گنجور

بخش ۱۷ - برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا

برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا
تپید عشق و درین کشت نا بسامانی
هزار دانه فرو کرد تا درود مرا
ندانم اینکه نگاهش چه دید در خاکم
نفس نفس به عیار زمانه سود مرا
جهانی از خس و خاشاک در میان انداخت
شرارهٔ دلکی داد و آزمود مرا
پیاله گیرز دستم که رفت کار از دست
کرشمه بازی ساقی ز من ربود مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا
هوش مصنوعی: خارج شدن از دشواری‌ها و مسائل زندگی باعث شد تا من به آرامش و رضایت دست یابم و از گره‌های درونم رهایی پیدا کنم.
تپید عشق و درین کشت نا بسامانی
هزار دانه فرو کرد تا درود مرا
هوش مصنوعی: عشق به شدت در دل من جاری شد و در این زمین بی‌نظم و سرشار از آشفتگی، هزار دانه محبت را کاشت تا به من پیامی امیدبخش برساند.
ندانم اینکه نگاهش چه دید در خاکم
نفس نفس به عیار زمانه سود مرا
هوش مصنوعی: نمی‌دانم او در نگاهش چه چیزی در وجود من دید، اما به خاطر آن نگاه، در هر لحظه از زمان به خودم می‌آیم و از زندگی بهره‌مند می‌شوم.
جهانی از خس و خاشاک در میان انداخت
شرارهٔ دلکی داد و آزمود مرا
هوش مصنوعی: در میان دنیایی پر از بی‌اساس و زباله، شعله‌ای از عشق و احساس به جانم افتاد و مرا به آزمون کشید.
پیاله گیرز دستم که رفت کار از دست
کرشمه بازی ساقی ز من ربود مرا
هوش مصنوعی: پیاله را از دستم بگیر که کار از کنترل من خارج شده است. بازی و ناز ساقی مرا به شدت مجذوب کرده و از خود بی خود کرده است.