گنجور

بخش ۱۱۱ - تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود

تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود
هزار چشم براه تو از ستاره گشود
چه کویمت که چه بودی چه کرده ئی چه شدی
که خون کند جگرم را ایازی محمود
تو آن نئی که مصلی ز کهکشان میکرد
شراب صوفی و شاعر تر از خویش ربود
فرنگ اگرچه ز افکار تو گره بگشاد
به جرعه دگری نشئه ترا افزود
سخن ز نامه و میزان دراز تر گفتی
به حیرتم که نبینی قیامت موجود
خوشا کسی که حرم را درون سینه شناخت
دمی تپید و گذشت از مقام گفت و شنود
از آن بمکتب و میخانه اعتبارم نیست
که سجده ئی نبرم بر در جبین فرسود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود
هزار چشم براه تو از ستاره گشود
هوش مصنوعی: تو کیستی و از کجا آمده‌ای که این آسمان آبی با هزاران چشم، منتظر توست و ستاره‌ها را به خاطر تو باز کرده‌اند؟
چه کویمت که چه بودی چه کرده ئی چه شدی
که خون کند جگرم را ایازی محمود
هوش مصنوعی: این شعر به احساس درد و ناراحتی عاطفی اشاره دارد. شاعر از کسی به نام ایاز و محمود می‌گوید و به نوعی از او می‌پرسد که چه بر سرش آمده است، به چه وضعیتی افتاده و چه کارهایی کرده که حالا دلش به شدت غمگین و خون‌چکان است. در واقع، شاعر نگران و غمگین است و از تغییرات و وضعیت آن شخص احساس دل‌شکستگی می‌کند.
تو آن نئی که مصلی ز کهکشان میکرد
شراب صوفی و شاعر تر از خویش ربود
هوش مصنوعی: تو مانند نی‌ای هستی که صدای خوشی از دوردست‌ها می‌آید و شراب‌خوار و شاعر را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
فرنگ اگرچه ز افکار تو گره بگشاد
به جرعه دگری نشئه ترا افزود
هوش مصنوعی: اگرچه فرهنگ غرب از افکار تو پرده‌برداری کرده و راهی به سوی روشنی گشوده، اما به خاطر نوشیدن جرعه‌ای دیگر، شوق و نشاط تو دوچندان می‌شود.
سخن ز نامه و میزان دراز تر گفتی
به حیرتم که نبینی قیامت موجود
هوش مصنوعی: تو درباره‌ نامه و معیارها سخن طولانی‌تری گفتی، اما من در شگفتم که چرا قیامت را نمی‌بینی که در همین حال حاضر وجود دارد.
خوشا کسی که حرم را درون سینه شناخت
دمی تپید و گذشت از مقام گفت و شنود
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که عرفان و حقیقت را در دل خود درک کرده است و از سخن و بحث‌های ظاهری فراتر رفته و به معنای عمیق‌تری دست یافته است.
از آن بمکتب و میخانه اعتبارم نیست
که سجده ئی نبرم بر در جبین فرسود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر می‌گوید که من اعتبار و درستکاری‌ای ندارم که به مدرسه یا میخانه مراجعه کنم. چون نمی‌توانم به خضوع و فروتنی در برابر خداوند یا حقیقتی که فرسودگی را پشت سر گذاشته، احترام بگذارم. به نوعی اشاره دارد که در مسیر آموزندگی و زندگی اجتماعی‌اش احساس پوچی و عدم اعتبار می‌کند.