گنجور

بخش ۲۳۷ - حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم

حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم
دست بر سینه نظر بر لب بامی دارم
حسن می گفت که شامی نپذیرد سحرم
عشق می گفت تب و تاب دوامی دارم
نه به امروز اسیرم نه به فردا نه به دوش
نه نشیبی نه فرازی نه مقامی دارم
بادهٔ رازم و پیمانه گساری جویم
در خرابات مغان گردش جامی دارم
بی نیازانه ز شوریده نوایم مگذر
مرغ لاهوتم و از دوست پیامی دارم
پرده برگیرم و در پرده سخن میگویم
تیغ خونریزم و خود را به نیامی دارم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم
دست بر سینه نظر بر لب بامی دارم
هوش مصنوعی: من همیشه آرزو می‌کنم که چهرهٔ آن ماه زیبا را ببینم، در حالی که دست بر سینه گذاشته‌ام و نگاهی به لب بام دارم.
حسن می گفت که شامی نپذیرد سحرم
عشق می گفت تب و تاب دوامی دارم
هوش مصنوعی: حسن می‌گفت که شام را به صبح نمی‌پرستد، اما عشق می‌گفت که من همیشه شوری و هیجان دارم.
نه به امروز اسیرم نه به فردا نه به دوش
نه نشیبی نه فرازی نه مقامی دارم
هوش مصنوعی: نه در حال حاضر در قید و بندم، نه نگران فردا هستم، نه بار سنگینی روی دوشم دارم، نه در حال پایین رفتن هستم و نه بالا رفتن. هیچ مقام و موقعیتی برای من وجود ندارد.
بادهٔ رازم و پیمانه گساری جویم
در خرابات مغان گردش جامی دارم
هوش مصنوعی: من در جستجوی جامی هستم که رازهای مرا در خود دارد و باده‌ای می‌نوشم که مرا به شادمانی و دلیری می‌کشاند، در جاهایی که مغان و عارفان در آنجا حضور دارند.
بی نیازانه ز شوریده نوایم مگذر
مرغ لاهوتم و از دوست پیامی دارم
هوش مصنوعی: من بدون نیاز، از شور و شوق خود رها نمی‌شوم. ای مرغ زیبای من، از کنار من نگذرجو و از دوستم پیامی برایم آورده‌ای.
پرده برگیرم و در پرده سخن میگویم
تیغ خونریزم و خود را به نیامی دارم
هوش مصنوعی: من پرده را کنار می‌زنم و در حین صحبت کردن پنهان هستم. مانند شمشیری خون‌آلود که خود را در سایه‌ای پنهان کرده‌ام.