گنجور

بخش ۲۰ - در معنی اینکه حسن سیرت ملیه از تأدب به آداب محمدیه است

سائلی مثل قضای مبرمی
بر در ما زد صدای پیهمی
از غضب چوبی شکستم بر سرش
حاصل دریوزه افتاد از برش
عقل در آغاز ایام شباب
می نیندیشد صواب و ناصواب
از مزاج من پدر آزرده گشت
لاله زار چهره اش افسرده گشت
بر لبش آهی جگر تابی رسید
در میان سینه ی او دل تپید
کوکبی در چشم او گردید و ریخت
بر سر مژگان دمی تابید و ریخت
همچو آن مرغی که در فصل خزان
لرزد از باد سحر در آشیان
در تنم لرزید جان غافلم
رفت لیلای شکیب از محملم
گفت فردا امت خیرالرسل
جمع گردد پیش آن مولای کل
غازیان ملت بیضای او
حافظان حکمت رعنای او
هم شهیدانی که دین را حجت اند
مثل انجم در فضای ملت اند
زاهدان و عاشقان دل فگار
عالمان و عاصیان شرمسار
در میان انجمن گردد بلند
ناله های این گدای دردمند
ای صراطت مشکل از بی مرکبی
من چه گویم چون مرا پرسد نبی
«حق جوانی مسلمی با تو سپرد
کو نصیبی از دبستانم نبرد
از تو این یک کار آسان هم نشد
یعنی آن انبار گل آدم نشد»
در ملامت نرم گفتار آن کریم
من رهین خجلت و امید و بیم
اندکی اندیش و یاد آر ای پسر
اجتماع امت خیرالبشر
باز این ریش سفید من نگر
لرزه ی بیم و امید من نگر
بر پدر این جور نازیبا مکن
پیش مولا بنده را رسوا مکن
غنچه ئی از شاخسار مصطفی
گل شو از باد بهار مصطفی
از بهارش رنگ و بو باید گرفت
بهره ئی از خلق او باید گرفت
مرشد رومی چه خوش فرموده است
آنکه یم در قطره اش آسوده است
«مگسل از ختم رسل ایام خویش
تکیه کم کن بر فن و بر گام خویش»
فطرت مسلم سراپا شفقت است
در جهان دست و زبانش رحمت است
آنکه مهتاب از سر انگشتش دونیم
رحمت او عام و اخلاقش عظیم
از مقام او اگر دور ایستی
از میان معشر ما نیستی
تو که مرغ بوستان ماستی
هم صفیر و هم زبان ماستی
نغمه ئی داری اگر تنها مزن
جز بشاخ بوستان ما مزن
هر چه هست از زندگی سرمایه دار
میرد اندر عنصر ناسازگار
بلبل استی در چمن پرواز کن
نغمه ئی با هم نوایان ساز کن
ور عقاب استی ته دریا مزی
جز بخلوت خانه ی صحرا مزی
کوکبی ! می تاب بر گردون خویش
پا منه بیرون ز پیرامون خویش
قطره آبی گر از نیسان بری
در فضای بوستانش پروری
تا مثال شبنم از فیض بهار
غنچه ی تنگش بگیرد در کنار
از شعاع آسمان تاب سحر
کز فسونش غنچه می بندد شجر
عنصر نم بر کشی از جوهرش
ذوق رم از سالمات مضطرش
گوهرت جز موج آبی هیچ نیست
سعی تو غیر از سرابی هیچ نیست
در یم اندازش که گردد گوهری
تاب او لرزد چو تاب اختری
قطره ی نیسان که مهجور از یم است
نذر خاشاکی مثال شبنم است
طینت پاک مسلمان گوهر است
آب و تابش از یم پیغمبر است
آب نیسانی به آغوشش در آ
وز میان قلزمش گوهر بر آ
در جهان روشن تر از خورشید شو
صاحب تابانی جاوید شو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سائلی مثل قضای مبرمی
بر در ما زد صدای پیهمی
هوش مصنوعی: در برابر ما، درخواست‌کننده‌ای به صورت مکرر و با اصرار به در می‌زند، انگار که موضوعی بسیار urgent و ضروری است.
از غضب چوبی شکستم بر سرش
حاصل دریوزه افتاد از برش
هوش مصنوعی: از عصبانیت چوبی را به سر او زدم و حاصل کار این شد که او دچار بدبختی و ذلت شد.
عقل در آغاز ایام شباب
می نیندیشد صواب و ناصواب
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، انسان به درستی و نادرستی چیزها چندان فکر نمی‌کند.
از مزاج من پدر آزرده گشت
لاله زار چهره اش افسرده گشت
هوش مصنوعی: از حالت و روحیه من پدر ناراحت شد و زیبایی چهره‌اش تحت تأثیر این ناراحتی, افسرده و غمگین گردید.
بر لبش آهی جگر تابی رسید
در میان سینه ی او دل تپید
هوش مصنوعی: بر لب او یک آه عمیق و دردناک وجود دارد و در درون قلبش، احساسی قوی و تپش و جنبش حس می‌شود.
کوکبی در چشم او گردید و ریخت
بر سر مژگان دمی تابید و ریخت
هوش مصنوعی: چشمان او مانند ستاره‌ای درخشان شد و زیبایی‌اش بر مژگانش سایه افکند. لحظه‌ای نوری درخشید و سپس محو شد.
همچو آن مرغی که در فصل خزان
لرزد از باد سحر در آشیان
هوش مصنوعی: شبیه پرنده‌ای که در فصل پاییز، از وزش باد صبحگاهی در لانه‌اش می‌لرزد.
در تنم لرزید جان غافلم
رفت لیلای شکیب از محملم
هوش مصنوعی: در وجودم احساس سرما و لرزشی می‌کنم چون به طور ناگهانی جانم از دسترفت و عشق همچنین به دور از من است.
گفت فردا امت خیرالرسل
جمع گردد پیش آن مولای کل
هوش مصنوعی: او گفت فردا پیروان بهترین رسول جمع می‌شوند پیش مقام آن مولای بزرگ.
غازیان ملت بیضای او
حافظان حکمت رعنای او
هوش مصنوعی: جوانان این سرزمین، از او پاسداری می‌کنند و دانش و زیبایی‌های او را حفظ می‌نمایند.
هم شهیدانی که دین را حجت اند
مثل انجم در فضای ملت اند
هوش مصنوعی: شهیدانی که برای دین خود گواهی می‌دهند، مانند ستاره‌هایی در آسمان ملت هستند.
زاهدان و عاشقان دل فگار
عالمان و عاصیان شرمسار
هوش مصنوعی: زاهدان و عاشقان دل‌شان گرفته است و عالمان و گناهکاران شرمنده‌اند.
در میان انجمن گردد بلند
ناله های این گدای دردمند
هوش مصنوعی: در جمعی که دور هم هستند، صدای بلند و ناله‌های این گدا که در درد و رنج است، بلند می‌شود.
ای صراطت مشکل از بی مرکبی
من چه گویم چون مرا پرسد نبی
هوش مصنوعی: ای راه تو برای من دشوار است، چون نبی از من بپرسد که چه بگویم، نمی‌دانم چه پاسخی باید بدهم.
«حق جوانی مسلمی با تو سپرد
کو نصیبی از دبستانم نبرد
هوش مصنوعی: خداوند جوانی و ایمان مرا به تو سپرده است، اما تو هیچ سهمی از تحصیلات من نبردی.
از تو این یک کار آسان هم نشد
یعنی آن انبار گل آدم نشد»
هوش مصنوعی: این نشان می‌دهد که حتی انجام یک کار ساده نیز از تو برنمی‌آید، به این معنا که تلاش‌ها و امکاناتت به اندازه‌ای نیست که به نتیجه دلخواه برسی و در نهایت نتوانسته‌ای به هدفی که در نظر داشتی، دست پیدا کنی.
در ملامت نرم گفتار آن کریم
من رهین خجلت و امید و بیم
هوش مصنوعی: من به خاطر نرمی گفتار آن شخص کریم در انتقاد، خود را در حیا و ترس و امید احساس می‌کنم.
اندکی اندیش و یاد آر ای پسر
اجتماع امت خیرالبشر
هوش مصنوعی: کمی فکر کن و به خاطر داشته باش ای فرزند، که تو بخشی از جامعه‌ای هستی که بهترین انسان‌ها در آن وجود دارند.
باز این ریش سفید من نگر
لرزه ی بیم و امید من نگر
هوش مصنوعی: به من دوباره نگاه کن، این موهای سفید من را ببین و نگرانی و امیدی را که در چهره‌ام هست مشاهده کن.
بر پدر این جور نازیبا مکن
پیش مولا بنده را رسوا مکن
هوش مصنوعی: به پدرم این طور زشت و ناپسند نسبت نده و بنده را در برابر مولایم خجالت‌زده نکن.
غنچه ئی از شاخسار مصطفی
گل شو از باد بهار مصطفی
هوش مصنوعی: به مانند غنچه‌ای از درختی که به پیامبر اسلام، مصطفی، تعلق دارد، شکوفا شو و از نسیم بهار او بهره‌مند گرد.
از بهارش رنگ و بو باید گرفت
بهره ئی از خلق او باید گرفت
هوش مصنوعی: باید از زیبایی و خوش بویی بهار بهره‌مند شد و از وجود و خلق خوب آن بهره‌برداری کرد.
مرشد رومی چه خوش فرموده است
آنکه یم در قطره اش آسوده است
هوش مصنوعی: شخصی در افکار خود به آرامش و سکون رسیده است، حتی اگر به اندازه یک قطره از دریایی بزرگ باشد.
«مگسل از ختم رسل ایام خویش
تکیه کم کن بر فن و بر گام خویش»
هوش مصنوعی: زندگی را با تکیه بر دانش و تلاش‌های خودت سپری کن و به ویژگی‌های انبیاء توجه نکن.
فطرت مسلم سراپا شفقت است
در جهان دست و زبانش رحمت است
هوش مصنوعی: طبیعت انسان به طور کامل پر از مهربانی است و در این جهان، اعمال و کلمات او نشان‌دهنده رحمت و محبت است.
آنکه مهتاب از سر انگشتش دونیم
رحمت او عام و اخلاقش عظیم
هوش مصنوعی: شخصی که مهتاب به خاطر او به دو نیم می‌شود، رحمتی وسیع دارد و اخلاقش بسیار بزرگ است.
از مقام او اگر دور ایستی
از میان معشر ما نیستی
هوش مصنوعی: اگر از منزلت او دور باشی، در جمع ما حضور نداری.
تو که مرغ بوستان ماستی
هم صفیر و هم زبان ماستی
هوش مصنوعی: تو که مانند پرنده‌ای هستی در باغ ما، هم آواز دلنشین داری و هم کلامی شیرین.
نغمه ئی داری اگر تنها مزن
جز بشاخ بوستان ما مزن
هوش مصنوعی: اگر نغمه‌ای داری، آن را فقط در جمع کسانی که دوست داری بخوان و به تنهایی آواز نزن. تنها در شکوفه‌های باغ ما نخوان.
هر چه هست از زندگی سرمایه دار
میرد اندر عنصر ناسازگار
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زندگی یک ثروتمند وجود دارد، در محیطی نامساعد و ناپایدار نابود می‌شود.
بلبل استی در چمن پرواز کن
نغمه ئی با هم نوایان ساز کن
هوش مصنوعی: ای بلبل، در باغ بپرواز و با دوستانت آهنگی زیبا بساز.
ور عقاب استی ته دریا مزی
جز بخلوت خانه ی صحرا مزی
هوش مصنوعی: اگر تو عقاب هستی، در دریا نرو و به خلوت خانه ی صحرا برو.
کوکبی ! می تاب بر گردون خویش
پا منه بیرون ز پیرامون خویش
هوش مصنوعی: ای ستاره! نگذار نور تو از دایره‌ای که در آن قرار داری فراتر رود و از محدوده‌ی خودت خارج نشو.
قطره آبی گر از نیسان بری
در فضای بوستانش پروری
هوش مصنوعی: اگر قطره آبی از ماه نیسان به باغی بریزد، آنجا باعث رشد و پرورش گیاهان خواهد شد.
تا مثال شبنم از فیض بهار
غنچه ی تنگش بگیرد در کنار
هوش مصنوعی: در کنار، غنچه‌ای که بهاری است، مانند شبنم از لطافت و برکت بهار بهره‌مند می‌شود و زیبایی و تازگی را از آن دریافت می‌کند.
از شعاع آسمان تاب سحر
کز فسونش غنچه می بندد شجر
هوش مصنوعی: از نور آسمان، روشنایی صبحگاهی می‌تابد که با جادو و زیبایی‌اش، درخت‌ها را به شکوفایی می‌رساند.
عنصر نم بر کشی از جوهرش
ذوق رم از سالمات مضطرش
هوش مصنوعی: عناصر اصلی و ماهیت اشیاء را می‌توان از وجود آنها بیرون کشید، مانند اینکه شوق و نشاط از حالتی که در آن قرار دارند، جدا می‌شود.
گوهرت جز موج آبی هیچ نیست
سعی تو غیر از سرابی هیچ نیست
هوش مصنوعی: گوهرت جز یک موج آبی نیست و تلاش‌هایت چیزی جز یک سراب نیست.
در یم اندازش که گردد گوهری
تاب او لرزد چو تاب اختری
هوش مصنوعی: او را به دریا بینداز تا مثل یک گوهر درخشان شود، و تابش او باعث لرزیدن ستاره‌ای همچون او شود.
قطره ی نیسان که مهجور از یم است
نذر خاشاکی مثال شبنم است
هوش مصنوعی: قطره‌ای از باران در فصل بهار که از آب دور افتاده، مانند شبنمی است که بر روی کاه نشسته و به شدت کم‌ارزش و بی‌توجهی می‌شود.
طینت پاک مسلمان گوهر است
آب و تابش از یم پیغمبر است
هوش مصنوعی: ذات پاک مسلمانان مانند جواهر ارزشمندی است که درخشش و زیبایی آن ناشی از پیوند با پیامبر است.
آب نیسانی به آغوشش در آ
وز میان قلزمش گوهر بر آ
هوش مصنوعی: در فصل بهار، آب باران را به آغوش خود بپذیر و در دریاچه‌اش، گوهرهایی از زیبایی و ارزش را برزبان بیاور.
در جهان روشن تر از خورشید شو
صاحب تابانی جاوید شو
هوش مصنوعی: در زندگی تلاش کن تا به روشنی و درخشش خورشید دست یابی و جاودانه باشی.