گنجور

بخش ۳۷ - هوای خانه و منزل ندارم

هوای خانه و منزل ندارم
سر راهم غریب هر دیارم
سحر می گفت خاکستر صبا را
«فسرد از باد این صحرا شرارم
گذر نرمک ، پریشانم مگردان
ز سوز کاروانی یادگارم»
ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت
که من هم خاکم و در رهگذارم
بگوش من رسید از دل سرودی
که جوی روزگار از چشمه سارم
ازل تاب و تب پیشنیهٔ من
ابد از ذوق و شوق انتظارم
میندیش از کف خاکی میندیش
بجان تو که من پایان ندارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هوای خانه و منزل ندارم
سر راهم غریب هر دیارم
هوش مصنوعی: من در هیچ جایی احساس آرامش نمی‌کنم و مانند یک بیگانه در هر مکانی هستم.
سحر می گفت خاکستر صبا را
«فسرد از باد این صحرا شرارم
هوش مصنوعی: صبح زود نسیم صبحگاهی به من گفت که بر اثر وزش باد در این بیابان، شعله آتش من خاموش شده است.
گذر نرمک ، پریشانم مگردان
ز سوز کاروانی یادگارم»
هوش مصنوعی: لطفاً به آرامی عبور کن، مرا که از یاد کاروان و دردش پریشانم، دچار خلوص نکن.
ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت
که من هم خاکم و در رهگذارم
هوش مصنوعی: اشک‌هایم مانند شبنم از چشمانم ریخت؛ زیرا من نیز مانند خاک هستم و در مسیر زندگی قرار دارم.
بگوش من رسید از دل سرودی
که جوی روزگار از چشمه سارم
هوش مصنوعی: در گوش من صدایی از دل شنیده شد که مانند جوی آب از چشمه‌ای جاری است.
ازل تاب و تب پیشنیهٔ من
ابد از ذوق و شوق انتظارم
هوش مصنوعی: از ابتدا، شور و شوق من به آینده همیشگی بوده و هیچ‌گاه از بین نمی‌رود.
میندیش از کف خاکی میندیش
بجان تو که من پایان ندارم
هوش مصنوعی: به خودت نبال و نگران نباش، این که من از خاک به وجود آمده‌ام، به معنای آن نیست که زندگی‌ام محدود یا پایان‌پذیر است.