بخش ۱۶ - در معنی اینکه ملت محمدیه نهایت زمانی هم ندارد، که دوام این ملت شریفه موعود است
در بهاران جوش بلبل دیدهای
رستخیز غنچه و گل دیدهای
چون عروسان غنچه ها آراسته
از زمین یک شهر انجم خاسته
سبزه از اشک سحر شوییدهای
از سرود آب جو خوابیدهای
غنچه ئی بر می دمد از شاخسار
گیردش باد نسیم اندر کنار
غنچه ئی از دست گلچین خون شود
از چمن مانند بو بیرون رود
بست قمری آشیان بلبل پرید
قطره ی شبنم رسید و بو رمید
رخصت صد لاله ی ناپایدار
کم نسازد رونق فصل بهار
از زیان گنج فراوانش همان
محفل گلهای خندانش همان
فصل گل از نسترن باقی تر است
از گل و سرو و سمن باقی تر است
کان گوهر پروری گوهر گری
کم نگردد از شکست گوهری
صبح از مشرق ز مغرب شام رفت
جام صد روز از خم ایام رفت
باده ها خوردند و صهبا باقی است
دوشها خون گشت و فردا باقی است
همچنان از فردهای پی سپر
هست تقویم امم پاینده تر
در سفر یار است و صحبت قائم است
فرد ره گیر است و ملت قائم است
ذات او دیگر صفاتش دیگر است
سنت مرگ و حیاتش دیگر است
فرد بر می خیزد از مشت گلی
قوم زاید از دل صاحب دلی
فرد پور شصت و هفتاد است و بس
قوم را صد سال مثل یک نفس
زنده فرد از ارتباط جان و تن
زنده قوم از حفظ ناموس کهن
مرگ فرد از خشکی رود حیات
مرگ قوم از ترک مقصود حیات
گرچه ملت هم بمیرد مثل فرد
از اجل فرمان پذیرد مثل فرد
امت مسلم ز آیات خداست
اصلش از هنگامه ی «قالوا بلی» ست
از اجل این قوم بی پرواستی
استوار از «نحن نزلنا»ستی
ذکر قائم از قیام ذاکر است
از دوام او دوام ذاکر است
تا خدا «ان یطفئوا» فرموده است
از فسردن این چراغ آسوده است
امتی در حق پرستی کاملی
امتی محبوب هر صاحبدلی
حق برون آورد این تیغ اصیل
از نیام آرزوهای خلیل
تا صداقت زنده گردد از دمش
غیر حق سوزد ز برق پیهمش
ما که توحید خدارا حجتیم
حافظ رمز کتاب و حکمتیم
آسمان با ما سر پیکار داشت
در بغل یک فتنه ی تاتار داشت
بندها از پا گشود آن فتنه را
بر سر ما آزمود آن فتنه را
فتنه ئی پامال راهش محشری
کشته ی تیغ نگاهش محشری
خفته صد آشوب در آغوش او
صبح امروزی نزاید دوش او
سطوت مسلم بخاک و خون تپید
دید بغداد آنچه روما هم ندید
تو مگر از چرخ کج رفتار پرس
زان نو آئین کهن پندار پرس
آتش تاتاریان گلزار کیست؟
شعله های او گل دستار کیست؟
زانکه ما را فطرت ابراهیمی است
هم به مولا نسبت ابراهیمی است
از ته آتش بر اندازیم گل
نار هر نمرود را سازیم گل
شعله های انقلاب روزگار
چون بباغ ما رسد گردد بهار
رومیان را گرم بازاری نماند
آن جهانگیری ، جهانداری نماند
شیشه ی ساسانیان در خون نشست
رونق خمخانه یونان شکست
مصر هم در امتحان ناکام ماند
استخوان او ته اهرام ماند
در جهان بانگ اذان بودست و هست
ملت اسلامیان بودست و هست
عشق آئین حیات عالم است
امتزاج سالمات عالم است
عشق از سوز دل ما زنده است
از شرار لااله تابنده است
گرچه مثل غنچه دلگیریم ما
گلستان میرد اگر میریم ما
بخش ۱۵ - در معنی اینکه وطن اساس ملت نیست: آنچنان قطع اخوت کرده اندبخش ۱۷ - در معنی اینکه نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیه قرآن است: ملتی را رفت چون آئین ز دست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بهاران جوش بلبل دیدهای
رستخیز غنچه و گل دیدهای
هوش مصنوعی: در فصل بهار، شور و هیجان بلبل را مشاهده کردهای که چهطور غنچهها و گلها سر برآورده و شکوفا شدهاند.
چون عروسان غنچه ها آراسته
از زمین یک شهر انجم خاسته
هوش مصنوعی: چون گلهای زیبا و عروسانی که آمادهشدهاند، از زمین، ستارهها در آسمان قد علم کردهاند.
سبزه از اشک سحر شوییدهای
از سرود آب جو خوابیدهای
هوش مصنوعی: سبزه با اشکهای سحر تمیز شده و تو در خواب آبی فرو رفتهای.
غنچه ئی بر می دمد از شاخسار
گیردش باد نسیم اندر کنار
هوش مصنوعی: یک غنچه از شاخه جوانه میزند و باد نرم و ملایمی آن را در کنار خود میگیرد.
غنچه ئی از دست گلچین خون شود
از چمن مانند بو بیرون رود
هوش مصنوعی: یک غنچه از دست گلچین میافتد و خونین میشود، مانند بویی که از چمن به بیرون میآید.
بست قمری آشیان بلبل پرید
قطره ی شبنم رسید و بو رمید
هوش مصنوعی: پرنده قمر در آشیانه بلبل نشسته بود که ناگهان قطرهای شبنم آمد و عطر خوشی پخش شد.
رخصت صد لاله ی ناپایدار
کم نسازد رونق فصل بهار
هوش مصنوعی: اجازهٔ چیدمان صد گل ناپایدار، هیچ تاثیری بر شادابی و زیبایی فصل بهار ندارد.
از زیان گنج فراوانش همان
محفل گلهای خندانش همان
هوش مصنوعی: زیان حاصل از دارایی زیادش در واقع به خوشیها و شادیهای جمعی از گلهای خندان او برمیگردد.
فصل گل از نسترن باقی تر است
از گل و سرو و سمن باقی تر است
هوش مصنوعی: فصل شکوفایی نسترن بیشتر دوام میآورد و زیباتر از گلها، سروها و سمنهاست.
کان گوهر پروری گوهر گری
کم نگردد از شکست گوهری
هوش مصنوعی: کسی که مهارت بالایی در پرورش و نگهداری جواهرات دارد، هرگز ارزش خود را به دلیل از دست دادن یک جواهر نمیکاهد.
صبح از مشرق ز مغرب شام رفت
جام صد روز از خم ایام رفت
هوش مصنوعی: صبح از سمت مشرق به سوی مغرب میرود و روزی که همچون جامی پر از خاطرات صد روز است، از دست میرود.
باده ها خوردند و صهبا باقی است
دوشها خون گشت و فردا باقی است
هوش مصنوعی: شرابها نوشیده شد و نشئگی هنوز باقی است، شب گذشته غم و غصهها شدت گرفت ولی فردا همچنان ادامه خواهد داشت.
همچنان از فردهای پی سپر
هست تقویم امم پاینده تر
هوش مصنوعی: در زمانی که برخی افراد در حال محافظت و جانفشانی هستند، تقویم ملتها به شکلی پایدار و پیوسته ادامه دارد.
در سفر یار است و صحبت قائم است
فرد ره گیر است و ملت قائم است
هوش مصنوعی: در سفر و راهی که میرویم، یار و همراهی هست و گفتوگو برقرار است. هر فردی که در این مسیر قدم میگذارد، به نوعی در صفی ایستاده و ملت هم به نوعی در حال برقراری ارتباط و اتحاد است.
ذات او دیگر صفاتش دیگر است
سنت مرگ و حیاتش دیگر است
هوش مصنوعی: خود او با دیگر ویژگیهایش متفاوت است و روش خلقت و زندگیاش نیز فرق دارد.
فرد بر می خیزد از مشت گلی
قوم زاید از دل صاحب دلی
هوش مصنوعی: انسان با تلاش و کوشش خود از زمین و طبیعت شکل میگیرد و وجودش نتیجه احساسات و تفکرات عمیق یک فرد دارای دل و احساس است.
فرد پور شصت و هفتاد است و بس
قوم را صد سال مثل یک نفس
هوش مصنوعی: فردی که به شصت و هفتاد سالگی رسیده، فقط به اندازه یک نفر از یک نسل در طول صد سال برای قوم خود زندگی میکند.
زنده فرد از ارتباط جان و تن
زنده قوم از حفظ ناموس کهن
هوش مصنوعی: فرد زنده به ارتباط بین روح و جسمش است و قوم زنده به حفظ و نگهداری ارزشها و سنتهای قدیمی خود.
مرگ فرد از خشکی رود حیات
مرگ قوم از ترک مقصود حیات
هوش مصنوعی: مرگ یک فرد مانند خشک شدن یک رود است که حیات و جریان آن را متوقف میکند. اما مرگ یک قوم و ملت به این معناست که آنها از رسیدن به اهداف و آرزوهایشان باز میمانند و در واقع حیات و فعالیت آنها متوقف میشود.
گرچه ملت هم بمیرد مثل فرد
از اجل فرمان پذیرد مثل فرد
هوش مصنوعی: اگرچه ملت نیز ممکن است بمیرد، ولی مانند یک فرد، مرگ آن نیز تحت فرمان تقدیر و سرنوشت است.
امت مسلم ز آیات خداست
اصلش از هنگامه ی «قالوا بلی» ست
هوش مصنوعی: امت مسلمانان بر پایه نشانههای الهی شکل گرفته و آغاز آن به زمانی برمیگردد که آنها گفتند: «آری، ما به خداوند ایمان داریم».
از اجل این قوم بی پرواستی
استوار از «نحن نزلنا»ستی
هوش مصنوعی: این گروه به مرگ خود بی اعتنا هستند، در حالی که به قول خداوند که میفرماید: «ما نازل کردیم» اعتماد دارند.
ذکر قائم از قیام ذاکر است
از دوام او دوام ذاکر است
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که نام و یاد قائم (امام زمان) به خاطر قیام و حضور اوست و مداومت یاد او به خاطر استمرار وجود اوست. به عبارت دیگر، هرچه یاد و ذکر او بیشتر باشد، دلیلی بر دوام و ثبات اوست.
تا خدا «ان یطفئوا» فرموده است
از فسردن این چراغ آسوده است
هوش مصنوعی: تا زمانی که خدا فرمان داده است که نور این چراغ خاموش شود، از خاموشی آن آرامش خاطر دارم.
امتی در حق پرستی کاملی
امتی محبوب هر صاحبدلی
هوش مصنوعی: گروهی هستند که در پرستش و احترام به حق، به کمال رسیدهاند و در نظر هر فرد با درک و دلداری، محبوب و مورد توجه هستند.
حق برون آورد این تیغ اصیل
از نیام آرزوهای خلیل
هوش مصنوعی: این شعر به معنای آن است که حقیقت، این شمشیر ارزشمند را از لایههای پنهان آرزوها و امیدهای افراد بزرگ، مانند خلیل، ظاهر میسازد. یعنی وقتی که واقعیت یا حقیقت به میان میآید، آن آرزوها و خواستهها را به نمایش میگذارد و به آنها قوت میبخشد.
تا صداقت زنده گردد از دمش
غیر حق سوزد ز برق پیهمش
هوش مصنوعی: برای اینکه صداقت در دنیا احیا شود، باید از قدرت او بهرهمند شد و هر چیزی که غیر از حق است، باید مانند آتش بسوزد.
ما که توحید خدارا حجتیم
حافظ رمز کتاب و حکمتیم
هوش مصنوعی: ما نمایندگان توحید خدا هستیم و حافظ، نگهبان رمز و راز کتاب و دانش است.
آسمان با ما سر پیکار داشت
در بغل یک فتنه ی تاتار داشت
هوش مصنوعی: آسمان به ما دشواری و سختی میساخت و در دل این مشکلات، یک آشفتگی بزرگ وجود داشت.
بندها از پا گشود آن فتنه را
بر سر ما آزمود آن فتنه را
هوش مصنوعی: آن آشوب دست و پای ما را آزاد کرد و بر گردن ما آزمایش کرد.
فتنه ئی پامال راهش محشری
کشته ی تیغ نگاهش محشری
هوش مصنوعی: فتنهای که بر سر راهش قرار دارد، مانند یک محشر است و نگاه او به اندازهای تیز و تأثیرگذار است که روح انسانها را به بهای عظیمی میکشد.
خفته صد آشوب در آغوش او
صبح امروزی نزاید دوش او
هوش مصنوعی: در آغوش او، یک دنیا آشفتگی و رویدادها خوابیده است و صبح امروز از دیشب او زاده نمیشود.
سطوت مسلم بخاک و خون تپید
دید بغداد آنچه روما هم ندید
هوش مصنوعی: قدرتهای مسلمین بر خاک و خون جاری شد، و بغداد آنچه را که روم هرگز ندید، مشاهده کرد.
تو مگر از چرخ کج رفتار پرس
زان نو آئین کهن پندار پرس
هوش مصنوعی: آیا از چرخ فریبنده و منحرف نمیپرسی که دربارهٔ آن سنت قدیمی و نوآور چه میگوید؟
آتش تاتاریان گلزار کیست؟
شعله های او گل دستار کیست؟
هوش مصنوعی: آتش تاتاریان چه کسی را میسوزاند؟ این شعلهها بر سر کدام گل است؟
زانکه ما را فطرت ابراهیمی است
هم به مولا نسبت ابراهیمی است
هوش مصنوعی: ما به طور طبیعی فطرتی مشابه ابراهیم داریم، بنابراین رابطهامان با مولا نیز به نوعی به ابراهیم مرتبط است.
از ته آتش بر اندازیم گل
نار هر نمرود را سازیم گل
هوش مصنوعی: از دل آتش، گل سرخی را بیرون میآوریم و مانند یک نمرود، آن را به گل تبدیل میکنیم.
شعله های انقلاب روزگار
چون بباغ ما رسد گردد بهار
هوش مصنوعی: وقتی که شور و شوق انقلاب به زمان ما بیفتد، زندگی ما مانند بهار خواهد شد و شکوفا خواهد گردید.
رومیان را گرم بازاری نماند
آن جهانگیری ، جهانداری نماند
هوش مصنوعی: رومیان اکنون دیگر در بازار مشغول نیستند و آن حاکم بزرگ و فرمانروای عالم نیز دیگر وجود ندارد.
شیشه ی ساسانیان در خون نشست
رونق خمخانه یونان شکست
هوش مصنوعی: شیشههای گرانبهای ساسانیان در خون غوطهور شدند و زیبایی و شکوه میخانههای یونان از بین رفت.
مصر هم در امتحان ناکام ماند
استخوان او ته اهرام ماند
هوش مصنوعی: مصر نیز در آزمایشها و چالشها موفق نشد و فقط استخوانهای او در زیر اهرام باقی ماند.
در جهان بانگ اذان بودست و هست
ملت اسلامیان بودست و هست
هوش مصنوعی: در این دنیا همیشه صدای اذان شنیده میشود و همیشه مردم مسلمان وجود دارند.
عشق آئین حیات عالم است
امتزاج سالمات عالم است
هوش مصنوعی: عشق اساس و پایه زندگی در جهان است و همواره در ارتباط با خوبیها و ارزشهای زندگی قرار دارد.
عشق از سوز دل ما زنده است
از شرار لااله تابنده است
هوش مصنوعی: عشق به خاطر درد و سوز دلمان زنده است و از شعلهی بیمعنی و پوچ، روشن و تابان میشود.
گرچه مثل غنچه دلگیریم ما
گلستان میرد اگر میریم ما
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همچون غنچه دلگیر هستیم، اما اگر ما برویم، باغ گلستان پژمرده خواهد شد.