گنجور

بخش ۸۱ - جهان ما همه خاک است و پی سپر گردد

جهان ما همه خاک است و پی سپر گردد
ندانم اینکه نفسهای رفته بر گردد
شبی که گور غریبان نشیمن است او را
مه و ستاره ندارد چسان سحر گردد
دلی که تاب و تب لایزال می طلبد
کرا خبر که شود برق یا شرر گردد
نگاه شوق و خیال بلند و ذوق وجود
مترس ازین که همه خاک رهگذر گردد
چنان بزی که اگر مرگ ماست مرگ دوام
خدا ز کردهٔ خود شرمسار تر گردد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان ما همه خاک است و پی سپر گردد
ندانم اینکه نفسهای رفته بر گردد
هوش مصنوعی: جهان ما در نهایت به خاک تبدیل می‌شود و نمی‌دانم آیا نفس‌های رفته دوباره برمی‌گردند یا نه.
شبی که گور غریبان نشیمن است او را
مه و ستاره ندارد چسان سحر گردد
هوش مصنوعی: شبی که خوابگاه غریبان است، هیچ نوری از ماه و ستاره وجود ندارد. چگونه می‌تواند صبح شود؟
دلی که تاب و تب لایزال می طلبد
کرا خبر که شود برق یا شرر گردد
هوش مصنوعی: دل‌هایی که همواره در جستجوی عشق و شور و شوق هستند، چه کسی می‌داند که آیا این احساسات به اوج خود می‌رسند یا به شکل ناگهانی فروکش می‌کنند؟
نگاه شوق و خیال بلند و ذوق وجود
مترس ازین که همه خاک رهگذر گردد
هوش مصنوعی: نگاه با شوق و خیال بلند و ذوق زندگی این نگرانی را نداشته باش که همه چیز گذرا و زودگذر است.
چنان بزی که اگر مرگ ماست مرگ دوام
خدا ز کردهٔ خود شرمسار تر گردد
هوش مصنوعی: به قدری با عظمت و با شکوه است که اگر مرگ ما به حساب آید، مرگ جاودانی خدا هم از نظر کردارهای ما شرمنده‌تر خواهد شد.