بخش ۱۳۱ - لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
نرگس طناز او چشم تماشائی نداشت
خاک را موج نفس بود و دلی پیدا نبود
زندگانی کاروانی بود و کالائی نداشت
روزگار از های و هوی میکشان بیگانه ئی
باده در میناش بود و باده پیمائی نداشت
برق سینا شکوه سنج از بی زبانیهای شوق
هیچکس در وادی ایمن تقاضائی نداشت
عشق از فریاد ما هنگامه ها تعمیر کرد
ورنه این بزم خموشان هیچ غوغائی نداشت
بخش ۱۳۰ - باز این عالم دیرینه جوان میبایست: باز این عالم دیرینه جوان میبایستبخش ۱۳۲ - هنگامه را که بست درین دیر دیر پای: هنگامه را که بست درین دیر دیر پای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
نرگس طناز او چشم تماشائی نداشت
هوش مصنوعی: این گلستان که پر از لاله است، هیچ آرزویی نداشت و نرگس دلفریبی هم چشمی برای تماشا نداشت.
خاک را موج نفس بود و دلی پیدا نبود
زندگانی کاروانی بود و کالائی نداشت
هوش مصنوعی: در این دنیا، زندگی همچون زمان گذرانی است که هیچ چیز قابل مشاهدهای وجود ندارد. نفسها و احساسات ما همچون امواجی هستند که به خاک و دنیای مادی برخورد میکنند، اما دل و هدفی در این مسیر دیده نمیشود. زندگی همانند کاروانی است که در حرکت است اما تنها باری در آن نیست که به ما امید و مقصود بدهد.
روزگار از های و هوی میکشان بیگانه ئی
باده در میناش بود و باده پیمائی نداشت
هوش مصنوعی: زندگی پر از شلوغی است و از بیگانگان دور میشود. در مینا، بادهای وجود دارد، اما کسی نیست که آن را بنوشد و از شرابنوشی لذت ببرد.
برق سینا شکوه سنج از بی زبانیهای شوق
هیچکس در وادی ایمن تقاضائی نداشت
هوش مصنوعی: برق سینا، نمایانگر عظمت و زیبایی است و نشاندهندهی شوقی عمیق و بیزبان است. در این سرزمین امن و آرام، هیچ فردی چیزی نخواست یا تقاضایی نداشت.
عشق از فریاد ما هنگامه ها تعمیر کرد
ورنه این بزم خموشان هیچ غوغائی نداشت
هوش مصنوعی: عشق با صدای فریاد ما جانی تازه به این مجلس بخشید، وگرنه این محفل آرام و بیصدا هیچ هیاهویی نداشت.

اقبال لاهوری