بخش ۵۳ - به تسلئی که دادی نگذاشت کار خود را
به تسلئی که دادی نگذاشت کار خود را
بتو باز می سپارم دل بیقرار خود را
چه دلی که محنت او ز نفس شماری او
که بدست خود ندارد رگ روزگار خود را
بضمیرت آرمیدم تو بجوش خود نمائی
بکناره برفکندی در آبدار خود را
مه و انجم از تو دارد گله ها شنیده باشی
که بخاک تیره ما زده ئی شرار خود را
خلشی به سینهٔ ما ز خدنگ او غنیمت
که اگر بپایش افتد نبرد شکار خود را
بخش ۵۲ - جانم در آویخت با روزگاران: جانم در آویخت با روزگارانبخش ۵۴ - بحرفی می توان گفتن تمنای جهانی را: بحرفی می توان گفتن تمنای جهانی را
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به تسلئی که دادی نگذاشت کار خود را
بتو باز می سپارم دل بیقرار خود را
هوش مصنوعی: به خاطر آرامشی که به من دادی، دیگر کارهایم را به تو نمیسپارم. دل بیقرارم را به خودم بسپارم.
چه دلی که محنت او ز نفس شماری او
که بدست خود ندارد رگ روزگار خود را
هوش مصنوعی: چه دلی مظلوم است که ناامیدیهایش را عدّی برمیشمارد، در حالی که فردی که تسلطی بر سرنوشت خودش ندارد، نمیتواند آیندهاش را تعیین کند.
بضمیرت آرمیدم تو بجوش خود نمائی
بکناره برفکندی در آبدار خود را
هوش مصنوعی: من در دل تو آرامش یافتم، تو در جوش و خروش خود، با خودنمایی در کنار برافکندی و در آبی که درون خود داری، خود را به نمایش گذاشتی.
مه و انجم از تو دارد گله ها شنیده باشی
که بخاک تیره ما زده ئی شرار خود را
هوش مصنوعی: ماه و ستارهها از تو شکایت دارند. آیا نشنیدهای که آتش وجودت بر خاک تیره ما افتاده است؟
خلشی به سینهٔ ما ز خدنگ او غنیمت
که اگر بپایش افتد نبرد شکار خود را
هوش مصنوعی: دلمان از زخم عشق او حسی پیدا کرده که اگر بهدنبالاش برویم، به سختی میتوانیم از این وضعیت رهایی یابیم و شکار دلخواهمان را بیابیم.

اقبال لاهوری