گنجور

بخش ۷۳ - خضر وقت از خلوت دشت حجاز آید برون

خضر وقت از خلوت دشت حجاز آید برون
کاروان زین وادی دور و دراز آید برون
من به سیمای غلامان فر سلطان دیده ام
شعلهٔ محمود از خاک ایاز آید برون
عمر ها در کعبه و بتخانه می نالد حیات
تا ز بزم عشق یک دانای راز آید برون
طرح نو می افکند اندر ضمیر کائنات
ناله ها کز سینهٔ اهل نیاز آید برون
چنگ را گیرید از دستم که کار از دست رفت
نغمه ام خون گشت و از رگهای ساز آید برون

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خضر وقت از خلوت دشت حجاز آید برون
کاروان زین وادی دور و دراز آید برون
هوش مصنوعی: در زمان خاصی، فردی به نام خضر از تنهایی و آرامش دشت حجاز خارج می‌شود و کاروانی که در این سرزمین دور و وسیع قرار دارد، به راه می‌افتد.
من به سیمای غلامان فر سلطان دیده ام
شعلهٔ محمود از خاک ایاز آید برون
هوش مصنوعی: من در چهرهٔ بندگان شاه، تکه‌هایی از روشنایی محمود را دیده‌ام که از خاک ایاز بیرون می‌آید.
عمر ها در کعبه و بتخانه می نالد حیات
تا ز بزم عشق یک دانای راز آید برون
هوش مصنوعی: زندگی در کعبه و بتخانه، مدت‌هاست که دچار ناله و ناامیدی است، تا اینکه در نهایت یک انسان صاحب راز و دانش از بزم عشق بیرون بیاید و همه چیز را دگرگون کند.
طرح نو می افکند اندر ضمیر کائنات
ناله ها کز سینهٔ اهل نیاز آید برون
هوش مصنوعی: ایده‌های تازه‌ای در وجود جهان نهاده می‌شود، همان‌طور که ناله‌ها و نیازهای انسان‌ها از دل آنان بیرون می‌آید.
چنگ را گیرید از دستم که کار از دست رفت
نغمه ام خون گشت و از رگهای ساز آید برون
هوش مصنوعی: لطفاً چنگ را از دستانم بگیرید، چون اوضاع به دور از کنترل شده است. آهنگ من تبدیل به خون شده و حالا از رگ‌های ساز خارج می‌شود.