شمارهٔ ۱۴ - در تهینتِ فرزند یافتنِ نصرة الدّوله
ساقیِ سیم بر بده ساغر
که جهان یافت رونقِ دیگر
شهر تبریز فصل تابستان
گشته همچون بهار جان پرور
ابر بر روی سبزه پنداری
ریخت هر بامداد گوهرِ تر
باد گویی به مغز بسپارد
همه از باغ نَکهتِ عنبر
سرخ گل بین که سر برون کرده
چون عروس از زمرّدین چادَر
دوش در باغ بلبل و قُمری
داشتند این نوایِ جان پرور
که خداوند آسمان و زمین
که جز او نیست نقشبندِ صُوَر
زیر ظلِّ شهنشه ایران
ناصرالدّین خدیوِ کیوان فر
نصرة الدوله را عطای نمود
پسری رشکِ آفتاب و قمر
پسری اعتبارِ دین و دُوَل
پسری افتخارِ جدّ و پدر
آسمان بهر چشم زخم بریخت
از ستاره سپند بر مِجمَر
نظرِ سعدِ اختران را دید
جمع در طالعش ستاره شُمَر
ابدالدّهر اختران زان روی
به سعادت در او کنند اثر
هست هم نام جدِّ خود فیروز
باد فیروزبخت تا محشر
مادرش دخترِ ولی عهد است
که ز خورشید زیبدش معجر
جامۀ عصمت و حیا پوشید
از ازل دستِ ایزدش در بر
گر بَری بود مریم از تهمت
می بگفتم بر او بُوَد همسر
جز در آیینه و در آب ندید
دیدۀ عصمتش تنی هم بر
هم بر این مادر افتخار کند
این مَلِک زادۀ مَلَک منظر
فخرِ اسفندیار گر بوده ست
به کتایونِ دخترِ قیصر
به مظفّر مَلِک مبارک باد
مقدمش کوست از نِتاج ظفر
باش تا خسرو جهان آید
به سلامت از این بزرگ سفر
باش تا تاج گیرد از خاقان
باش تا باج گیرد از قیصر
باش تا تیغِ مملکت گیری
دستِ اقبال بنددش به کمر
باش تا تاجِ مملکت داری
دستِ دولت گذارَدَش بر سر
باش تا به نهد به جایِ کلاه
با عنایاتِ شه به سر مِغفر
بزند بر به مُلکِ چین خرگاه
بکشد سوی باختر لشکر
نصرة الدوله ابنِ عَمِّ مَلِک
که ولی عهد راست خدمتگر
می سزد تا که افتخار کند
تا قیامت بدین ستوده پسر
آن پدر کو نباشدش فرزند
چون درختی است کو ندارد بر
آن شچر کز ثمر بُوَد عاری
سوختن را سزاست همچو شجر
باش تا با عنایتِ سلطان
بر نُهُم آسمان فرازد سر
من به حکمِ امیر بسرودم
این چکامه که به ز لؤلؤِ تر
فخرِ اهلِ ادب امیر نظام
که جهانی است پر ز فضل و هنر
نصرة الدوله هم به حکمِ امیر
بایدم خِلعتی کند در بر
تا از این خوب تر طراز دهد
مدحِ سلطانِ معدلت گستر
ناصرالدّین شهِ عجم که براوست
تا ابد افتخارِ تاج و کمر
تا جهان است شادمانه زیاد
هست هر جا چه در سفر چه حَضَر
شمارهٔ ۱۳ - در مدیحه و تبریک عروسی: برآمد بامدادان مِهرِ انورشمارهٔ ۱۵ - اندرز و نصیحت: فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقیِ سیم بر بده ساغر
که جهان یافت رونقِ دیگر
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من جام نقرهای بده، زیرا دنیا حال و هوای تازهای پیدا کرده است.
شهر تبریز فصل تابستان
گشته همچون بهار جان پرور
هوش مصنوعی: شهر تبریز در فصل تابستان به زیبایی بهار تبدیل شده و زندگی را تازه و دلپذیر کرده است.
ابر بر روی سبزه پنداری
ریخت هر بامداد گوهرِ تر
هوش مصنوعی: هر صبح بر روی چمنها، مانند این است که ابرها مرواریدهای تازهای را میبارند.
باد گویی به مغز بسپارد
همه از باغ نَکهتِ عنبر
هوش مصنوعی: باد گویی به مغز بسپارد همه از باغ نَکهتِ عنبر یعنی بادی به نظر میرسد که عطر و بوی خوش عنبر را از باغی به مغز منتقل میکند. به عبارتی، بوی خوشی که از گلها و گیاهان به مشام میرسد، تداعیکننده احساسات و خاطرات دلنشینی است.
سرخ گل بین که سر برون کرده
چون عروس از زمرّدین چادَر
هوش مصنوعی: به تماشای گل سرخی بایستید که مانند عروسی، با زیبایی و شکوه از زیر پوشش سبز خود بیرون آمده است.
دوش در باغ بلبل و قُمری
داشتند این نوایِ جان پرور
هوش مصنوعی: دیشب در باغ بلبل و قُمری، موسیقایی دلانگیز و روحپرور شنیده شد.
که خداوند آسمان و زمین
که جز او نیست نقشبندِ صُوَر
هوش مصنوعی: خداوندی که آسمان و زمین را خلق کرده و هیچ چیز دیگری غیر از او وجود ندارد، شکلدهنده و طراح تصاویر و شکلهاست.
زیر ظلِّ شهنشه ایران
ناصرالدّین خدیوِ کیوان فر
هوش مصنوعی: در سایهی سلطنت شاه ناصرالدین، ایران با عزت و شکوه خود ادامه حیات میدهد.
نصرة الدوله را عطای نمود
پسری رشکِ آفتاب و قمر
هوش مصنوعی: نصرة الدوله پسری به دنیا آورد که زیبایی او باعث حسادت خورشید و ماه شد.
پسری اعتبارِ دین و دُوَل
پسری افتخارِ جدّ و پدر
هوش مصنوعی: پسری که به دین و کشور ارزش میبخشد، افتخاری برای نیاکان و پدرش است.
آسمان بهر چشم زخم بریخت
از ستاره سپند بر مِجمَر
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر چشمزخم، ستارههای پاک و درخشان را بر زمین پاشید.
نظرِ سعدِ اختران را دید
جمع در طالعش ستاره شُمَر
هوش مصنوعی: دیدگاه نیک و خوشبینانه ستارهها را درباره او مشاهده کردم، که همه در سرنوشتش بر روی یکدیگر متمرکز شدهاند.
ابدالدّهر اختران زان روی
به سعادت در او کنند اثر
هوش مصنوعی: در اوج زمان، ستارهها بر سر خوشبختی او تأثیر میگذارند.
هست هم نام جدِّ خود فیروز
باد فیروزبخت تا محشر
هوش مصنوعی: او همان نام جدش، فیروز، را دارد و تا روز قیامت در خوشبختی و سعادت زندگی خواهد کرد.
مادرش دخترِ ولی عهد است
که ز خورشید زیبدش معجر
هوش مصنوعی: مادر او دختر ولیعهد است و به خاطر زیباییاش، چهرهاش مانند تابش خورشید میدرخشد.
جامۀ عصمت و حیا پوشید
از ازل دستِ ایزدش در بر
هوش مصنوعی: از ابتدای وجود، خداوند به او جامۀ پاکی و حیا عطا کرده است.
گر بَری بود مریم از تهمت
می بگفتم بر او بُوَد همسر
هوش مصنوعی: اگر مریم از تهمتها و شایعات پاک و بیگناه باشد، میگویم که او شایسته همسری است.
جز در آیینه و در آب ندید
دیدۀ عصمتش تنی هم بر
هوش مصنوعی: تنها در آینه و آب، دیدهی پاکش هیچ جسمی را نمیبیند.
هم بر این مادر افتخار کند
این مَلِک زادۀ مَلَک منظر
هوش مصنوعی: این پادشاه زادهی شاهانه از وجود این مادر به خود می بالد و احساس افتخار میکند.
فخرِ اسفندیار گر بوده ست
به کتایونِ دخترِ قیصر
هوش مصنوعی: اگر فخر و سربلندی اسفندیار به خاطر کتایون، دختر قیصر بوده، نشان میدهد که پیوندی میان آنها وجود دارد که بر اعتبار و عظمت اسفندیار افزوده است.
به مظفّر مَلِک مبارک باد
مقدمش کوست از نِتاج ظفر
هوش مصنوعی: به ورود مبارک شاه مظفّر خوش آمد بگویید که او از پیروزیها و موفقیتها آمده است.
باش تا خسرو جهان آید
به سلامت از این بزرگ سفر
هوش مصنوعی: صبر کن تا پادشاه دنیا به خاطر این سفر طولانی با سلامتی بازگردد.
باش تا تاج گیرد از خاقان
باش تا باج گیرد از قیصر
هوش مصنوعی: بباش تا بتوانی از پادشاهان قدرت و مقام بگیری و همچنین مالیات و خراج از سرداران بزرگ دریافت کنی.
باش تا تیغِ مملکت گیری
دستِ اقبال بنددش به کمر
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا خوش شانسی و بخت، قدرت و تسلط بر کشور را به تو بدهد.
باش تا تاجِ مملکت داری
دستِ دولت گذارَدَش بر سر
هوش مصنوعی: بگذار تا دولت تاج سلطنت را بر سر او بگذارد.
باش تا به نهد به جایِ کلاه
با عنایاتِ شه به سر مِغفر
هوش مصنوعی: بگذار تا به جای کلاه، با توجه و محبت پادشاه، بر سرت یک سپر بگذارند.
بزند بر به مُلکِ چین خرگاه
بکشد سوی باختر لشکر
هوش مصنوعی: در سرزمین چین اردوگاه برپا کند و به سوی غرب لشکری بفرستد.
نصرة الدوله ابنِ عَمِّ مَلِک
که ولی عهد راست خدمتگر
هوش مصنوعی: نصرة الدوله، پسر عمو و ولی عهد پادشاه، در خدمت به او بسیار کوشا و فعال است.
می سزد تا که افتخار کند
تا قیامت بدین ستوده پسر
هوش مصنوعی: این فرد سزاوار است که به افتخار و بزرگواری خود در طول تاریخ ادامه دهد، زیرا پسر او ستوده و شایسته است.
آن پدر کو نباشدش فرزند
چون درختی است کو ندارد بر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که پدری که فرزندی ندارد، مانند درختی است که ثمرهای ندارد. به عبارت دیگر، وجود فرزند برای پدر مانند میوهای برای درخت است؛ بدون فرزند، او نیز ارزش و ثمرهای ندارد.
آن شچر کز ثمر بُوَد عاری
سوختن را سزاست همچو شجر
هوش مصنوعی: اگر درختی میوهای ندهد، سزاوار است که بسوزد همچون درختی که بیثمر است.
باش تا با عنایتِ سلطان
بر نُهُم آسمان فرازد سر
هوش مصنوعی: بگذار تا با رحمت و لطف فرمانروای بزرگ، سرنوشت ما به آسمانها برسد.
من به حکمِ امیر بسرودم
این چکامه که به ز لؤلؤِ تر
هوش مصنوعی: من به فرمان امیر این شعر را سرودم که از دانههای تازه مروارید بهتر است.
فخرِ اهلِ ادب امیر نظام
که جهانی است پر ز فضل و هنر
هوش مصنوعی: امیر نظام، افرادی را که به ادب و فرهنگ تعلق دارند، به خود میبالد. او در جهانی زندگی میکند که سرشار از دانش و هنر است.
نصرة الدوله هم به حکمِ امیر
بایدم خِلعتی کند در بر
هوش مصنوعی: نصرة الدوله باید بنا به دستور امیر، جامهای ویژه بر تن کند.
تا از این خوب تر طراز دهد
مدحِ سلطانِ معدلت گستر
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این زیباتر، فضیلتهای پادشاهی که عدالتش را گسترش میدهد، بیان شود.
ناصرالدّین شهِ عجم که براوست
تا ابد افتخارِ تاج و کمر
هوش مصنوعی: ناصرالدین، پادشاه ایرانی، همیشه با افتخار تاج و اقتدار خود شناخته خواهد شد.
تا جهان است شادمانه زیاد
هست هر جا چه در سفر چه حَضَر
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، شادی و خوشحالی به وفور وجود دارد، چه در سفر و چه در حالت حضور.