گنجور

بخش ۲۵۷ - سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست

سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست
مست لعلین تو شیرین سخنی نیست که نیست
در قبای عربی خوشترک آئی به نگاه
راست بر قامت تو پیرهنی نیست که نیست
گرچه لعل تو خموش است ولی چشم ترا
با دل خون شدهٔ ما سخنی نیست که نیست
تا حدیث تو کنم بزم سخن می سازم
ورنه در خلوت من انجمنی نیست که نیست
ای مسلمان دگر اعجاز سلیمان آموز
دیده بر خاتم تو اهرمنی نیست که نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست
مست لعلین تو شیرین سخنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: از شراب تو خوشحال هستم، و در این حال هیچ خم شکسته‌ای نیست که در غم نباشد. همچنین، از شیرینی سخنان تو نیز هیچ فردی نیست که بی‌توجه و بی‌احساس باشد.
در قبای عربی خوشترک آئی به نگاه
راست بر قامت تو پیرهنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: در لباس عربی، زیبایی‌ات به قدری است که به هر سمتی نگاه کنی، نمی‌توان لباسی پیدا کرد که با قامت تو سازگار باشد.
گرچه لعل تو خموش است ولی چشم ترا
با دل خون شدهٔ ما سخنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: هر چند لب‌های تو ساکت و خاموش است، اما چشمان تو با دل‌های ما که از عشق بی‌خبرند، صحبت می‌کنند و هیچ چیزی نیست که از آن غافل باشیم.
تا حدیث تو کنم بزم سخن می سازم
ورنه در خلوت من انجمنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: برای اینکه درباره تو صحبت کنم، محفل گفتگو برپا می‌کنم، وگرنه در تنهایی من هیچ جمعی وجود ندارد.
ای مسلمان دگر اعجاز سلیمان آموز
دیده بر خاتم تو اهرمنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: ای مسلمان، دیگر از معجزات سلیمان چیزی نیاموز. بر روی انگشتری تو هیچ نیروی شیطانی وجود ندارد که بخواهد تو را از بین ببرد.