بخش ۲۱۹ - مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است
مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است
که چون بجلوه در آئی حجاب من نظر است
به نوریان ز من پا به گل پیامی گوی
حذر ز مشت غباری که خویشتن نگر است
نوا زنیم و به بزم بهار می سوزیم
شرر به مشت پر ما ز ناله سحر است
ز خود رمیده چه داند نوای من ز کجاست
جهان او دگر است و جهان من دگر است
مثال لاله فتادم بگوشهٔ چمنی
مرا ز تیر نگاهی نشانه بر جگر است
به کیش زنده دلان زندگی جفا طلبی است
سفر به کعبه نکردم که راه بی خطر است
هزار انجمن آراستند و بر چیدند
درین سراچه که روشن ز مشعل قمر است
ز خاک خویش به تعمیر آدمی بر خیز
که فرصت تو بقدر تبسم شرر است
اگر نه بوالهوسی با تو نکته ئی گویم
که عشق پخته تر از ناله های بی اثر است
نوای من به عجم آتش کهن افروخت
عرب ز نغمهٔ شوقم هنوز بی خبر است
بخش ۲۱۸ - می تراشد فکر ما هر دم خداوندی دگر: می تراشد فکر ما هر دم خداوندی دگربخش ۲۲۰ - به این بهانه درین بزم محرمی جویم: به این بهانه درین بزم محرمی جویم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سایت علامه اقبال
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است
که چون بجلوه در آئی حجاب من نظر است
هوش مصنوعی: من از دیدگان بیدار خود شکایتی دارم که وقتی تو رخ مینمایی، چیزی که مانع از دیدن توست، خود منم.
به نوریان ز من پا به گل پیامی گوی
حذر ز مشت غباری که خویشتن نگر است
هوش مصنوعی: به کسانی که روشنایی دارند، از طرف من پیامی بفرست که مراقب باشند از دمی که خود را غرق در گرد و غبار میبینند، دوری کنند.
نوا زنیم و به بزم بهار می سوزیم
شرر به مشت پر ما ز ناله سحر است
هوش مصنوعی: در جشن و سرور بهاری، ما با شادی و شوری خاص به نواختن مشغولیم و احساسات درون ما مانند شعلهای در دستانمان میسوزند. این احساسات و اشکالاتی که داریم، از نالههای صبحگاهی نشأت میگیرند.
ز خود رمیده چه داند نوای من ز کجاست
جهان او دگر است و جهان من دگر است
هوش مصنوعی: باید بگویم که کسی که از خود فاصله گرفته و بیخبر است، نمیداند صدای من از کجا میآید. دنیای او متفاوت است و دنیای من نیز فرق دارد.
مثال لاله فتادم بگوشهٔ چمنی
مرا ز تیر نگاهی نشانه بر جگر است
هوش مصنوعی: به مانند گل لالهای به گوشهای از چمن افتادهام، و نگاه کسی همچون تیر، بر جگرم فرود آمده است.
به کیش زنده دلان زندگی جفا طلبی است
سفر به کعبه نکردم که راه بی خطر است
هوش مصنوعی: زندگی در زندگی روشندلان، به نوعی به دنبال درد و رنج میگردد. من به حرم کعبه نرفتم، زیرا راهی بیخطر است و برای من جذابیت ندارد.
هزار انجمن آراستند و بر چیدند
درین سراچه که روشن ز مشعل قمر است
هوش مصنوعی: هزاران جمع و محفل برپا کردند و زیبا چیدند در این خانهای که با نور مهتاب روشن است.
ز خاک خویش به تعمیر آدمی بر خیز
که فرصت تو بقدر تبسم شرر است
هوش مصنوعی: از خاک خود به ساختن و ترمیم انسانیتت بپرداز، زیرا فرصت تو به اندازه لبخند یک سویه و سریع است.
اگر نه بوالهوسی با تو نکته ئی گویم
که عشق پخته تر از ناله های بی اثر است
هوش مصنوعی: اگر بیپروایی و شوق بیحدی نداشتم، مایلم نکتهای را به تو بگویم که عشق به مراتب عمیقتر و معنا دارتر از نالههایی است که تأثیری ندارند.
نوای من به عجم آتش کهن افروخت
عرب ز نغمهٔ شوقم هنوز بی خبر است
هوش مصنوعی: آهنگ من با صدای دلنشینش شعلهای از آتش قدیمی را در بین عجم به پا کرده، در حالی که عرب هنوز از نوا و شوق من بیخبر است.