گنجور

بخش ۸۷ - سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید

سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید
جلوه خون گشت و نگاهی بتماشا نرسید
سنگ می باش و درین کارگه شیشه گذر
وای سنگی که صنم گشت و به مینا نرسید
کهنه را در شکن و باز به تعمیر خرام
هر که در ورطهٔ «لا» ماند به «الا‘ نرسید
ایخوش آن جوی تنک مایه که از ذوق خودی
در دل خاک فرو رفت و بدریا نرسید
از کلیمی سبق آموز که دانای فرنگ
جگر بحر شکافید و به سینا نرسید
عشق انداز تپیدن ز دل ما آموخت
شرر ماست که برجست و به پروانه رسید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید
جلوه خون گشت و نگاهی بتماشا نرسید
هوش مصنوعی: من حرف جدیدی زدم، اما هیچ‌کس نتوانست به حرف‌هایم گوش کند. این وضع به قدری ناراحت‌کننده بود که مانند خون، جلوه کرد و هیچ‌کس نتوانست به تماشای آن بیاید.
سنگ می باش و درین کارگه شیشه گذر
وای سنگی که صنم گشت و به مینا نرسید
هوش مصنوعی: در این دنیا مانند سنگ محکم و استوار باش، زیرا در این کارگاه که شیشه آسیب‌پذیر است، سنگی وجود ندارد که به زیبایی و هنر دست نیافته باشد.
کهنه را در شکن و باز به تعمیر خرام
هر که در ورطهٔ «لا» ماند به «الا‘ نرسید
هوش مصنوعی: هر کسی که در مشکلات و سختی‌ها بماند و نتواند از آن خارج شود، به دستاوردی نخواهد رسید و نمی‌تواند به مقام بهتر دست یابد. در مقابل، آنهایی که تلاش می‌کنند و در پی بهبود و ترمیم خود هستند، موفق خواهند شد.
ایخوش آن جوی تنک مایه که از ذوق خودی
در دل خاک فرو رفت و بدریا نرسید
هوش مصنوعی: خوشا آن جوی آب کم‌عمق که به دلیل شوق و ذاتی که دارد، به عمق زمین نفوذ می‌کند و به دریا نمی‌رسد.
از کلیمی سبق آموز که دانای فرنگ
جگر بحر شکافید و به سینا نرسید
هوش مصنوعی: یک یهودی دانا که از دیگران آموزش دیده، توانسته دل دریا را بشکافد، اما به کوه سینا نرسیده است.
عشق انداز تپیدن ز دل ما آموخت
شرر ماست که برجست و به پروانه رسید
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که دل ما تپش داشته باشد و این عشق، شعله‌ای است که از ما برخاسته و به پروانه‌ای که به آن نزدیک شده، می‌رسد.