گنجور

بخش ۱۲۰ - گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد

گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد
سخن دراز کند لذت نظر ندهد
شنیده ام سخن شاعر و فقیه و حکیم
اگرچه نخل بلند است برگ و بر ندهد
تجلئی که برو پیر دیر می نازد
هزار شب دهد و تاب یک سحر ندهد
هم از خدا گله دارم که بر زبان نرسد
متاع دل برد و یوسفی به بر ندهد
نه در حرم نه به بتخانه یابم آن ساقی
که شعله شعله ببخشد شرر شرر ندهد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد
سخن دراز کند لذت نظر ندهد
هوش مصنوعی: کسی که چیزی را از نزدیک مشاهده نکرده و فقط از آن چیز خبر دارد، نمی‌تواند به گفتمان طولانی بپردازد و از زیبایی‌های آن لذت ببرد.
شنیده ام سخن شاعر و فقیه و حکیم
اگرچه نخل بلند است برگ و بر ندهد
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که شاعر و عالمان در سخنانشان از نکات عمیق و باری به مثابۀ درختی بلند سخن می‌گویند، ولی گاهی ممکن است تأثیر چندانی نداشته باشند.
تجلئی که برو پیر دیر می نازد
هزار شب دهد و تاب یک سحر ندهد
هوش مصنوعی: یکی از ویژگی‌های جاذبه و زیبایی خاصی که در طول زمان بوجود می‌آید، این است که ممکن است انسان‌ها از آن بیزار شوند یا آن را کم‌اهمیت بدانند. این جاذبه‌ای که سال‌های متمادی بر دل‌ها تاثیر گذاشته، نمی‌تواند در یک صبح زود، گوهری را به ما هدیه دهد.
هم از خدا گله دارم که بر زبان نرسد
متاع دل برد و یوسفی به بر ندهد
هوش مصنوعی: من از خدا شاکی هستم که نمی‌توانم احساسات و دردهای قلبیم را به زبان بیاورم و در عین حال، آرزو دارم که مانند یوسف، محبوب و معشوقی در کنارم باشد.
نه در حرم نه به بتخانه یابم آن ساقی
که شعله شعله ببخشد شرر شرر ندهد
هوش مصنوعی: در هیچ مکان مقدسی و حتی در معبد بت‌ها نمی‌توانم آن ساقی را پیدا کنم که شوق و عشق را به طور فراوان به من هدیه دهد و فقط احساس درد و رنج برایم به ارمغان نیاورد.