بخش ۲۲۱ - خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را
خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را
نغمهٔ تازه یاد ده مرغ نوا طراز را
جاده ز خون رهروان تختهٔ لاله در بهار
ناز که راه میزند قافله نیاز را
دیدهٔ خوابناک او گر به چمن گشوده ئی
رخصت یک نظر بده نرگس نیم باز را
حرف نگفتهٔ شما بر لب کودکان رسید
از من بی زبان بگو خلوتیان راز را
سجدهٔ تو بر آورد از دل کافران خروش
ایکه دراز تر کنی پیش کسان نماز را
گرچه متاع عشق را عقل بهای کم نهد
من ندهم به تخت جم آه جگر گداز را
برهمنی به غزنوی گفت کرامتم نگر
تو که صنم شکسته ئی بنده شدی ایاز را
بخش ۲۲۰ - به این بهانه درین بزم محرمی جویم: به این بهانه درین بزم محرمی جویمبخش ۲۲۲ - به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی: به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیز و نقاب بر گشا پردگیان ساز را
نغمهٔ تازه یاد ده مرغ نوا طراز را
هوش مصنوعی: برخیز و پرده را کنار بزن، آن سازندگان پردهنشین را. به پرنده نغمهوز یاد بده تا آهنگ جدیدی بسازد.
جاده ز خون رهروان تختهٔ لاله در بهار
ناز که راه میزند قافله نیاز را
هوش مصنوعی: جادهای که بر اثر گذشتن عاشقان از آن رنگین شده، حالا به مانند بستانی پر از لالههای زیبا در بهاری ناز است که قافلهای از دلخواستگان از آن میگذرد.
دیدهٔ خوابناک او گر به چمن گشوده ئی
رخصت یک نظر بده نرگس نیم باز را
هوش مصنوعی: اگر چشمان خوابآلود او را به باغ بگشایی، فرصتی برای نگاهی به نرگس نصفه باز بده.
حرف نگفتهٔ شما بر لب کودکان رسید
از من بی زبان بگو خلوتیان راز را
هوش مصنوعی: سخنی که شما نگفتهاید، به بچهها منتقل شد؛ بنابراین از من که قادر به صحبت نیستم، بپرسید تا رازهای خلوت را برایتان بازگو کنم.
سجدهٔ تو بر آورد از دل کافران خروش
ایکه دراز تر کنی پیش کسان نماز را
هوش مصنوعی: سجدهات بر زمین، صدای بلندی از دل کافران به وجود میآورد، که هر چقدر بیشتر در برابر دیگران نماز بخوانی، این صدا و اعتراض بیشتر میشود.
گرچه متاع عشق را عقل بهای کم نهد
من ندهم به تخت جم آه جگر گداز را
هوش مصنوعی: اگرچه عقل ارزش عشق را پایین میبیند، من هرگز آن را به زیبایی و دلسوزی تخت جمشید عوض نمیکنم.
برهمنی به غزنوی گفت کرامتم نگر
تو که صنم شکسته ئی بنده شدی ایاز را
هوش مصنوعی: یک برهمن به جوانی به نام ایاز در غزنی گفت: "به کرامت و بزرگی خود بنگر، تو همانند بت شکستهای هستی که بنده شدهای."