بخش ۲۲۲ - به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی
به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی
که جهان توان گرفتن بنوای دلگدازی
به متاع خود چه نازی که بشهر دردمندان
دل غزنوی نیرزد به تبسم ایازی
همه ناز بی نیازی همه ساز بینوائی
دل شاه لرزه گیرد ز گدای بی نیازی
ز مقام من چه پرسی به طلسم دل اسیرم
نه نشیب من نشیبی نه فراز من فرازی
ره عاقلی رها کن که به او توان رسیدن
به دل نیازمندی به نگاه پاکبازی
به ره تو ناتمامم ز تغافل تو خامم
من و جان نیم سوزی تو و چشم نیم بازی
ره دیر تختهٔ گل ز جبین سجده ریزم
که نیاز من نگنجد به دو رکعت نمازی
ز ستیز آشنایان چه نیاز و ناز خیزد
دلکی بهانه سوزی نگهی بهانه سازی
بخش ۲۲۱ - خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را: خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز رابخش ۲۲۳ - بیا که ساقی گلچهره دست بر چنگ است: بیا که ساقی گلچهره دست بر چنگ است
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی
که جهان توان گرفتن بنوای دلگدازی
هوش مصنوعی: به کسانی که در خدمت پادشاه هستند، خبر میدهم از رازی که دنیا میتواند به خوبی دلها را برنجاند.
به متاع خود چه نازی که بشهر دردمندان
دل غزنوی نیرزد به تبسم ایازی
هوش مصنوعی: به کالای خود چه غروری داری؟ زیرا در شهر کسانی که درد میکشند، زیبایی و لبخند تو ارزشی ندارد.
همه ناز بی نیازی همه ساز بینوائی
دل شاه لرزه گیرد ز گدای بی نیازی
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و دلربایی کسانی که به هیچ چیز وابسته نیستند، در کنار ناتوانی و بیپولی، قلب شاه را به لرزش میاندازد. این نشان میدهد که حتی بزرگترین قدرتها و ثروتها نیز تحت تأثیر سادگی و استقلال افراد کوتهبینی قرار میگیرد.
ز مقام من چه پرسی به طلسم دل اسیرم
نه نشیب من نشیبی نه فراز من فرازی
هوش مصنوعی: از جایگاه من چه سوالی میکنی؟ من همچنان در جادوی دلبستهام. نه به پایینها تعلق دارم و نه به بالاها.
ره عاقلی رها کن که به او توان رسیدن
به دل نیازمندی به نگاه پاکبازی
هوش مصنوعی: راه عاقلانه را رها کن، زیرا او نمیتواند به دل کسی که نیازمند است، با نگاهی از روی صداقت و فریبایی برسد.
به ره تو ناتمامم ز تغافل تو خامم
من و جان نیم سوزی تو و چشم نیم بازی
هوش مصنوعی: من در راه تو ناتوان و ناقص هستم و از بیتوجهی تو بیخبرم. جانم به خاطر تو در حال سوختن است و تو با نگاهی کمعمق به من مینگری.
ره دیر تختهٔ گل ز جبین سجده ریزم
که نیاز من نگنجد به دو رکعت نمازی
هوش مصنوعی: من در مسیر دیر، برای خاک سجدگان، از پیشانیام گل برمیریزم، چرا که خواستهام فراتر از دو رکعت نماز است.
ز ستیز آشنایان چه نیاز و ناز خیزد
دلکی بهانه سوزی نگهی بهانه سازی
هوش مصنوعی: از درگیری و جدل میان آشناها چه فایدهای به دست میآید؟ دل کسی که دلتنگ است، فقط بهانهجویی میکند و با یک نگاه به دنبال دردسر میگردد.
حاشیه ها
1393/01/17 22:04
میثم
عالی. واقعا لذت بردم.