بخش ۱۳۰ - باز این عالم دیرینه جوان میبایست
باز این عالم دیرینه جوان میبایست
برگ کاهش صفت کوه گران میبایست
کف خاکی که نگاه همهبین پیدا کرد
در ضمیرش جگر آلوده فغان میبایست
این مه و مهر کهن راه به جایی نبرند
انجم تازه به تعمیر جهان میبایست
هر نگاری که مرا پیش نظر میآید
خوش نگاریست ولی خوشتر از آن میبایست
گفت یزدان که چنین است و دگر هیچ مگو
گفت آدم که چنین است چنان میبایست
بخش ۱۲۹ - صورت گری که پیکر روز و شب آفرید: صورت گری که پیکر روز و شب آفریدبخش ۱۳۱ - لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت: لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز این عالم دیرینه جوان میبایست
برگ کاهش صفت کوه گران میبایست
هوش مصنوعی: دوباره این دنیا کهن باید جوان میشد و ویژگیهایش باید مانند صفتهای کوه سنگین تغییر میکرد.
کف خاکی که نگاه همهبین پیدا کرد
در ضمیرش جگر آلوده فغان میبایست
هوش مصنوعی: در خاکی که همه توجهات را به خود جلب کرده، در باطنش درد و نالهای وجود دارد که باید فاش شود.
این مه و مهر کهن راه به جایی نبرند
انجم تازه به تعمیر جهان میبایست
هوش مصنوعی: این ماه و خورشید قدیمی به جایی نمیرسند و برای بازسازی جهان به ستارههای جدید نیاز است.
هر نگاری که مرا پیش نظر میآید
خوش نگاریست ولی خوشتر از آن میبایست
هوش مصنوعی: هر فرد زیبایی که به چشمم میآید، زیباست، اما باید زیبایی بهتری از آن وجود داشته باشد.
گفت یزدان که چنین است و دگر هیچ مگو
گفت آدم که چنین است چنان میبایست
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که اوضاع به همین شکل است و هیچ چیز دیگری نگوید. آدم نیز پاسخ داد که این وضعیت همینگونه است و باید همینطور باشد.

اقبال لاهوری