بخش ۱۵ - در معنی اینکه وطن اساس ملت نیست
آنچنان قطع اخوت کرده اند
بر وطن تعمیر ملت کرده اند
تا وطن را شمع محفل ساختند
نوع انسان را قبائل ساختند
جنتی جستند در بئس القرار
تا «احلوا قومهم دار البوار»
این شجر جنت ز عالم برده است
تلخی پیکار بار آورده است
مردمی اندر جهان افسانه شد
آدمی از آدمی بیگانه شد
روح از تن رفت و هفت اندام ماند
آدمیت گم شد و اقوام ماند
تا سیاست مسند مذهب گرفت
این شجر در گلشن مغرب گرفت
قصه ی دین مسیحائی فسرد
شعله ی شمع کلیسائی فسرد
اسقف از بی طاقتی در مانده ئی
مهره ها از کف برون افشانده ئی
قوم عیسی بر کلیسا پازده
نقد آئین چلیپا وازده
دهریت چون جامه ی مذهب درید
مرسلی از حضرت شیطان رسید
آن فلارنساوی باطل پرست
سرمه ی او دیده ی مردم شکست
نسخه ئی بهر شهنشاهان نوشت
در گل ما دانه ی پیکار کشت
فطرت او سوی ظلمت برده رخت
حق ز تیغ خامه ی او لخت لخت
بتگری مانند آزر پیشه اش
بست نقش تازه ئی اندیشه اش
مملکت را دین او معبود ساخت
فکر او مذموم را محمود ساخت
بوسه تا بر پای این معبود زد
نقد حق را بر عیار سود زد
باطل از تعلیم او بالیده است
حیله اندازی فنی گردیده است
طرح تدبیر زبون فرجام ریخت
این خسک در جاده ی ایام ریخت
شب بچشم اهل عالم چیده است
مصلحت تزویر را نامیده است
بخش ۱۴ - در معنی اینکه چون ملت محمدیه مؤسس بر توحید و رسالت است پس نهایت مکانی ندارد: جوهر ما با مقامی بسته نیستبخش ۱۶ - در معنی اینکه ملت محمدیه نهایت زمانی هم ندارد، که دوام این ملت شریفه موعود است: در بهاران جوش بلبل دیدهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنچنان قطع اخوت کرده اند
بر وطن تعمیر ملت کرده اند
هوش مصنوعی: آنها به گونهای روابط دوستانه را قطع کردهاند که به خاطر وطن، بازسازی ملت انجام دادهاند.
تا وطن را شمع محفل ساختند
نوع انسان را قبائل ساختند
هوش مصنوعی: انسانها برای ایجاد یک سرزمین مشترک و پایدار تلاش کردند و به همین دلیل بین خودشان گروهها و قبایل مختلفی تشکیل دادند.
جنتی جستند در بئس القرار
تا «احلوا قومهم دار البوار»
هوش مصنوعی: در جستجوی بهشت برآمدند ولی در مکانی بد قرار گرفتند تا آنکه گفته شد: «قوم خود را به ویرانهای سوق دادند».
این شجر جنت ز عالم برده است
تلخی پیکار بار آورده است
هوش مصنوعی: این درخت بهشتی از دنیای بیرون تلخیهای نبرد و درگیری را به همراه آورده است.
مردمی اندر جهان افسانه شد
آدمی از آدمی بیگانه شد
هوش مصنوعی: مردم در دنیا به یک داستان شبیه شدهاند و انسانها از یکدیگر فاصله گرفته و دچار بیگانگی و جدایی شدهاند.
روح از تن رفت و هفت اندام ماند
آدمیت گم شد و اقوام ماند
هوش مصنوعی: جانی از بدن جدا شد و تنها جسم باقی ماند، هویت انسانی فراموش شد اما گروهها و اقوام هنوز وجود دارند.
تا سیاست مسند مذهب گرفت
این شجر در گلشن مغرب گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که سیاست به مقام مذهبی دست یافت، این درخت در باغ غربی شکوفا و بارور شد.
قصه ی دین مسیحائی فسرد
شعله ی شمع کلیسائی فسرد
هوش مصنوعی: داستان و آموزههای مسیحی، همچون شعلهای از شمع در کلیسا، از حرارت و جذابیت خود کاسته شده و سرد شده است.
اسقف از بی طاقتی در مانده ئی
مهره ها از کف برون افشانده ئی
هوش مصنوعی: کشیش از شدت ناامیدی و بیصبری، مهرهها را از دستش رها کرده و به اطراف میپراکند.
قوم عیسی بر کلیسا پازده
نقد آئین چلیپا وازده
هوش مصنوعی: مردم عیسی، به کلیسا پای میگذارند و ایمان جدیدی را که به صلیب تعلق دارد، مورد قبول قرار میدهند.
دهریت چون جامه ی مذهب درید
مرسلی از حضرت شیطان رسید
هوش مصنوعی: چون دیانت تو مانند لباس مذهب پاره شد، پیامی از شیطان به تو رسید.
آن فلارنساوی باطل پرست
سرمه ی او دیده ی مردم شکست
هوش مصنوعی: فلارنساوی که به باطل پرستی مشغول است، با سرمهای که دارد، چشمهای مردم را به زودی میشکند.
نسخه ئی بهر شهنشاهان نوشت
در گل ما دانه ی پیکار کشت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به طور استعاری اشاره میکند که برای پادشاهان، نسخهای نوشته شده است. این نسخه در حقیقت به معنای توانایی یا نشانههایی از قدرت و مبارزه است که در زندگی و شخصیت او وجود دارد. به عبارتی، او در دل و وجود خود، دانههایی از قدرت و جنگجویگری را پرورش داده است که میتواند در مواقع لازم به کار آید.
فطرت او سوی ظلمت برده رخت
حق ز تیغ خامه ی او لخت لخت
هوش مصنوعی: نهاد او به سوی تاریکی کشیده شده است و حقیقت را به وسیله قلمش تکهتکه کرده است.
بتگری مانند آزر پیشه اش
بست نقش تازه ئی اندیشه اش
هوش مصنوعی: آزر که بتساز معروف بود، با دستی خلاق و فکر نو، مجسمههای جدیدی میساخت.
مملکت را دین او معبود ساخت
فکر او مذموم را محمود ساخت
هوش مصنوعی: او با افکار و دین خود، کشور را به عبادت خدای خود واداشت و اندیشههای ناپسند را به گونهای مثبت و پذیرفتنی تبدیل کرد.
بوسه تا بر پای این معبود زد
نقد حق را بر عیار سود زد
هوش مصنوعی: بوسهای که بر پای این معبود زده شد، ارزش واقعی را در برابر سود و منفعت سنجید.
باطل از تعلیم او بالیده است
حیله اندازی فنی گردیده است
هوش مصنوعی: آموزش او موجب شده است که دروغ و فریب به درجهٔ بالایی برسند و مهارت در فریبکاری به دست آمده باشد.
طرح تدبیر زبون فرجام ریخت
این خسک در جاده ی ایام ریخت
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نقشه و برنامهریزی از سوی کسی با زبان ناتوان و بینتیجه به فرجام نرسید و به نوعی ناموفق بود. این فرد مانند خاکی است که در مسیر زمان و روزگار پخش شده و تأثیری نداشته است.
شب بچشم اهل عالم چیده است
مصلحت تزویر را نامیده است
هوش مصنوعی: شب به نظر مردم دنیا، تدبیری دلسوزانه را ترتیب داده و آن را به نام فریب نامیده است.