بخش ۶۲ - بر خیز که آدم را هنگام نمود آمد
بر خیز که آدم را هنگام نمود آمد
این مشت غباری را انجم به سجود آمد
آن راز که پوشیده در سینهٔ هستی بود
از شوخی آب و گل در گفت و شنود آمد
بخش ۶۱ - دو عالم را توان دیدن بمینائی که من دارم: دو عالم را توان دیدن بمینائی که من دارمبخش ۶۳ - مه و ستاره که در راه شوق هم سفرند: مه و ستاره که در راه شوق هم سفرند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر خیز که آدم را هنگام نمود آمد
این مشت غباری را انجم به سجود آمد
هوش مصنوعی: به پا خیز که زمان آن رسیده است تا آدمی به ظهور و نمایش خود بپردازد، این توده غبار اکنون به حالت سجده و خضوع در آمده است.
آن راز که پوشیده در سینهٔ هستی بود
از شوخی آب و گل در گفت و شنود آمد
هوش مصنوعی: رازهایی که در وجود هستی نهفته بود، به واسطهٔ بازیهای آب و گل به وجود آمد و در کلام و گفتگو نمایان شد.

اقبال لاهوری