بخش ۱۱۳ - می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست
می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست
پیش صاحب نظران حور و جنان چیزی نیست
هرچه از محکم و پاینده شناسی گذرد
کوه و صحرا و بر و بحر و کران چیزی نیست
دانش مغربیان فلسفهٔ مشرقیان
همه بتخانه و در طوف بتان چیزی نیست
از خود اندیش و ازین بادیه ترسان مگذر
که تو هستی و وجود دو جهان چیزی نیست
در طریقی که بنوک مژه کاویدم من
منزل و قافله و ریگ روان چیزی نیست
بخش ۱۱۲ - دیار شوق که درد آشناست خاک آنجا: دیار شوق که درد آشناست خاک آنجابخش ۱۱۴ - قلندران که به تسخیر آب و گل کوشند: قلندران که به تسخیر آب و گل کوشند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست
پیش صاحب نظران حور و جنان چیزی نیست
هوش مصنوعی: شراب کهنه و محبوب جوان هیچکدام در نظر دانایان و صاحبنظران ارزشی ندارند و نسبت به زیباییهای بهشتی و دنیوی چیزی محسوب نمیشوند.
هرچه از محکم و پاینده شناسی گذرد
کوه و صحرا و بر و بحر و کران چیزی نیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن چیزهایی که محکم و دائمی به نظر میرسند، چه کوهها و دشتها و زمین و دریا و کنارهها، عبور کند، در واقع هیچ چیز نیست.
دانش مغربیان فلسفهٔ مشرقیان
همه بتخانه و در طوف بتان چیزی نیست
هوش مصنوعی: دانش و فلسفهٔ غربیها در نظر من مثل یک معبد بتپرستی است و هیچ ارزشی ندارد.
از خود اندیش و ازین بادیه ترسان مگذر
که تو هستی و وجود دو جهان چیزی نیست
هوش مصنوعی: به خودت فکر کن و از این راه ناهموار هراسان مباش، زیرا تو هستی و وجود دو جهان در مقایسه با تو اهمیت چندانی ندارد.
در طریقی که بنوک مژه کاویدم من
منزل و قافله و ریگ روان چیزی نیست
هوش مصنوعی: در مسیری که به دقت و با وسواس پیش میروم، نه نشانهای از خانهای دارم، نه قافلهای و نه حتی ذرهای از خاک.

اقبال لاهوری