بخش ۱۶ - فصل بهار این چنین بانگ هزار این چنین
فصل بهار این چنین بانگ هزار این چنین
چهره گشا ، غزل سرا، باده بیار این چنین
اشک چکیده ام ببین هم به نگاه خود نگر
ریز به نیستان من برق و شرار این چنین
باد بهار را بگو پی به خیال من برد
وادی و دشت را دهد نقش و نگار این چنین
زادهٔ باغ و راغ را از نفسم طراوتی
در چمن تو زیستم با گل و خار این چنین
عالم آب و خاک را بر محک دلم بسای
روشن و تار خویش را گیر عیار این چنین
دل بکسی نباخته با دو جهان نساخته
من بحضور تو رسم روز شمار این چنین
فاخته کهن صفیر نالهٔ من شنید و گفت
کس نسرود در چمن نغمهٔ پار این چنین
بخش ۱۵ - این جهان چیست صنم خانهٔ پندار من است: این جهان چیست صنم خانهٔ پندار من استبخش ۱۷ - برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا: برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فصل بهار این چنین بانگ هزار این چنین
چهره گشا ، غزل سرا، باده بیار این چنین
هوش مصنوعی: در این بهار، صدای شاد و دلانگیزی به گوش میرسد و چهرهها درخشان شدهاند. شاعر را ندا میزنند که بیا و باده بیاور تا جشن و شادی بیشتری برپا کنیم.
اشک چکیده ام ببین هم به نگاه خود نگر
ریز به نیستان من برق و شرار این چنین
هوش مصنوعی: ببین اشکهایی که از چشمانم ریختهاند، با دقت به آنها نگاه کن. در نیستان من، برق و آتش به این شکل میدرخشد.
باد بهار را بگو پی به خیال من برد
وادی و دشت را دهد نقش و نگار این چنین
هوش مصنوعی: به باد بهار بگو که به افکار من پی برده و دشت و دمن را به این زیبایی آراسته است.
زادهٔ باغ و راغ را از نفسم طراوتی
در چمن تو زیستم با گل و خار این چنین
هوش مصنوعی: من که در باغ و باغچه به دنیا آمدهام، از نفس خودم تازگی و نشاط را در چمن تو مییابم و با گلها و خارها اینگونه زندگی میکنم.
عالم آب و خاک را بر محک دلم بسای
روشن و تار خویش را گیر عیار این چنین
هوش مصنوعی: دنیا را با احساس و درک قلبی خود بپیمای و حقیقت وجودیات را با معیار روشن و تارش بسنج.
دل بکسی نباخته با دو جهان نساخته
من بحضور تو رسم روز شمار این چنین
هوش مصنوعی: من هرگز دل خود را به کسی واگذار نکردهام و با دو جهان سازگاری نداشتهام، ولی اکنون برای حضور تو، روزها را اینگونه شمار میکنم.
فاخته کهن صفیر نالهٔ من شنید و گفت
کس نسرود در چمن نغمهٔ پار این چنین
هوش مصنوعی: فاختهای که قدیمی است، صدای نالهٔ مرا شنید و گفت کسی در باغ چمن، اینگونه نغمهسرایی نکرده است.