نی شده از لاغری تنم
مو در بدن به جایِ نخ آمد مرا از آن
کز لاغری بدن شده مانند سوزنم
از بس نحیف و لاغرو باریک گشته ام
ترسم که خویشتن را ناگاه گم کنم
ای ناتوانی ، آخر در من چه دیدهای
کاین سان گره نمودی دامن به دامنم
گر سنگ بود سُفتی و آهن ، گداختی
با آنکه من نه ساخته از سنگ و آهنم
چندین متاز اسب که بشکست مِغفرم
چندین میاز دست که بُگسَست جوشنم
من شاعری حقیرم و مدحتگری فقیر
نه رستمم نه طوس ، نه گیوَم نه بهمنم
سی روز بوسه برزده ام بر کفِ امام
سی روز هم به پایِ بتی بوسه برزنم
وقتست دلبرا که خمِ طُرّه بشکنی
تا من بدان نگاه کنم توبه بشکنم
یک چند ضعف بیخِ مرا کند زین سپس
با قوّتِ می آن را از بیخ برکَنم
نی نی نزار خوشترم از آن که هم صفت
با کلکِ میرِ شیر دلِ شیر اوژنم
میر نظام آن که پیِ نظامِ مُلک و دین
ایزد وجودِ او را بنمود مغتنم
چون روزِ عرضِ فضل ز حکمت کند سخن
بوزرجمهر گوید من طفلِ کودنم
سر تا به پا زبانم سوسن صفت ولیک
در مدح میر بسته زبان همچو سوسنم
نَک از زبانِ میر کنم مدحِ او که من
در مدحِ آن خدیوِ هنرمند الکَنَم
در زیرِ ظِلِّ ناصرِدین شاه این منم
تا یک جهان جلال بود زیرِ دامنم
صد قارنم به کوشش در روزِ گیرودار
لیکن به گاهِ حکم دو صد کوهِ قارنم
با رویِ پر ز خنده اگر ابر بهمنی
بخشش همی نماید من ابرِ بهمنم
فرّخ نهاد و نیک خوی و نیک منظرم
نیکو سرشت و پاک دل و پاک دیدنم
با دستِ قهر ریشۀ هر ظلم بگسلم
با سنگِ عدل شیشۀ هر جور بشکنم
در گاهِ مهر نوشم و در جامِ دوستم
در وقتِ قهر نیشم و در کامِ دشمنم
روزِ معاندان را تاریکتر شبم
شامِ موافقان را چون روز روشنم
شمارهٔ ۲۳ - در نعتِ نبّی خاتَم: نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیلشمارهٔ ۲۵ - وسوسه: دیدم و گفتم نادیدهاش انگار کنم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم
در مجلسی ، کسی بنبیند که این منم
هوش مصنوعی: به قدری ضعیف شدهام که اگر در جمعی صحبت نکنم، هیچکس متوجه نمیشود که من کیستم.
ور هم سخن کنم ، بجز از ناله نشنوند
ز آن رو که همچو نی شده از لاغری تنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم صحبت کنم، فقط نالههای مرا خواهند شنید، چون مانند نی به دلیل لاغری و ضعف تنم، صداهایم تنها حالت اندوه و غم را منتقل میکند.
مو در بدن به جایِ نخ آمد مرا از آن
کز لاغری بدن شده مانند سوزنم
هوش مصنوعی: موهای بدنم به اندازهی نخ شده که این ناشی از لاغری بیش از حد من است و به قدری ضعیف شدهام که بدنم مانند سوزن به نظر میرسد.
از بس نحیف و لاغرو باریک گشته ام
ترسم که خویشتن را ناگاه گم کنم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی ضعیف و لاغر و باریک شدهام، نگرانم که ناگهان خودم را گم کنم.
ای ناتوانی ، آخر در من چه دیدهای
کاین سان گره نمودی دامن به دامنم
هوش مصنوعی: ای ناتوان، چرا اینقدر مرا در پیچیدگی و سختی انداختی که دامنم به دامن تو گره خورده است؟
گر سنگ بود سُفتی و آهن ، گداختی
با آنکه من نه ساخته از سنگ و آهنم
هوش مصنوعی: اگرچه سنگ و آهن سختی دارند و در برابر حرارت ذوب میشوند، اما من که از سنگ و آهن ساخته نشدهام، بر افراشته و مقاوم هستم.
چندین متاز اسب که بشکست مِغفرم
چندین میاز دست که بُگسَست جوشنم
هوش مصنوعی: نگران نباش اسبها، که کلاه خودم را شکستهاند. نگران نباش دستهایم، که زرهام را پاره کردهاند.
من شاعری حقیرم و مدحتگری فقیر
نه رستمم نه طوس ، نه گیوَم نه بهمنم
هوش مصنوعی: من شاعری کوچک و بیاهمیت هستم که به ستایش دیگران میپردازم. نه به اندازه رستم قهرمان هستم، نه مثل طوس، گیو و بهمن شخصیتهای بزرگ و معروف.
سی روز بوسه برزده ام بر کفِ امام
سی روز هم به پایِ بتی بوسه برزنم
هوش مصنوعی: سی روز است که به پای امام بوسه میزنم و به همین مدت هم بر پایتخت عشق و محبت بوسه خواهم نهاد.
وقتست دلبرا که خمِ طُرّه بشکنی
تا من بدان نگاه کنم توبه بشکنم
هوش مصنوعی: ای دلبر، وقتی موهای تابدارت را بگسلی، من نیز به تماشای آن نگاهی میافکنم و عهد خود را میشکنم.
یک چند ضعف بیخِ مرا کند زین سپس
با قوّتِ می آن را از بیخ برکَنم
هوش مصنوعی: مدتی احساس ناتوانی و کمزور بودن میکنم، اما بعد از آن با قدرتی که نوشیدنی به من میدهد، این ناتوانی را از ریشه برطرف خواهم کرد.
نی نی نزار خوشترم از آن که هم صفت
با کلکِ میرِ شیر دلِ شیر اوژنم
هوش مصنوعی: من از اینکه با کسی که با همدلی و شجاعت دلیر است، همراه باشم، بیشتر خوشحالم.
میر نظام آن که پیِ نظامِ مُلک و دین
ایزد وجودِ او را بنمود مغتنم
هوش مصنوعی: میر نظام، کسی است که به دنبال برقرار کردن نظم در ملک و دین الهی است و وجود او در این راستا بسیار ارزشمند و مهم است.
چون روزِ عرضِ فضل ز حکمت کند سخن
بوزرجمهر گوید من طفلِ کودنم
هوش مصنوعی: زمانی که روزی برای نشان دادن فضل و دانش فرا برسد، بوزرجمهر به من خواهد گفت که من همچنان کودک و بیتجربه هستم.
سر تا به پا زبانم سوسن صفت ولیک
در مدح میر بسته زبان همچو سوسنم
هوش مصنوعی: من تمام وجودم مانند گل سوسن زیباست، اما زبانم به خاطر مدح و ستایش از مقام عالیمقامان بسته است، همانند سوسن که در باغستان آرام گرفته و نمیتواند سخن بگوید.
نَک از زبانِ میر کنم مدحِ او که من
در مدحِ آن خدیوِ هنرمند الکَنَم
هوش مصنوعی: من برای تمجید از او صحبت نمیکنم، چون من در وصف آن هنرمند بزرگ حرفهایم را میزنم.
در زیرِ ظِلِّ ناصرِدین شاه این منم
تا یک جهان جلال بود زیرِ دامنم
هوش مصنوعی: من در زیر سایه ناصرالدین شاه قرار دارم و تا زمانی که او سلطنت میکند، جلال و شکوه من نیز در زیر چادر او برقرار است.
صد قارنم به کوشش در روزِ گیرودار
لیکن به گاهِ حکم دو صد کوهِ قارنم
هوش مصنوعی: من در روزهای مشقت و سختی صد بار تلاش میکنم، اما در زمان آرامش و صبوری، دو برابر کوه بزرگ صبر و بردباری دارم.
با رویِ پر ز خنده اگر ابر بهمنی
بخشش همی نماید من ابرِ بهمنم
هوش مصنوعی: اگر ابر بهمنی با چهرهای خندان بخشش کند، من نیز همانند آن ابر هستم.
فرّخ نهاد و نیک خوی و نیک منظرم
نیکو سرشت و پاک دل و پاک دیدنم
هوش مصنوعی: من شخصی خوشبخت و نیکو سیرت هستم، دارای خلق و خوی پسندیده، با قلبی پاک و چشمانی پاک بین.
با دستِ قهر ریشۀ هر ظلم بگسلم
با سنگِ عدل شیشۀ هر جور بشکنم
هوش مصنوعی: با نیروی خشم، ریشهی هر ظلم و ستم را قطع میکنم و با قدرت عدالت، شیشهی هر ستمگری را میشکنم.
در گاهِ مهر نوشم و در جامِ دوستم
در وقتِ قهر نیشم و در کامِ دشمنم
هوش مصنوعی: در زمانی که آرامش و خوشبختی دارم، از محبت و دوستی لذت میبرم، اما وقتی که با کسی قهری دارم، از تلخی و نیش آن رابطه رنج میبرم و در مواجهه با دشمنانم، حتی در دلم درد و تلخی احساس میکنم.
روزِ معاندان را تاریکتر شبم
شامِ موافقان را چون روز روشنم
هوش مصنوعی: روز کسانی که با من مخالفند برای من مانند شب تاریک است، اما شام دوستانم برای من مانند روز روشن و روشنایی است.